نیکلاس جیمز ووییچیچ (Nicholas James Vujicic) چهارم دسامبر ۱۹۸۲ در استرالیا متولد شد و به علت ابتلا به سندرم تترا-آمیلیا هنگام تولد از نعمت دست و پا محروم بوده است. هر چند در کودکی دچار افسردگی شده بود، اما کم کم و با کمک مادرش، آموخت که از زائدهٔ کوچکی که به جای پا در بدن او وجود داشت، استفاده کند و قابلیت های خود را افزایش دهد. او در دبیرستان رهبری گروهی را بر عهده گرفت که برای یک خیریه اعانه جمع آوری می کردند و از آن به بعد به کارهای عام المنفعه رو آورد. نیک وویچیچ در سن ۲۱ سالگی از دانشگاه گریفیث با دو مدرک لیسانس در رشته های حسابداری و برنامه ریزی مالی فارغ التحصیل شد. نیک سخنران انگیزشی و مدیر سازمان غیرانتفاعی «زندگی بی حد و مرز» است. از دیگر مهارت های او شنا، موج سواری، و گلف است.وی در ۹ مارس ۲۰۰۲، به کالیفرنیا نقل مکان می کندو در سال ۲۰۰۸ در مک کینی، تگزاس، نزدیک دالاس، نیک با کانایا میاهار ملاقات کرد. آنها در ۱۲ فوریه ۲۰۱۲ ازدواج کردند. en:Nick Vujicic ودر حال دارای ۴ فزرند هستند و در کالیفرنیا زندگی می کنند. او در کتاب خود زندگی بی حد و مرز می گوید: من بدون دست و پا به دنیا آمدم اما هرگز در حصار شرایط خود نماندم. من به سراسر دنیا سفر می کنم و به میلیون ها نفر الهام می بخشم تا با ایمان، امید، عشق و شجاعت خویش بر ناملایمات زندگی چیره شوند و به آرزوهای خود برسند. او هم اکنون یکی از تأثیر گذارترین سخنرانان موفقیت در دنیا محسوب می شود و مؤسسه زندگی بدون دست و پا را که در زمینه موفقیت فعالیت دارد اداره می کند. او سال ۹۷ به ایران سفر کرد و در هتل اسپیناس پالاس تهران برای ۱۴۰۰ نفر سخنرانی کرد.
نوزادی نیک وی آچیچ
او می گوید که وقتی که برای اولین بار پدرم مرا در بیمارستان دید حالش بد شد و بیرون رفت همه شوکه بودند و سریع مرا از مادرم دور کردند مادرم چون در همان بیمارستان از پرستاران بود متوجه وجود مشکلی شد و از همه خواست که به او بگویند که چه اتفاقی افتاده اما کسی جرات نمی کرد که به او بگوید که چه شده و فرزندش فقط تنه دارد. اما بالاخره پرستاران مرا پیش مادرم آوردند وقتی مرا دید شوکه شد و شروع به جیغ زدن کرد و نخواست که مرا ببیند. هیچ کس مرا بغل نمی کرد مدتی طول کشید تا پدر و مادرم از شوک بیرون بیایند تا بتوانند به من محبت کنند اما من با به دنیا آمدنم یک دنیا غم و مشکل را برایشان آوردم. در اوایل زندگیم خانواده ام تصمیم داشتند مرا به خانواده دیگری بسپارند که بعدا پشیمان شدند. مسلما من هرچه بزرگ تر می شدم، جای بیشتری در دل آن ها باز می کردم و دیگر آن ها به سادگی نمی توانستند مهر مرا از دلشان بیرون کنند.
کودکی نیک وی آچیج
او با تلاش بسیار زیاد و به کمک مادرش یاد گرفت با دو انگشتی که در انتهای اندامی مانند پا در سمت چپ پائین تنه اش وجود دارد، بنویسد. همچنین کارهای روزانه دیگری مانند نوشیدن آب با لیوان، تایپ، پرتاب توپ بیس بال و … را آموخت. در دبیرستان به عنوان رهبر گروه برای موسسه خیریه اعانه جمع می کرد و در سن 17 سالگی موسسه خود با عنوان «زندگی بدون دست و پا» را به منظور امید دادن به افراد افسرده و ناتوان تأسیس کرد. نیک وی آچیچ جوان در سن 21 سالگی از دانشگاه گریفیت با دو مدرک لیسانس در رشته های حسابداری و برنامه ریزی مالی فارغ التحصیل گردید. او با ادامه فعالیت های خود در نهایت تبدیل به شخصی شد که سخنرانی هایش برای میلیون ها شنونده در سراسر جهان امید به زندگی و انگیزه به ارمغان می آورد. نیک وی آچیچ سخنران انگیزشی و مدیر سازمان غیرانتفاعی زندگی بی حدومرز است. او اکنون در جنوب کالیفرنیا زندگی می کند از دیگر مهارت های او شنا، موج سواری و بازی گلف است.
