گاهی میان بی رحمی هایت محبت کنی بد نیست
نگذار روزی که جدا شدیم
خجالت زده ی خاطره هایم باشی
****
دیوارها هم عاشق میشوند
یادگاری ننویس اگرقصد بازگشت نداری
اون وقت اون می مونه و یه خاطره به جامونده
****
یه گوشه ی دنج
یه نقطه
یه عالمه بغض
یک دنیا حرف
یک دلشکسته
و بی نهایت خاطره
کافیست برای جوان مرگ شدن
****
کاش فراموشت می کردم؛
با عبورِ هر نفس
در ازدحامِ خاطره ی لب ها
از ولوله ی بوسه و مکث
****
عاشق جمله هایی ام که وقتی میخونی
یه نفس عمیق پشتش میکشی
و تو یه ثانیه یه دنیا خاطره میاد جلو چشمت
****
تنها
هنگامی که خاطره ات را می بوسم
درمی یابم دیری است که مرده ام
چرا که لبان خود را از پیشانی خاطره ی تو سردتر می یابم
از پیشانی خاطره ی تو
ای یار
ای شاخه ی جدامانده ی من
****
خاطره ای در درونم است
چون سنگی سپید درون چاهی
سر ستیز با آن ندارم، توانش را نیز
برایم شادی است و اندوه
****
همه غم منی تو
غم دنیا که غمی نیست
من ازت خاطره دارم
خاطره درد کمی نیست !
****
یه گوشه ی دنج
یه نقطه
یه عالمه بغض
یک دنیا حرف
یک دلشکسته
و بی نهایت خاطره
کافیست برای جوان مرگ شدن
****
ای ارزنده ترین خاطره زیبایی
زندگی را به بهانه تو بهانه کردم
****
آمدی
با لبخندی شیرین و رفتی
با لبخندی تلخ…!
و من
میان این دو لبخند
سرگردانم
هنوز…!
****
رفت و دیگر ندارمش
تقصیر خودم بود
ته این همه شعر
که برایش نوشتم
نقطه نگذاشتم
****
کوه های غرورم از گناه رفتنت آب شده
تا قبل از سیل برگرد …
سیل که بیاید همه را با خود می برد
حتی خاطراتت را !
****
راه می افتم وسط خاطره ها.
انگار باران می بارد،
از چشم های من یا آسمان؟
نمی دانم!
****
ﺧﺴﺘﻪ،
ﺧﻮﺩﺧﻮﺍﻩ،
ﺑﯽ ﺷﮑﯿﺐ..
ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺟﻬﺎﻥ
ﻓﻘﻂ ﻫﻤﯿﻦ ﻫﺎ ﺭﺍ
ﺑﺮﺍﯾﻢ ﺑﺎﻗﯽ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺍﻧﺪ
ﺑﺎ ﻣﻦ ﻣﺪﺍﺭﺍ ﮐﻦ!
ﺑﻌﺪﻫﺎ..
ﺩﻟﺖ ﺑﺮﺍﯾﻢ ﺗﻨﮓ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺷﺪ
****
خاطره ی تو کوچه ی احساس مرا پُر می کند
و زمان زمزمه ی قلب توست برای من .
کاش پنجره ات را رو به خیالم باز می کردی
تا من در نگاهت پرواز کنم
****
ﺗﻮ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻣﯽ ﺭﻭﯼ
ﻭ ﻣﻦ ﭼﻘﺪﺭ ﮐﺎﺭ ﺭﻭﯼِ ﺳﺮﻡ ﺭﯾﺨﺘﻪ !
ﺧﺎﻃﺮﺍﺕِ ﺯﯾﺎﺩﯼ
ﺑﺮﺍﯼ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﮐﺮﺩﻥ ﺩﺍﺭﻡ
****
وگرنه همون خاطره ها
فاتحه ی تورو می خونه
****
چقــدر باید بگذرد
تا مـن در مـرور خـاطراتم
وقتی از کنار تــو رد میشوم،
تنـــم نلــرزد…
بغضــم نگیــرد
****
خاطرات تو و دنیای مرا سوزاندند
تا فراموش شود یاد تو، هرچند نشد
من دهان باز نکردم که نرنجی از من
مثل زخمى که لبش باز به لبخند، نشد
****
می چرخم
و دنیای تو را
با چین های دامنم
به کشف بکر یک خاطره دور می رسانم
موهایم را نباف
این وحشی رام نشدنی سیاه
تجسم پریشانی قلب من است
وقتی تو نگاهم نمی کنی.
****
دیگر پاک نمی شوند
نه لکه ی چای از روی رومیزی
و نه خاطره ی انگشت های تو از خاطرم
یک فنجان چای خورده ای
و دیگر هیچ چیز مثل گذشته نیست
****
دلتنگ یعنی؛
رو به روی دریا ایستاده باشی
و خاطره یک خیابان خفه ات کند.
****
همه در خاطرم از شاهد رؤیائی خویش
بگذرد خاطره با دلکشی رؤیایی
****