یک بوسه ز تو خواستم و شش دادی
شاگرد که بودی که چنین استادی
خوبی و کرم را چو نکو بنیادی
اي دنیا را ز تو هزار آزادی
***
طلا رنگ می بازد
مرمر خاک می شود
فولاد زنگ می زند
نابودی با همه چیزی است در این جهان
تنها اندوه است که پایدار است
تا زمانی که واژه باشکوه بماند
***
بشنو این نی چون شکایت میکند
از جداییها حکایت می کند
کز نیستان تا مرا ببریده اند
در نفیرم مرد و زن نالیده اند
سینه خواهم شرحه شرحه از فراق
تا بگویم شرح درد اشتیاق
هر شخصی کو دور ماند از اصل خویش
باز جوید روزگار وصل خویش
***
ای زندگی، تن و توانم همه تو
جانی و دلی، ای دل و جانم همه تو
تو هستی من شدی، از آنی همه من
من نیست شدم در تو، ازآنم همه تو
***
چه خوش باغیست باغ زندگانی
گر ایمن بودی از باد خزانی
چه خرم کاخ شد کاخ زمانه
گرش بودی اساس جاودانه
از آن سرد آمد این کاخ دلاویز
که چون جا گرم کردی گویدت خیز
چو هست این دیر خاکی سست بنیاد
به باده اش داد باید زود بر باد
ز فردا و ز دی کس را نشان نیست
که رفت آن از میان وین در میان نیست
یک امروز است ما را نقد ایام
بر او هم اعتمادی نیست تا شام
بیا تا یک دهن پرخنده داریم
به می جان و جهان را زنده داریم
به ترک خواب می باید شبی گفت
که زیر خاک می باید بسی خفت
***
زندگی یعنی امیدوار بودن محبوب من
زندگی
مشغله ای جدی است
درست مثل دوست داشتن تو
***
زندگی امید است
آن هایی که امید خود را از دست می دهند
افراد بازنده هستند
و افراد اندیشمند کسانی هستند که امید دارند
و آن ها همیشه برنده هستند
***
دگی را ﺳﺨﺖ ﻧﮕﯿﺮ
ﺭﻭﻧﻖِ ﻋﻤﺮِ ، ﭼﻨﺪ ﺻﺒﺎﺣﯽ ﮔﺬﺭﺍﺳﺖ
ﻗﺼﻪ ﯼ ﺑﻮﺩﻥ ﻣﺎ
ﺑﺮﮔﯽ ﺍﺯ ﺩﻓﺘﺮ ﺍﻓﺴﺎﻧﻪ ﺍﯼ ﺭﺍﺯ ﺑﻘﺎﺳﺖ
ﺩﻝ ﺍﮔﺮ ﻣﯽ ﺷﮑﻨﺪ
ﮔﻞ ﺍﮔﺮ ﻣﯽ ﻣﯿﺮﺩ
ﻭ ﺍﮔﺮ ﺑﺎﻍ ﺑﻪ ﺧﻮﺩ ﺭﻧﮓ ﺧﺰﺍﻥ می گیرد
ﻫﻤﻪ ﻫﺸﺪﺍﺭ ﺑﻪ ﺗﻮﺳﺖ؛
ﺟﺎﻥ ﻣﻦ
ﺳﺨﺖ ﻧﮕﯿﺮ
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻮﭺ ﻫﻤﯿﻦ ﭼﻠﭽﻠﻪ ﻫﺎﺳﺖ
ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﺯﯾﺒﺎﯾﯽ
ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﮐﻮﺗﺎﻫﯽ
***
در نومیدی بسی امید است
پایان شب سیه سپید است
***
در کتاب چار فصل زندگی
صفحه ها پشت سرِ هم می روند
هر یک از این صفحه ها، یک لحظه اند
لحظه ها با شادی و غم می روند…
گریه، دل را آبیاری می کند
خنده، یعنی این که دل ها زنده است …
زندگی، ترکیب شادی با غم است
دوست می دارم من این پیوند را
گر چه می گویند: شادی بهتر است
دوست دارم گریه با لبخند را
***
زندگی باور می خواهد آن هم از جنس امید
که اگر سختی راه به تو یک سیلی زد
یک امید از ته قلبت به تو گوید
که خدا هست هنوز …
***
لحظه ها می گذرند
گرم باشیم و پر از فکر و امید
عشق باشیم و سراسر خورشید
زندگی همهمه ی مبهمی از رد شدن خاطره ها
هرکجا خندیدیم،
هرکجا خنداندیم
زندگانی آنجاست
***
زندگی همیشه تازه ست
زندگی هرگز تکرار نمیشه
فقط هرروز نو میشه، هر لحظه نو
از امروز قدم به لحظه نو بگذار و تازگی رو تجربه کن…
***
زندگی خیلی کوتاه است
قوانین را کنار بگذار
بدی ها را ببخش
آهسته و طولانی ببوس
یک عاشقِ واقعی باش
تا می توانی بخند
و هیچ وقت از چیزی که
بر روی لبانت خنده نشانده
پشیمان نشو
***
زندگی فهم نفهمیدن هاست
آسمان، نور، خدا،
عشق، سعادت، با ماست
در نبندیم به نور
در نبندیم به آرامش پر مهر نسیم
زندگی رسم پذیرایی از تقدیر است
وزن خوشبختی من
وزن رضایتمندی ست
***
روزگار!
