من معتقدم که اگر آقای گورباچف در کنار اجرای آزادسازی اقتصاد به ذخایر استراتژیک اعم از گندم، جو و غلات توجه کافی می داشت فروپاشی اقتصادی در شوروی به این شکل رقم نمی خورد.
ساعدنیوز: میخائیل گورباچف در 91 سالگی درگذشت. در پی درگذشت ایشان ما در رسانه های مختلف با روایت های گوناگونی از دوران رهبری وی بر اتحاد جماهیر شوروی مواجه می شویم. غربی ها او را الهه صلح دوران مدرن می دانند. پایان جنگ سرد بدون خون ریزی و گام های بزرگ در پی ساختن دنیایی بهتر! از سوی دیگر، آمار و ارقام اقتصادی در دوران گورباچف داستان دیگری را ارائه می دهد. تولید ناخالص ملی روسیه 40 درصد سقوط کرد. دستمزدها نصف شد. فقر از 2.2 میلیون در 1987 به 66 میلیون در 1995 رسید. میلیون ها نفر زیر تیغ خصوصی ساز قتل عام شدند. نزدیک به نیم میلیون زن به برده جنسی تبدیل شدند! از نظر حضرتعالی، تشریح صادقانه ادای سهم گورباچف به شوروی چگونه میسر است؟
میکائیل مدیرروستا: اول از همه، آرزو داریم که روح ایشان شاد باشد؛ چرا که سال ها در کسوت دبیرکلی حزب کمونیست و رهبر شوروی برای مردم شان زحمات فرآوانی را متقبل شدند. برای درک واقعیت درباره نقش واقعی گورباچف در شوروی و تلاش های او برای حفظ اتحاد جماهیر شوروی باید به دوران کودکی او بازگردیم.
گورباچف همان طور که خودش در کتاب خاطراتش نوشته است؛ از یک خانواده روسی-اوکراینی است و خانواده او جزو دهقانان و طبقه فرودست جامعه بوده است. او در کتابش از سختی های پدر و مادرش برای تأمین معیشت شان سخن می گوید و از خاطرات دوران قطحی می گوید. زمانی که برای سیر کردن شکم شان مجبور بودند که قورباغه آب پز بخورند! این قحطی حاصل پیاده سازی برنامه های اقتصادی لنین و استالین و در بحبوحه جنگ جهانی دوم و در اوج رکود امنیت غذایی در شوروی رخ داد.
گورباچف در یک خانواده دهقان در چنین شرایط سختی، کار در مزارع اشتراکی و مصائب اقتصاد اشتراکی را از نزدیک لمس کرده بود. به همین دلیل هم در جوانی در رشته اقتصاد کشاورزی به تحصیل پرداخت. هر نوع تحلیلی از شخصیت گورباچف باید این تاریخچه و تجربه های شخصی او را مدنظر قرار دهد.
درک این مطالب و نقش گورباچف در شوروی ضرورتاً نیازمند یک توضیح درباره ساختار اقتصادی شوروی است. زمانی که لنین از طریق بلشویک ها به قدرت رسید و اتحاد جماهیر شوروی را تشکیل داد، اولین برنامه او، تسلط کامل دولت بر تمامی شئون اقتصادی کشور بود. این روند با گسترده سازی و بزرگنمایی همراه بود.
در زمان استالین با شروع موج اول صنعتی سازی، تأمین نیازهای اساسی تحت الشعاع تأمین جنگ افزارهای جدید قرار گرفت و صنعتی سازی در فاز نظامی در شوروی به صورت جدی دنبال شد.
دولت برای تأمین بودجه مورد نیازش جهت پیشبرد پروژه های صنعتی در فاز نظامی تسلط بر بنگاه های اقتصادی را دوچندان کرد و این روند حتی در دوره خورشچف علیرغم تلاش هایی که برای استالین زدایی صورت می گرفت، ادامه یافت.
در چنین فضایی، سرمایه در دست دولت بود و تولید نیز بر اساس میزان سرمایه موجود باز توسط دولت مدیریت می شد. این از نظر دولت یک چیز مطلوبی بود و ساختار اقتصادی حاکم بر شوروی از این روند راضی بود هرچند این موضوع فشار زیادی را به مردم وارد می کرد. هر زمان سرمایه بالا بود، طبیعتاً تولید نیز بالا بود و با کاهش سرمایه، تولید نیز به همان میزان کاهش می یافت و یک نوع تعادل در اینجا حاکم بود. البته مردم مجبور بودند که مصرف شان را با میزان تولید تنظیم کنند! اگر تولید کاهش می یافت، مردم مجبور بودند که کم مصرف کنند!
