درباره کتاب فقط یک داستان
«ترجیح می دهید نصیبتان عشقِ بیشتر و رنجِ بیشتر باشد یا عشق کمتر و رنج کمتر؟ به نظرم، درنهایت، تنها سؤال واقعی همین است.» این جمله ای است که جولین بارنز، نویسنده چیره دست انگلیسی در ابتدای «فقط یک داستان» می گوید.جمله ای که همان ابتدا تلنگری بر ذهن خواننده می زند و او را در برابر واقعیتی کمتر اندیشیده شده قرار می دهد. پیامدهای آغازین عشق، همیشگی است اما پُل جوان نوزده ساله این را نمی داند. داو در نوزده سالگی عاشق زنی چهل و چند ساله به اسم سوزان شده که در کلوپ تنیس با او آشنا شده است و به این می بالد که رابطۀ عاشقانه اش با سوزان با سنت های رایج اجتماعی در تضاد است. هرچه پل بزرگتر می شود، تاثیرات این عشق نامتعارف در زندگی اش بیشتر می شود و این ماجرا در سنین کهنسالی برایش به شکل خاطراتی خوشایند یا ناخوشایند مرور می شوند. «فقط یک داستان» با لطافت و خِردی که در آن موج می زند، رمانی است از یکی از بزرگترین توصیف کنندگان قلب بشر. داستانی که کسی غیر از جولین بارنز نمی تواند آن را به این ظرافت و زیبایی تعریف کند. بارنز در این کتاب می خواهد بگوید هرکسی فقط یک داستان عاشقانه در زندگی اش دارد که می تواند آن را بارها و بارها بدون خستگی تعریف کند. ممکن است این داستان به شکست بیانجامد، ممکن است از اول اشتباه باشد، ممکن است هیچ گاه نمود واقعی پیدا نکند و فقط در ذهن آدم باشد اما به هر حال این تنها داستانی است که رویدادهای بعدی زندگی را رقم می زند و تا سال های درازی زندگی انسان را تحت تأثیر قرار می دهد
خلاصه داستان فقط یک داستان
تابستانی در دهه ی 1960، در یکی مناطق جنوبی شهر لندن، پسری نوزده ساله به نام پال از دانشگاه به خانه می آید و با اصرار و تأکید مادرش در رابطه با پیوستن به باشگاه تنیس مواجه می شود. پال در باشگاه با سوزان مکلیود هم تیمی می شود که زنی چهل و هشت ساله، با اعتماد به نفس، باهوش، متأهل و دارای دو دختر نوجوان است. سوزان بسیار خونگرم است و خیلی سریع با پال ارتباطی صمیمی برقرار می کند. این دو شخصیت خیلی زود عاشق یکدیگر می شوند و با هم خانه ای در لندن می گیرند. چند دهه بعد، پال به گذشته نگاهی می اندازد و به یاد می آورد که آن ها چگونه عاشق هم شدند و چگونه همه چیز به تدریج از هم پاشید. همزمان با این که پال، تنها داستان ذهنش را از نقطه نظراتی مختلف مرور می کند، با تناقضات و لغزش های حافظه ی خود مواجه می شود.
درباره نویسنده کتاب فقط یک داستان
جولیان پاتریک بارنز نویسنده و منتقد ادبی انگلیسی است. او در 19 ژانویه سال 1946 در یک خانواده ی فرهنگی به دنیا آمد و از کالج مگدالن آکسفورد در سال 1968 فارغ التحصیل شد. او به مدت سه سال فرهنگ-نویس واژه نامه ی انگلیسی آکسفورد بود و بعد از آن در نیو استیتسمن و آبزرور نقد می نوشت. او دل بسته ی ادبیات فرانسه و عاشق «فلوبر» است.
در سال ۲۰۱۱ میلادی، کتاب وی به نام درک یک پایان برنده ی جایزه ی ادبی من بوکر شد. او در همین سال جایزه ی ادبی دیوید کوهن را به پاس یک عمر فعالیت و دستاورد ادبی دریافت کرد. سه کتاب دیگر او هم پیش از آن نامزد جایزه من بوکر شده بودند: طوطی فلوبر (۱۹۸۴)، انگلیس، انگلیس (۱۹۹۸) و آرتور و جرج (۲۰۰۵). او همچنین تحت اسم مستعار دن کاوانا (به انگلیسی: Dan Kavanagh) چندین رمان جنایی هم نوشته است.
علاوه بر رمان، بارنز چندین مجموعه مقالات و داستان کوتاه هم منتشر کرده است.از جمله کتاب های او می توان به دیار مترو (1980)، درک یک پایان، قبل از آشنایی او با من (1982)، درباره اش حرف بزنیم، مجموعه داستان عبور از کانال، چیزی برای ترسیدن وجود ندارد (2008)، هیاهوی زمان و... اشاره کرد.