تو اگر سخت به من میگیری
با خبر باش که پژمردن من آسان نیست،
گرچه دلگیرتر از دیروزم،
گرچه فردای غم انگیز مرا میخواند،
لیک باوردارم دلخوشیها کم نیست
زندگی باید کرد
***
چرخ گردون چه بخندد چه نخندد تو بخند
مشکلی گر سر راه تو ببندد تو بخند
غصه ها فانی و باقی تو بخند
گر دلت از ستم و غصه برنجد تو بخند
***
کاش می دیدم چیست
آن چه از چشم تو تا عمق وجودم جاری ست
آه وقتی که تو لبخند نگاهت را
می تابانی
بال مژگان بلندت را
می خوابانی
آه وقتی که تو چشمانت
آن جام لبالب از جان دارو را
سوی این تشنه ی جان سوخته می گردانی
موج موسیقی عشق
از دلم می گذرد
***
زندگی را ورق بزن
هر فصلش را خوب بخوان
با بهار برقص
با تابستان بچرخ
در پاییزش عاشقانه قدم بزن
با زمستانش بنشین و
چایت را به سلامتی نفس کشیدنت بنوش
زندگی را باید زندگی کرد، آن طور که دلت می گوید
مبادا زندگی را دست نخورده برای مرگ بگذاری
***
می نوش که عمر جاودانی اینست
خود حاصلت از دور جوانی اینست
هنگام گل و باده و یاران سرمست
خوش باش دمی که زندگانی اینست
***
ای زندگی، تن و توانم همه تو
جانی و دلی، ای دل و جانم همه تو
تو هستی من شدی، از آنی همه من
من نیست شدم در تو، از آنم همه تو
***
اگر دانی که دنیا غم نیرزد
بروی دوستان خوشباش و خرم
غنیمت دان اگر دانی که هر روز
ز عمر مانده روزی می شود کم
***
عده ای گریه کنان می آیند
عده ای ، گرم تلاطم هایش
عده ای بغض به لب ، قصد خروج
فرق ما ، مدت این آب تنی است
یا که شاید ، روش غوطه وری
دست ما در کف این رود به دنبال چه می گردد ، هیچ
زندگی ، باور تبدیل زمان است در اندیشه عمر
***
زندگى موسیقى گنجشک هاست
زندگى باغ تماشاى خداست
زندگى یعنى همین پرواز ها
صبح ها
لبخند ها
آواز ها
زندگی ذره ی کاهی ست
که کوهش کردیم
***
لحظه ها می گذرند
گرم باشیم و پر از فکر و امید
عشق باشیم و سراسر خورشید
زندگی همهمه ی مبهمی از رد شدن خاطره ها
هرکجا خندیدیم،
هرکجا خنداندیم
زندگانی آنجاست
***
آری، آری، زندگی زیباست
زندگی
آتشکده ای دیرینه پابرجاست
گر بیفروزیش
رقص شعله اش در هر کران پیداست
ورنه، خاموش است
و خاموشی گناه ماست
زندگی را شعله باید برفروزنده
شعله ها را هیمه سوزنده
جنگلی هستی تو، ای انسان!
جنگل، ای روییده آزاده
آفتاب و باد و باران بر سرت افشان
جان تو خدمتگر آتش…
سربلند و سبزباش، ای جنگل انسان
زندگانی شعله میخواهد
***
زندگی لیلی ست!!!
مجنونانه باید زیستن
***
مثل دیوانگان از زندگیتان لذت ببرید
زندگی مثل یک رویا میگذرد..
عاشقانه زندگی کن
خوشبختى جایش
همینجاست کنار تو …
نگذار
زندگى از مقابل
چشمانت بگذرد
و تو فقط
نظاره گرش باشى
زندگى را زندگى کن
***
به زندگی با چشمانی بازیگوش بنگر.
جدی نباش.
جدیت همانند نابینایی است.
وانمود نکن که متفکر یا فیلسوف هستی.
به سادگی، انسان باش.
کائنات تمام شور و شعف اش را
به سوی تو سرازیر می کند
ولی تو با جدیت مسخره ات
نمی توانی دریچه دلت را
به روی این شور و شعف باز کنی
***
به هوش بودم از اول
که دل به کس نسپارم
شمایل تو بدیدم
نه عقل ماند و نه هوشم
***