کتاب نیک وی آچیج
نیک وی آچیچ کتاب « زندگی بی حد و مرز» را در شرح زندگی خود به نگارش در آورده است. این کتاب در ۱۲ فصل نوشته شده و گوشه گوشه آن نشان دهنده روحیه و انگیزه یکی از عجیب ترین انسان هایی است که امروز در جوانی به سر می برد و با نیرویی روانی و انگیزشی، به دیگران روحیه و امید می بخشد. «زندگی بی حدومرز» با عنوان فرعی حکایت الهام بخش یک زندگی خوب و بامزه نوشته نیک وی آچیچ روانه بازار نشر شده است. کتابی خاص که به شرح زندگی و موفقیت های انسانی خاص اختصاص دارد که با وجود محدودیت ها و نقص های جسمی، به پیشرفت های خیره کننده دست یافته است. او درباره خودش می نویسد: «من بدون دست و پا به دنیا آمدم. اما هرگز در حصار شرایط خود نماندم. من به سراسر دنیا سفر می کنم و به میلیون ها نفر الهام می بخشم تا با ایمان، امید، عشق و شجاعت خویش بر ناملایمات زندگی چیره شوند و به آرزوهای خود برسند.» نیک وی آچیچ در بخشی از مقدمه کتاب آورده است: «من ایمان دارم که زندگیم حد و مرزی ندارد. دلم می خواهد تو نیز، صرف نظر از دشواری های زندگیت، چنین احساسی داشته باشی. ما همسفریم. در آغاز سفرمان، لطفا قدری درنگ کن و درباره تمامی محدودیت هایی فکر کن که بر زندگی خویش تحمیل کرده ای و یا به دیگران اجازه داده ای بر زندگیت تحمیل کنند. اکنون به این بیندیش که رهایی از این محدودیت ها چه حس و حالی دارد. زندگی تو چگونه می بود اگر همه چیز برایت ممکن می شد؟»
ازدواج نیک وی آچیج
نیک وی آچیچ در سال 2008 ، کانایی میاهارا (Kanae Miyahara) را ملاقات نمود. کانایی می گوید “وقتی برای اولیک بار نیک را دیدم همه آنچه را که در یک نفر دیگر به دنبالش بودم در او یافتم. او مرد و همسر مورد نظر من برای ازدواج بود”.بسیاری از مردم ممکن است از خود این سؤال را بپرسند که نیک چگونه می تواند حلقه ازدواج را دست همسرش کند؟ اما وی با نبوغ منحصربفرد خود اینکار را به انجام رساند. نیک به کانایی گفت: “عزیزم، آیا می تونم دستت رو ببوسم؟!” و در حالی که حلقه بین لبهایش قرار دادشت، آن را داخل انگشت ازدواج همسرش نمود. کانایی گفت من فکر کردم نیک می خواهد انگشت مرا گاز بگیرد؛ اما بلافاصله متوجه شدم حلقه را وارد انگشتم کرده است. نیک وی آچیچ گفت: “عزیزم، من تورا دوست دارم. آیا دوست داری با من ازدواج کنی و بقیه عمرت را با من سپری کنی؟”. در آن لحظه کانایی فقط می گریست… این زوج خوشبخت از صمیمت خود می گویند و اینکه کاملا از زندگی زناشویی خود راضی هستند و هر آنچه نیک نیاز دارد در اختیارش است. پس از ازدواج آن ها در کالیفرنیای جنوبی زندگی خود را آغاز کردند. نیک مشغول نویسندگی و تنظیم سخنرانی های خود است و همسرش خانه داری و نگهداری از او را به عهده دارد.