قسمتی از کتاب فقط یک داستان
بیشترِ ما فقط یک داستان تعریفی داریم. منظورم این نیست که در زندگی فقط یک اتفاق برایمان پیش می آید. حوادث بی شماری هست که آن ها را به داستان های بی شمار تبدیل می کنیم. اما فقط یکی از آن ها مهم است، درنهایت فقط یک داستان هست که ارزش روایت دارد. داستان من این است.
حافظه همه چیز را برحسب خواسته های کسی که گذشته را به یاد می آورد مرتب و غربال می کند. آیا به الگوریتم اولویت های حافظه دسترسی داریم؟ احتمالا نه. اما به گمانم حافظه برای مسائلی که به دارنده اش کمک می کند تا به روایتش ادامه بدهد، اولویت قائل می شود. بنابراین، انسان بنا بر علاقه و ترجیحی شخصی خاطرات شادمانه ترش را اول مطرح می کند. اما باز هم حرف فقط برپایه برداشت شخصی و حدس است.
اما هیچ وقت فراموش نکن، ارباب پُلِ جوان. هر کسی داستان عاشقانه خودشو داره. هر کسی. ممکنه این عشق به شکست مطلق ختم شده باشه، ممکنه مثل ترقه روشن و بعد یه دفعه فِسی خاموش شده باشه، ممکنه حتی هیچ وقت نمود پیدا نکرده باشه، ممکنه همه ش تو ذهن طرف باشه. هیچ کدوم اینا از واقعی بودن این احساس چیزی کم نمی کنه. گاهی حتی واقعی ترش می کنه. گاهی یه زن و شوهرو می بینی که کنار هم تا حد مرگ دلزده و بی حوصله شدن و نمی تونی تصور کنی که با هم نقطه ی اشتراکی هم داشته باشن، یا نمی فهمی که چرا بازم دارن با هم زندگی می کنن. اما مسئله فقط عادت یا آسودگی خاطر یا عرف و رسم و رسوم یا چیزی تو این مایه ها نیست. دلیلش اینه که یه زمانی با هم یه داستان عاشقانه داشتن. همه دارن. این تنها داستانیه که وجود داره.
عشقِ اول، مسیر زندگی را برای همیشه تثبیت می کند. این مسئله ای ست که در گذر سالیان کشف کرده ام. این عشق مافوق عشق های بعدی نیست، اما با وجود خود بر همه عشق های متعاقب تاثیرگذار خواهد بود. عشق اول حکم یک الگو را دارد، یا نمونه ای در مقابل همه موارد دیگر؛ ممکن است همه عشق های بعدی را تحت الشعاع قرار دهد. از طرف دیگر، این عشق ممکن است باعث شود عشق های بعدی ساده تر و بهتر باشند. اما عشق اول گاهی داغش را بر قلب باقی می گذارد، و در این صورت، از آن پس تنها چیزی که جوینده خواهد یافت بافت زخم خورده و داغ شده خواهد بود.
ارتباط خوب بهتر از ارتباط بد است. ارتباط بد بهتر از ارتباط نداشتن است، البته در بعضی موارد ارتباط نداشتن از ارتباط بد بهتر است. ارتباط با خود بهتر از ارتباط نداشتن است، جز مواردی که ارتباط نداشتن از ارتباط با خود بهتر باشد. ارتباط مغمومانه همیشه به مراتب بدتر از ارتباط خوب، ارتباط بد، ارتباط با خود و ارتباط نداشتن است. ارتباط مغمومانه غمگنانه ترین نوع ارتباط است.
شگفتا که وقتی جوانید، هیچ دِینی به آینده ندارید. اما پیر که می شوید، به گذشته مدیون می شوید. به چیزی مدیون می شوید که دیگر به هیچ وجه توان تغییر دادنش را ندارید.
بعدها اعلام کردند که خوشبخت ترین مردم روی زمین دانمارکی ها هستند. نه به دلیل دل خجسته شان، بلکه به واسطه محدودیت دامنه امیدهای بیان شده شان. آن ها به جای آن که دنبال رسیدن به ستاره ها و ماه ها باشند، به فکر رسیدن به تیر چراغ برق بعدی بودند، و با رسیدن به آن واقعا دلشان شاد می شد و از این رو، خوشبخت تر بودند.
شناسنامه کتاب فقط یک داستان
نویسنده: جولین بارنز
مترجم: سهیل سُمی
ناشر: فرهنگ نشر نو
تعداد صفحات: 285
معرفی رمان سه روز و یک زندگی اثر پی یر لومتر









