این محدودسازی و بازی با مصرف مردم، رفاه نسبی موجود – اگر بتوانیم از آن تعبیر به رفاه کنیم – را نیز از بین می برد. در ظاهر امر چنان وانمود می شد که رشد اقتصادی وجود دارد و تورم کم است ولی در باطن امر، بیشترین فشار بر مردم فرودست وارد می شد. مردم به اجبار مصرف خودشان را کاهش می دادند. باید سمت کالاهایی خاص نمی رفتند!
گورباچف در چنین شرایطی در شوروی به صحنه آمد. او دو برنامه عمده برای اصلاح امور شوروی در دستور کار قرار داد. برنامه اول تحت عنوان گلاسنوست بر روی آزادی عقاید، بیان و اعتراضات متمرکز بود و هدف اصلی از اجرای این برنامه، اصلاح نوع حکمرانی در شوروی بود. هرچند این برنامه سویه اقتصادی نداشت ولی توضیح خواهم داد که در کنار برنامه دوم اهمیت ویژه ای در اصلاح امور داشت. برنامه دوم با عنوان پرستوریکا که در روسی به معنای بازسازی است مربوط به اصلاح و بازسازی ساختارهای اقتصادی بود.
همان طور که عرض کردم، علیرغم این که گلاسنوست در ظاهر سویه ای اقتصادی ندارد، ولی در اصلاح ساختارهای اقتصادی نقش بسزایی داشت. طبق این برنامه، کارگران اجازه اعتراض به دستمزدهای خودشان را پیدا کردند. با اجرای این برنامه گورباچف در اعتراض های کارگری حاضر می شد و به حرف های کارگران گوش می داد. فیلم های مستند این واقعه وجود دارد، فارغ از این که این نوع حرکت ها جنبه تبلیغی داشته یا واقعاً به دنبال منعکس کردن واقعیت امور بوده است! چیزی که بود، آمدن دبیر کل حزب کمونیست شوروی به میان کارگران و دهقانان معترض بود.
اما نکته این است که اگر دستمزدها به صورت خلق پول بدون پشتوانه افزایش یابد، این موضوع منجر به تورم افسارگسیخته می شود. و این چیزی بود که در پی اجرای گلاسنوست و پرستوریکا در شوروی رخ داد. تسلط دولت بر بنگاه ها کاهش یافت و کسری بودجه شدید در پی اجرای این برنامه به وجود آمد. تنها منبع برای تأمین بودجه دولت به مالیات تقلیل یافته بود و همین موضوع باعث شد که تولید ناخالص ملی شوروی منفی شود و نتایج فاجعه باری برای اقتصاد شوروی رخ دهد.
خُب حالا این سؤال مطرح می شود که آیا خصوصی سازی و آزادسازی اقتصاد فکر غلطی بود که شوروی را به این روز انداخت؟ پاسخ من به این سؤال منفی است! خیر این برنامه اشتباه نبود. بلکه اجرای این برنامه در زمان غلطی رخ داد. گورباچف این برنامه را با سرعتی می خواست اجرا کند که برای آن زمان مناسب نبود. شیفت از یک اقتصاد دولتی با سرعتی عجیب به یک اقتصاد آزاد و سرمایه داری! این اشتباه فاحش گورباچف بود.
من معتقدم که اگر آقای گورباچف در کنار اجرای آزادسازی اقتصاد به ذخایر استراتژیک اعم از گندم، جو و غلات توجه کافی می داشت فروپاشی اقتصادی و در نهایت فروپاشی سیاسی شوروی رقم نمی خورد.
برنامه های گورباچف در واقع برای نجات شوروی از فروپاشی طراحی شده بود هرچند نتیجه عکس داد و در نهایت، شوروی از هم فروپاشید. تاریخ واقعی با تاریخ سازی متفاوت است.
