درباره کتاب
«کافه پیانو» ، داستانِ آدمی ست که برای خودش کافه ای زده تا بتواند همه مهریه زنش را جور کند و در نهایت آسودگی و آرامش بتواند کنار پنجره کافه اش بنشیند و خیابان را ببیند و سیگاری بگیراند، یا پیپ خوش دستش را روشن کند و بوی خوش توتون را در هوا پراکنده کند و حواسش به درخت ها و پرنده ها باشد و اگر خیال می کنید که این کافه چی آدم بدی ست، سخت اشتباه می کنید، چون یکی از خوب ترین آدم هایی ست که تا حالا در دنیای داستانی سروکله اش پیدا شده و چرا یک نویسنده نه چندان موفق، یک سردبیرِ سابقِ نشریه ای ورشکست شده، یک پدر مهربان و یک همسر غرغروی سیگار بدست که علاقه بی حدی به «ناتور دشت» و «جی. دی. سالینجر» دارد .
توضیحات: این کتاب اولین بار در سال ۱۳۸۶ توسط نشر سرچشمه چاپ شده است. این کتاب که اولین نوشتهٔ فرهاد جعفری است به صوریکه در تابستان 1388 به چاپ 25 ام رسید. داستان به صورت اول شخص روایت می شود. اکثر شخصیت های داستان واقعی هستند مانند راوی که خود نویسنده می باشد، گل گیسو دختر نویسنده و همایون دوست نویسنده. و به همین صورت بیشتر اتفاقاتی که در کتاب می افتد منشا حقیقی دارند. هر فصل کتاب مشتمل بر روایت اتفاقاتی است که در بازهٔ زمانی کوتاهی (در حد یک روز) برای راوی اتفاق می افتند. زمان داستان به صورت خطی پیش نمی رود ولی داستان در فاصله زمانی بین جدا شدن راوی از همسرش و تهیه مبلغ مهریه اتفاق می افتد.
داستان کافه پیانو به صورت اول شخص روایت می شود. در این رمان بیشتر شخصیت ها واقعی هستند، مانند راوی که خود نویسنده می باشد، گل گیسو دختر نویسنده و همایون دوست نویسنده. و همچنین بیشتر اتفاقاتی که در کتاب می افتد منشا حقیقی دارند.هر فصل رمان کافه پیانو شامل اتفاقاتی است که در یک فاصله زمانی کوتاه مثلا یک روزه اتفاق می افتدراوی داستان مردی می باشد که در شغل قبلی خود شکست خورده است و اکنون در پی اختلافاتی با همسرش، جدا از او زندگی می کند.. او کافه ای به نام کافه پیانو زده تا از طریق درآمد کافه، مهریه همسرش را تهیه نماید. هر فصل از رمان کافه پیانو ماجرایی مربوط به یکی از مشتریان کافه یا گوشه ای از زندگی راوی را روایت می کند.
خلاصه داستان
راوی که از شغل سابقش یعنی دفتر روزنامه، که با شکست مواجه می شود و با همسرش بر اثر اختلافاتی جدا از هم زندگی می کنند، برای پرداخت مهریه کافه ای با نام کافه پیانو باز می کند و از حال و هوای کافه و مردمی که در آنجا در رفت و آمدند می گوید. این کتاب از داستانک های کوتاهی از جمله داستان تک تک مشتری های کافه و دوست صمیمی کافه چی به نام همایون که سالهاست در خارج از ایران اما با عقاید خودش زندگی می کند، تشکیل شده است.
گل گیسو، گل گیسوی شیرین زبان هفت، هشت ساله، هر روز بعد از مدرسه به کافه برای کمک به پدر می رود و ظرف ها را می شوید. راوی علاوه بر اینکه سعی دارد دختر کوچکش را با زندگی آشنا کند در همان شرایطی که کمتر خانه است درباره ادب و نزاکت با او به بحث می نشنید. گل گیسو تنها نیست و بعضی روزها به خانه مادرش هم می رود و گاهی مادرش نیز وقتی همسرش خانه نباشد به خانه آن دو می رود و برای گل گیسو غذا می پزد و به کمد لباس ها سری می زند و لباس همسرش را می بوید. این یک رسم در میان گل گیسو و پدر و مادرش بود که هر بار کسی دلتنگ دیگری می شد می رفت سر وقت کمد و لباس هایش را می بویید...
