فوکو زمانی گفته است «در معرض دید بودن دام است». این سخن پر مغز فوکو را در ادامه پیوند خواهم داد با این پرسش که «هنر چیست و هنرمند کیست؟». بخشی مهم از دلمشغولی فیلسوفان هنر معطوف به پرسش از چیستی هنر بوده است. اما به ندرت از اوصاف هنرمند بحث کرده اند، تو گویی هنرمند اغلب از مرکز توجه فیلسوفان هنر بیرون مانده است. در اینجا تعریف دیکی Dickie از هنر مبنای بحث قرار خواهد گرفت، تعریفی که هنرمند را نیز در کانون توجه قرار می دهد. و ی اثر هنری را نوعی مصنوع می داند که فرد یا افرادی به نمایندگی از عالم هنر بر اساس آن جنبه ها آن اثر را شایسته ارجگذاری می دانند. در این تعریف چندین مولفه حضور دارد. «نخست، هنرمند کسی است که دست به خلق اثر هنری می زند؛ دوم، اثر هنری شیء ای مصنوع است که برای نمایش در برابر عموم اهل هنر خلق شده است؛ سوم، اهل هنر گروهی از افرادند که از قابلیت نسبی درک اثر هنری برخوردارند؛ چهارم، عالَم هنر مجموعه ای جامع و فراگیر از تمام نظام های عالَم هنر است؛ و سرانجام، نظام عالم هنر چارچوبی است که هنرمند اثر خود را در قالب آن به عموم اهل هنر عرضه می کند. عالم هنر محیطی است اجتماعی و تاریخی و برخاسته از همة شیوه ها و هنجارهای متغیر هنر، میراث آثار هنری، نیت هنرمندان، نوشته منتقدان و جز آن.» (به نقل از دانشنامه زیبایی شناسی، بریس گات و دومینیک لوییس، فرهنگستان هنر، ص 129) یکی از آداب و هنجارهایی که در هنرمندان اغلب ارزشمند شمرده می شود، شرافت است. هراکلیتوسِ نسبی گرا، که در نسبی گرایی کمتر کسی به پای او می رسد می گفت که فقط شرافت است که نسبی نیست و امری است مطلق. در نتیجه هنرِ تراویده از هنرمند شرافتمند به ذائقه هنری مردمان بیشتر می نشیند و دوام و بقا یبیشتری دارد. به خصوص که چنین هنرمند شریفی از توان و استعداد و درک هنری بسیار بالایی برخوردار باشد که با ممارستی کم نظیر و هوشی بالا آمیخته شده باشد.

البته این بحث را نباید با مفهوم هنر متعهد، که توسط رویکردهای مارکسیستی با آب و تاب پرورانده شده است، خلط کرد. در اینجا مطلقاً مفهومی چنین نخ نما مدنظر نگارنده نیست. در آنجا تعهد با اهداف ایدئولوژیکی آمیخته است که بر خلاف آنچه که در بادی نظر می نماید، از اخلاق و شرافت در معنای حقیقی آن بسیار دور است. حال برگردیم به سخن پرمغز فوکو، یعنی این سخن که «در معرض دید بودن دام است». هنرمندان برجسته در معرض دید هستند و این برایشان دام است. سخن فوکو را با انحاء مختلف می توان تفسیر کرد، اما شاید یکی از شیوه های تفسیر آن این باشد که زیستن هنرمند می تواند به واسطه شهرت تباه شود. به تعبیری دیگر، از اقتضائات شهرت این است که چه بسا شرافت شخص را از او بگیرد و او را به انسانی مطیع، بزدل، نان به نرخ روز خور، منفعت طلب مصلحت گرا و ...، مبدل سازد. اما هنرمندی که چنین نباشد تا حد زیادی- یا دست کم، از یک بعُد – از دام رهیده است. هنرِ هنرمندی که بتواند چنان شرافتمندی بالایی داشته باشد که خودفرمانروایی خود را حفظ بکند و بر طبق اصول مورد باور شخص خود حرکت بکند، بر ذائقة هنری مردم بیشتر می نشیند. حال بیایید نکات نسبتاً نامرتبط پیش گفته را در کنار یکدیگر قرار بدهیم. هنرمندی که همه جنبة های متکثر ناظر بر تکنیک، تشخص، فرهنگ، شرافت، درک هنری بالا، توجه به جنبه های تاریخی و اجتماعی و نظیر اینها را در خود جمع گرداند، یگانة دوران خواهد شد.

آنچه از استاد محمدرضا شجریان بر ما نمایان است، چنین تصویری را از او ترسیم می کند، هنرمندی که به نحوی به معیار standard هنر و هنرمند مطلوب (و شاید برای برخی ها، آرمانی) تبدیل شده است. اما این نکات را نباید حمل بر مطلق انگاری کرد و نگاه انتقادی را زائد دانست. متخصصان هنریِ بسیاری انتقادهایی را ناظر بر منش و روش و تکنیک استاد محمدرضا شجریان مطرح کرده اند. اما با این فرض که کمال مطلق در عمل تحقق یافتنی نیست و هرچه است بهره ای از نقص در خود دارد، محمدرضا شجریان طبق آن تعریفی از هنر که برگزیدیم و همچنین با عطف نظر به سخن فوکو و هراکلیتوس، یکی از برجسته ترین مصادیق قابل تحقق هنرمند است. از جنبة انتقادی، این برجستگی چنان است که چه بسا به اصطلاح به «بی سری» آواز سنتی ایرانی در دوران پس از شجریان بدل شود، چون غالب کسانی که از پیِ او آمده اند الگوی آرمانی در پیش چشمشان محمد رضا شجریان بود؛ و اغلب – و نه مطلقاً- هم و غمشان این بوده است که شبیه او بشوند و نه اینکه روش و منشی بدیل عرضه بکنند. شرافتمندی او نیز در میل به شبیه او شدن نقش مهمی دارد.
نهایت اینکه، مهمترین پرسشی که در نقد ایده مطرح در این نوشته می توان مطرحساخت این است که «شرافت دقیقاَ چیست؟» در پاسخ می توان چنین استدلال کرد که فارغ از بحث های پر مناقشه فیلسوفان اخلاق دربارة چیستی ارزش های اخلاقی - و مهمتر از آن، چیستی ارزش- شهود اخلاقی عموم افراد منش هایی را که در بالا شمردیم، در کنار، هم تشکیل دهنده شرافت تلقی می کنند.