متن آهنگ باران بهاری از سالار عقیلی
من تشنه و پژمرده تو باران بهاری گل کن که در این ثانیه ها عشق بکاری آه ای که تو در هر چه دل تنگ نشاطی یک لحظه مرا باش درآ از در یاری من مانده ام و یاد شب آشوب نگاهت دیگر نه امیدی نه پناهی نه قراری گفتی نه و گفتی نه و عمری سپری شد یک بار پذیرای دلم باش که آری من سوخته ام کار من از کار گذشته است تا تازه شوم کاش بر این داغ بباری