راوی هر بار که با خود خلوت می کند به خاطراتش باز می گردد به روز برفی که خودش و گل گیسو برای برف بازی به حیاط رفتند اما همسرش هرگز با آنها بیرون نرفت چون او همیشه درحال لرزیدن از سرما بود و جوری در خانه لباس می پوشید که شبیه اسکی بازهای خارجی می شد.
هر باری که راوی برای استراحت در مواقع خلوت جلوی پنجره کافه اش می نشنید و به درختان و پرنده ها نگاه می کند، دختر جوانِ لوندی به نام صفورا با حرکاتی عجیب، سعی در دلبری دارد اما او همچنان به همسرش پایبند است و هر روز به هر بهانه ای با هم تلفنی صحبت می کنند. گاهی می گویند و می خندد و گاهی همسرش از پشت خط گریه می کند و می گوید که دلش تنگ شده...
اما صفورا با تیز هوشی پایش را به کافه باز می کند ابتدا برای اجرای نمایشی که معلوم می شود یک بازی برای به دام انداختن راوی بوده و بعد بجای گل گیسو ظرف های کثیف کافه را می شوید.گل گیسو از این جریان ناراحت می شود.اما صفورا با دروغ هایی که سر هم می کند دل او را نیز می برد.
گر چه این رمان تحت تاثیر علاقه ی شدید نویسنده به رمان معروف و مشهور عقاید یک دلقک هاینریش بُل و ناتور دشت سلینجر می باشد، اما چنان با گرمی روایت می شود که به تندی صفحات را ورق می زنیم تا از رازهای این کتاب زیبا زوتر مطلع شویم.
درباره نویسنده
فرهاد جعفری (متولد ۸ شهریور ۱۳۴۴، شوسف از شهرستان نهبندان در استان خراسان جنوبی ) روزنامه نگار و نویسنده ایرانی است. وی فارغ التحصیل رشته حقوق قضایی از دانشگاه آزاد اسلامی واحد مشهد است. فرهاد جعفری قبل از موفقیت کتاب اولش کافه پیانو، مدیر مسئول و سردبیر مجله یک هفتم بوده است که نشر آن متوقف شده است. او به این موضوع در کتاب خود نیز اشاره می کند.
قسمتی از کتاب
همین که پایم را میگذارم توی خانه ی کسی؛ قبل از هر کجای دیگر، می روم سراغ کتابخانه ی طرف. چون که جلوی کتابخانه ی کسی، بهتر از هر کجای دیگر می شود روحیات صاحبخانه را شناخت. و از آن گذشته؛ پای یک کتابخانه و در حالی که کتابی را گرفته ای دستت و دست دیگرت را هم گذاشته ای توی جیبت، یک پز قشنگ و و موقعیت معرکه ایست برای باز کردن سر بحث و گفت و با یک زن.
ازم پرسید: بابایی ما پولداریم؟
گفتم: نه ما طبقه متوسط رو به پایینیم.
پرسید: یعنی چی؟
گفتم: یعنی نه آنقدر داریم که ندونیم باهاش چی کار کنیم نه اون قدر ندار و بدبخت بیچاره ایم که ندونیم چه خاکی بریزیم سرمون.
آن وقت بهش گفتم: متوسط بودن حال به هم زنه گل گیسو. تا می تونی ازش فرار کن. پشت سرت جاش بذار … نذار بهت برسه.بهش گفتم: زندگی ما زندگی جالبی یه هما. بین تراژدی محض و کمدی ناب. دائم داره پیچ و تاب می خوره. یعنی یه جور غم انگیز، خنده داره یا شایدم یک جوره خنده دار، غم انگیز باشه.
شناسنامه کتاب
نویسنده: فرهاد جعفری
ناشر: چشمه
تعداد صفحات: 266