درباره کتاب من از گردنم بدم میاد و افکار زنانه دیگر
کتاب من از گردنم بدم میاد و افکار زنانه دیگر نوشته نورا افرون مجموعه ای از یادداشت ها و داستان های طنز است که به بررسی مسائل و چالش های زنان پرداخته است. این کتاب را با ترجمه کیهان بهمنی در دست دارید.
خلاصه کتاب من از گردنم بدم میاد و افکار زنانه دیگر
نورا افرون در کتاب من از گردنم بدم میاد و افکار زنانه دیگر با زبان طنز جادویی و بی نظیرش درباره بسیاری از مسائل و چالش هایی نوشته است که زنان با آن روبه رو هستند. او با نوشتن این آثار این حس را به شما می دهد که با یک دختر نوجوان غرغرو طرف هستید و آن چنان مجذوبتان می کند که با داستان ها بخندید، موقعیت ها را درک کنید و بارها و بارها به آن برگردید تا خودتان را مهمان خنده دیگری کنید.
درباره نویسنده من از گردنم بدم میاد و افکار زنانه دیگر
نورا افرون (Nora Ephron) (زادهٔ ۱۹ مه ۱۹۴۱ - درگذشتهٔ ۲۶ ژوئن ۲۰۱۲) خبرنگار، مقاله نویس، کارگردان، تهیه کننده، رمان نویس، نمایش نامه نویس و فیلم نامه نویس آمریکایی بود. خانم افرون در ۱۹ مه ۱۹۴۱ در نیویورک متولد و در کالیفرنیا بزرگ شد و فعالیت خود را با روزنامه نیویورک پست شروع کرد. او بیشتر به دلیل فیلم کمدی رمانتیک خود شناخته می شود. نورا افرون بیشتر برای فیلمنامه فیلم های کمدی رومانتیکی چون «وقتی هری سالی را دید» و «بی خواب در سیاتل» مشهور است و در کتاب «از گردنم بدم می آید» که یک زندگی نامه خودنوشت است، نگاهی توأم با طنز به پدیده زن بودن به ویژه در دوران سالخوردگی ارائه می دهد. در سراسر این کتاب، داستان ها و حکایت های خنده داری هست که زنان در هر سنی می توانند با آن ارتباط برقرار کنند. این کتاب در سال ۱۳۹۴ توسط کیهان بهمنی ترجمه و توسط نشر آموت منتشر شد.خانم افرون برای روزنامه ها و مجلات نیز می نوشت. او چندین کتاب نیز نوشته که یکی از آنها به نام Heartburn درباره ازدواجش با کارل برنشتاین، روزنامه نگار روزنامه واشینگتن پست است که تحقیقاتش درباره رسوایی واترگیت به سقوط ریچارد نیکسون، رئیس جمهوری آمریکا کمک کرد.ازدواج نورا افرون با برنشتاین هنگامی که او با مارگارت جی، همسر سفیر وقت بریتانیا در آمریکا روابط عاطفی برقرار کرد، پایان یافت. مارگارت جی، دختر جیمز کالاهان، نخست وزیر سابق بریتانیا بود.آخرین فیلم او جولی و جولیا بود.

قسمتی از کتاب من از گردنم بدم میاد و افکار زنانه دیگر
حالت شعفی که حین خواندن بعضی از کتاب ها به من دست می دهد دلیل اصلی مطالعه من است. اما معمولاً چنین حسی هر بار و یا حتی در هر دو بار یک بار هم به من دست نمی دهد. ولی وقتی چنین حسی داشته باشم واقعاً سر از پا نمی شناسم. موقعی که بچه بودم تقریباً هر کتابی را که می خواندم من را دچار چنین احساس شعفی می کرد. به نظر شما من تجربیات اولیه ام را در زمینه مطالعه کتاب را یک کم بیش از حد رمانتیک نکردم؟ خودم که فکر نمی کنم. می توانم کلی کتاب را نام ببرم که در دوره نوجوانی بارها و بارها خوانده بودم… هر وقت کتابی را می خواندم و عاشقش می شدم دوباره تمام کتاب هایی را که قبلاً خوانده بودم و من را دچار این حالت شعف کرده بودند، به خاطر می آورم. حتی می توانستم جا و مبلی را که موقع خواندن آن کتاب ها رویش نشسته بودم به خوبی به خاطر بیاورم.
پدر و مادری کردن فقط به این معنا نیست که کودکی را بزرگ کنیم بلکه یعنی کودکی را تغییر شخصیت بدهیم و عین غاز پرواری به زور بهش غذا بخورانیم، عوض کنیم، تعریفش کنیم، برنامه ریزی اش کنیم، دستکاری اش کنیم، صاف و بهترش کنیم.
من معمولا از واژه ی «سر شکن» استفاده نمی کنم، مگر این که بخواهم به خودم ثابت کنم که چیزی را که واقعاً استطاعتش را ندارم خیلی ارزان و تقریباً مفت است. برای این کار هم معمولاً بهای آن چیزی را که می خواهم بخرم و استطاعت خریدش را هم ندارم تقسیم بر سالهایی که قصد استفاده از آن را دارم می کنم. اگر هم این روش جواب نداد قیمت را تقسیم بر تعداد روزها یا ساعت ها یا دقایق استفاده از آن چیز می کنم.) آن قدر این کار را تکرار می کنم تا قیمتش کمتر از یک کاپوچینو بشود.
آدم راحت تر می تواند عشقش را به کسی فراموش بکند، اگر بتواند خودش را فریب بدهد که از اول هم خیلی از آن طرف خوشش نمی آمده است.
یک حالتی هست که به آن سرگیجه ی اعماق می گویند و به وضعیتی اشاره می کند که غواصی که تا عمق زیادی زیر دریا رفته است و مدت زیادی در کف دریا مانده است نمی تواند مسیر بازگشت به بالا را تشخیص بدهد. هنگامی هم که چنین غواصی به سطح آب برمیگردد احتمال دارد دچار شرایطی شود که به آن بیهوشی در اثر زیادی فشار اکسیژن می گویند و طی آن بدن غواصی نمی تواند با فشار اکسیژن اتمسفر سطح آب هماهنگ شود. دقیقاً هنگامی که از دنیای یک کتاب عالی بیرون می آیم همین حالت برایم پیش میآید.
مرگ مثل یک تک تیرانداز می ماند. کسانی را می زند که شما دوست شان دارید، بهشان علاقه دارید، کسانی را که می شناسید. مرگ همه جا هست. ممکن است نفر بعد نوبت شما باشد. اما بعد معلوم میشود شما نفر بعد نیستی. اما بعد باز می بینید می توانست نوبت شما باشد.
شناسنامه کتاب من از گردنم بدم میاد و افکار زنانه دیگر
- نویسنده: نورا افرون
- ترجمه: کیهان بهمنی
- انتشارات: آموت
- تعداد صفحات: ۱۶۴
- نسخه صوتی:ندارد
- نسخه الکترونیکی: دارد
معرفی رمان شکار و تاریکی اثر ادواگاو رانپو









































