متن آهنگ خون خدا از حسن محمودزاده
بر مشامم میرسد هر لحظه بوی کربلا بر دلم ترسم بماند آرزوی کربلا تشنه آب فراتم ای عجل مهلت بده تا بگیرم در بغل قبر شهید کربلا رفت در خیمه و تیر و سپرش بر داشت ناگهان صوت اذان دور و برش را برداشت گفت لاحول ولا قوه الا بالله بعد از آن لحظه که از سجده سرش را برداشت شمر هم سنگ دلی بود چنانی که حمزه را کشت و پس از آن جگرش را برداشت خم نشد پشت حسین ابن علی غیر از آن لحظه که روی دو دستش پسرش را برداشت یا حسین یا حسین ابا عبدالله تیره شب روز و شب کوفه خداوند هنگام از فلک اختر و شمس و قمرش را برداشت حکمت این بود که خنجر ببرد نه خدا بار ها شد که ز خنجر اثرش را برداشت باغبان خون خودش را به درختان دادو آخر انگونه که باید سمرش را برداشت چشم وا کن که خداوند از آن قومی که توش پیغامبر نظرش را برداشت