درباره کتاب سمندر
«سمندر» که به سال های 63 و 64 و کوران دوران دفاع مقدس در مناطق جنگی جنوب کشور برمی گردد، وضعیت یک پل را که نویسنده رمان وظیفه نگهبانی آن را داشته، روایت می کند و اتفاقاتی برگرفته از خاطرات وی از این دوران را در قالب رمان ارائه می دهد.
خلاصه کتاب سمندر
قهرمان داستان «سمندر» در کنار رودخانه ای نگهبانی می دهد و طی رویدادهایی که با چند شخصیت دیگر گره خورده، به بلوغی شگفت انگیز می رسد. این ماجراها که به صورت استعاره و واقعیت در رمان پرداخت شده است، وجهی کاملا پیشبرنده به داستان داده و زندگی انسان های مختلفی را که به نوعی تاثیرپذیر از جنگ هستند را در کنار هم به تصویر می کشد.
درباره نویسنده کتاب سمندر
مصطفی جمشیدی متولد ۱۳۴۰ در شمیران (قریحه ی سعادت آباد) است. او از داستان نویسان دهه ۶۰ است که دستی نیز در سایر رشته های هنری چون سینما، شعر و... دارد.کتاب های داستانی او در حوزه داستان کوتاه و رمان بیشتر حول محور مسائل اجتماعی، دفاع مقدس و حوزه آفرینش های دینی است.از رمان های وی می توان به سونات عدن، بوفاری ۴، معبر به آخرالزمان، بیداری، شنیدن آوازهای مغولی، مغات میغ، باز یافته های شهر دلتنگ اشاره کرد.رمان وقت نیایش ماهی ها کاندیدای کاتب سال بوده است. اکثر کارهای او ویژه گی های نثری متمایز را داراست.حضور وی که یکی از داستان نویسان قدیمی کشور است در سال های اخیر بیشتر معطوف به ادبیات انتظار بوده است.رمان های مغات میغ، سونات عدن، خود نوشت و بوفاری ۴ اکثراً در جوایز ادبی حضوری فعال داشته و کاندیدای دریافت جوایزی بوده است.مصطفی جمشیدی در تهران زندگی می کند و حضور در جنگ تحمیلی و تجربیات منبعص از آن در آثاری چون بوفاری ۴ و برخی دیگر از نوشته های وی مشهود است. در سال های اخیر سبک نگارش وی به سمت نوعی ویژگی های خاصی که در نثر داستان نویسی معاصر مختص به خود اوست گرایش پیدا کرده و دارای تمایزات ویژه است.
کتاب های برگزیده مصطفی جمشیدی:
- بوفاری 4
- بیداری
- لغات میغ
- خودنوشت
- سراب و سمرقند
- سمندر
- سونات عدن
- معبر به آخرالزمان
- وقایع نگاری یک زندیق
- شنیدن آوازهای مغولی
- شب رنج موسی
- بازیافته های شهر دلتنگ

قسمتی از کتاب سمندر
«وجود آن پل، باعث می شد به همه چیز فکر کنیم. هم من، هم فرزین. ما هر دو داوطلب بودیم. ما را فرستادند نگهبانی. از ستاد با هم رفیق شدیم. من بیست و یک سال، فرزین بیست سال سن داشت. کمی عقب تر از شهر (الف) بودیم. فاصله با اولین سکنه پانزده کیلومتری می شد. آن شط و شریعه همه چیز را متولد می کرد و جنگ می خواست همه چی را از بین ببرد. گاومیش ها رفیقان همیشه بودند. دور پل جمع می شدند اما هرگز زیر سایه ای که پل درست می کرد نمی رفتند. مثل آدمی که از گرما فرار کرده بود تا زیر دماغشان می رفتند داخل آب. گاه حتی من و فرزین هوس می کردیم در همان آب و گل شنا کنیم. پل را مهندس ستودگان ساخته بود. خودش در بمباران جاده اهواز ـ خرمشهر شهید شده بود. مهندس تازه فارغ التحصیل شده در عرض دو ماه پل را با حضور نیروهای داوطلب می سازد. یک گروه از نیروهای تدارکات مهندسی هم پشتیبانی شان را می کنند. همین مزلقانی از نیروهای داوطلب بود که بعدها خدمت در اینجا را انتخاب کرد و شد استخدام ارتش در همین منطقه. یک بار هم خانواده مهندس ستودگان آمدند اینجا و نیروی مقاومت عکس او را در این طرف و آن طرف پل نصب کرد. اگر این جاده و پل نبود معلوم نبود نیروهای دشمن تا کجا پیشروی کرده بودند. جاده را بعد پل دو ماهه ساختند. قبل از آن مردم با کرجی و طناب رفت و آمد می کردند و اگر باری داشتند برای مزرعه خودشان بار را با همین گاومیش ها می بردند آن طرف آب. دلم می خواست مزلقانی با من حدیث دل بکند. یک شب فکر کردیم مزلقانی را گشتی های دشمن اسیر کرده اند. همان شب دوست داشتم وقتی سروکله اش پیدا شد می آمد و می نشست کنار آتشگاه ما و با من حکایت ها می گفت مثل کاری که اصفهانی کرده بود.»
شناسنامه کتاب سمندر
- نویسنده: مصطفی جمشیدی
- انتشارات: عماد فردا
- تعداد صفحات: 100
- نسخه صوتی:ندارد
- نسخه الکترونیکی: دارد
معرفی کتاب شنیدن آوازهای مغولی اثر مصطفی جمشیدی










































