به گزارش پایگاه خبری-تحلیلی ساعد نیوز به نقل از رجا، ملکه مادر علت حساسیت فرح را این میداند که «این دختر فوقالعاده قشنگ بود». سرانجام فرح بیتاب شد و سیلی محکمی به آن دختر زد.
فساد خاندان پهلوی چیزی نیست که بتوان انکار کرد و شواهد فراوانی برای اثبات آنها وجود دارد.
شاه در فساد جنسی بیمبالاتی را به اوج رسانده بود. دربار او دائم محل رفت و آمد فواحش خارجی و معشوقههای داخلی بود. او از دوران جوانی تا اندکی پیش از مرگ دست از زنبارگی برنداشت.
ازدواج هم مانع مفاسد اخلاقی محمدرضا نشد. شاه پس از ازدواج با فرح همچنان به روابط نامشروع خود ادامه میداد و همین امر موجب شد تا فرح از ماجراهای عاشقانه او خشمگین شود.
در اوائل سالهای 1970 (1350) در دربار و بازار زمزمههایی رواج یافت حاکی از اینکه شاه عاشق شده است. آن هم نه عاشق یک دختر اروپایی، بلکه یک دختر نوزده ساله ایرانی با موهایی که به رنگ طلا بود. میگفتند نامش گیلدا است.
کم کم حس رقابت فرح برانگیخته شد و بحث طلاق پیش کشیده شد. ملکه مادر از این که فرح نسبت به این دختر حساسیت نشان میداد، تعجب میکند و میگوید: «فرح خودش را روشنفکر میدانست. محمدرضا در مجالس با زنهای این و آن و دخترهای این و آن میرقصید و آنها را در آغوش میگرفت و میبوسید و فرح میدانست که محمدرضا... علاوه بر او با زنان دیگری هم رفت و آمد دارد، اما او نسبت به این دختر فوقالعاده حساس شده بود.»
ملکه مادر علت حساسیت بیش از حد فرح را این میداند که «این دختر فوقالعاده قشنگ بود». خصوصاً این که محمدرضا به زیبایی ذاتی این دختر اکتفا نکرده بود و او را نزد پروفسور تسه فرانسوی، دکتر خانوادگی دربار در امور زیبایی فرستاده بود و با چند عمل جراحی «خیلی دیدنی شده بود.»
سرانجام فرح بیتاب شد و وقتی «در سعدآباد چشمش به طلا افتاد. جلو رفت و کشیده محکمی به گوش طلا زد.»
درست است که شهبانوی مملکت دوستپسر داشته باشد؟
فرح هم که از ابتدا در یک خانواده بی قید و بند بزرگ شده بود و رعایت شرع برایش معنی و ارزش خاصی نداشت این وضعیت او را نیز به واکنش متقابل و ارتباط بیشتر با مردانی از حلقه دوستان خود واداشت.
ملکه مادر در این باره معتقد بود، فرح «عمداً و عالماً کاری میکرد که به محمدرضا لطمه بخورد.» تاجالملوک مادر محمدرضا پهلوی که به گفته خودش از سال 1352 با فرح قهر کرده و کلمهای با او سخن نگفته بود، بارها برخوردهای تند و خشنی در قبال رفتارهای فرح داشت: «یک بار آقای رئیس خدمه کاخهای سلطنتی با ترس و لرز و هزار، اما و اگر و ببخشید و جایی نگویید و اینگونه مقدمات گفت: قربانت گردم، آیا این درست است که شهبانوی مملکت دوستپسر داشته باشد و او را با خود به داخل کاخ بیاورد؟ البته ما میدانستیم که فرح با فریدون جوادی قاطی شده است، اما نه اینکه او را به کاخ بیاورد! این بود که یک روز، خود فرح را خواستم و به او نهیب زدم که زنیکه گدا ! خجالت نمیکشی این قبیل کارها را در جلوی چشم کارکنان دربار انجام میدهی؟ فرح گفت: درست گفتهاند که شاه میبخشد، شیخ علیخان نمیبخشد! خود محمدرضا مرا آزاد گذاشته، آن وقت باید به تو حساب پس بدهم؟ من آزاد هستم و اختیار پایینتنهام را دارم! خلاصه خیلی بیحیایی کرد.
1 سال پیش