مجموعه ای از رباعیات زیبای حافظ شیرازی

  دوشنبه، 09 خرداد 1401   زمان مطالعه 1 دقیقه
مجموعه ای از رباعیات زیبای حافظ شیرازی
خواجه شمسُ‌الدّینْ محمّدِ بن بهاءُالدّینْ محمّدْ حافظِ شیرازی (۷۲۷ هجری قمری / ۱۳۲۵ میلادی – ۷۹۲ هجری قمری / ۱۳۹۰ میلادی) مشهور به لِسانُ‌الْغِیْب، تَرجُمانُ الْاَسرار، لِسانُ‌الْعُرَفا و ناظِمُ‌الاُولیاء، شاعر فارسی‌زبانِ سدهٔ هشتم ه‍.ق شیراز است. بیش‌تر شعرهای او غزل است. در این قسمت مجموعه ای از رباعیات حافظ را خواهید خواند.

جز نقش تو در نظر نیامد ما را

جز کوی تو رهگذر نیامد ما را

خواب ارچه خوش آمد همه را در عهدت

حقا که به چشم در نیامد ما را

****

بر گیر شراب طرب انگیز و بیا

پنهان ز رقیب سفله بستیز و بیا

مشنو سخن خصم که بنشین و مرو

بشنو ز من این نکته که برخیز و بیا

****

در سنبلش آویختم از روی نیاز

گفتم من سودازده را کار بساز

گفتا که لبم بگیر و زلفم بگذار

در عیش خوش آویز نه در عمر دراز

****

شعر حافظ
مردی ز کنندهٔ در خیبر پرس

اسرار کرم ز خواجهٔ قنبر پرس

گر طالب فیض حق به صدقی حافظ

سر چشمهٔ آن ز ساقی کوثر پرس

****

چون باده ز غم چه بایدت جوشیدن

با لشگر غم چه بایدت کوشیدن

سبز است لبت ساغر از او دور مدار

می بر لب سبزه خوش بود نوشیدن

****

ماهی که نظیر خود ندارد به جمال

چون جامه ز تن برکشد آن مشکین خال

در سینه دلش ز نازکی بتوان دید

مانندهٔ سنگ خاره در آب زلال

****

در باغ چو شد باد صبا دایهٔ گل

بربست مشاطه وار پیرایهٔ گل

از سایه به خورشید اگرت هست امان

خورشید رخی طلب کن و سایهٔ گل

****

شعر حافظ
گفتم که لبت، گفت لبم آب حیات

گفتم دهنت، گفت زهی حب نبات

گفتم سخن تو، گفت حافظ گفتا

شادی همه لطیفه گویان صلوات

****

اول به وفا می وصالم درداد

چون مست شدم جام جفا را سرداد

پر آب دو دیده و پر از آتش دل

خاک ره او شدم به بادم برداد

****

ایام شباب است شراب اولیتر

با سبز خطان بادهٔ ناب اولیتر

عالم همه سر به سر رباطیست خراب

در جای خراب هم خراب اولیتر

****

شعر حافظ
چشم تو که سحر بابل است استادش

یا رب که فسونها برواد از یادش

آن گوش که حلقه کرد در گوش جمال

آویزهٔ در ز نظم حافظ بادش

****

ای دوست دل از جفای دشمن درکش

با روی نکو شراب روشن درکش

با اهل هنر گوی گریبان بگشای

وز نااهلان تمام دامن درکش

****

شعر حافظ
لب باز مگیر یک زمان از لب جام

تا بستانی کام جهان از لب جام

در جام جهان چو تلخ و شیرین به هم است

این از لب یار خواه و آن از لب جام

****

ای شرمزده غنچهٔ مستور از تو

حیران و خجل نرگس مخمور از تو

گل با تو برابری کجا یارد کرد

کاو نور ز مه دارد و مه نور از تو

****


دیدگاه ها

آخرین ویدیو ها