ساعدنیوز: امروز رسانه های غربی از گورباچف به عنوان "سردار صلح" یاد می کنند و از تلاش او برای پایان جنگ سرد بدون خون ریزی سخن می گویند. این رویکرد خاص رسانه های غربی به آقای گورباچف به اعتقاد حضرتعالی ریشه در چه مسائلی دارد؟
میکائیل مدیرروستا: ما در واقع با دو شخصیت به نام میخائیل گورباچف مواجهیم! یک گورباچف به روایت رسانه های غربی و یک گورباچف واقعی. شخصیت واقعی گورباچف کسی است که برای نجات شوروی و سعادت مردم شوروی تلاش می کرد! اما شخصیت خیالی ای که رسانه های غربی به نام گورباچف ساخته اند کسی است که مردم جهان را از شر کمونیسم و چپ گرایی نجات داد! انگار گورباچف با پُتکی در دست، پایه های شوروی را آگاهانه ویران می کرد!
این تصویر خیالی از گورباچف به هیچ وجه حقیقت ندارد. همان طور که خود گورباچف بارها در مصاحبه هایی که در دهه 70 و 80 عمر خودش انجام داده، متذکر شده است؛ او در پی نجات شوروی بود. گورباچف هرگز به دنبال فروپاشی شوروی نبود. این که غربی ها به او جایزه صلح نوبل می دهند و تلاش می کنند از او شخصیتی همسو با غرب ترسیم کنند، این امر در واقع در راستای پیشبرد اهداف خود غربی ها است.
برنامه های گورباچف در واقع برای نجات شوروی از فروپاشی طراحی شده بود هرچند نتیجه عکس داد و در نهایت، شوروی از هم فروپاشید. تاریخ واقعی با تاریخ سازی متفاوت است. رسانه های غربی امروز برای ایجاد هجمه علیه پوتین چنین کاری را انجام می دهند. آنها می خواهند پوتین را به عنوان عامل اصلی تمام مصائبی که امروز گریبان اوکراین و مردم جهان را گرفته است، معرفی کنند. این که یک شخص به نام پوتین زمام امور را در کرملین برعهده دارد و این جنگ و خونریزی در واقع خواست یک شخص است نه حاصل پیشروی ناتو به سمت شرق و ایجاد تهدید امنیتی برای روسیه!
علما با کمونیسم زاویه شدیدی داشتند و بعد از انقلاب اسلامی نیز همین روند ادامه پیدا کرد و چهار یا پنج سال بعد از انقلاب اسلامی این حزب از صحنه سیاسی ایران حذف شد.
ساعدنیوز: همان طور که مستحضر هستید، چپ ها و مشخصاً نیروهای سمپات با شوروی و حزب توده در انقلاب اسلامی 1357 حضور داشتند و طبیعتاً بخشی از اعتراضات به نظام شاهنشاهی توسط این گروه ها صورت می گرفت و انقلاب اسلامی بعد از انقلاب بلشویکی در قرن بیستم مهمترین انقلابی است که رخ داده است. از سوی دیگر، در سال 1367 ما شاهد این هستیم که رهبر انقلاب اسلامی نامه ای به گورباچف می فرستد و می گوید که "شما آخرین میخ را بر تابوت شوروی خواهید زد". خود چپ ها و کمونیست ها هم در انقلاب اسلامی سرنوشت مشابهی داشتند و حذف شدند. به نظرتان کجای کار شوروی و توده اشکال داشت که به چنین سرنوشتی دچار شدند؟
میکائیل مدیرروستا: قبل از این که به نامه تاریخی امام خمینی بپردازیم، اجازه دهید به حضور چپ ها در انقلاب اسلامی 1357 بپردازم. واقعیت این که است که حزب توده به عنوان مشخص ترین نماد حضور افکار سوسیالیستی در ایران، هیچگاه نتوانست جایگاهی در میان مردم داشته باشد. علمای ما در طول فعالیت حزب توده در ایران، هیچ وقت کمونیسم را به عنوان یک ایدئولوژی و نظام فکری قبول نکردند چون که خواه درست خواه غلط یکی از اصول کمونیسم، مخالفت با دین بود. علما با کمونیسم زاویه شدیدی داشتند و بعد از انقلاب اسلامی نیز همین روند ادامه پیدا کرد و چهار یا پنج سال بعد از انقلاب اسلامی این حزب از صحنه سیاسی ایران حذف شد. نه تنها اقطاب انقلاب اسلامی، کمونیسم را قبول نداشتند، بلکه حزب توده در میان مردم هم نفوذ آنچنانی نداشت.
اما حزب توده در سطح سیاسی یک حزب بسیار منسجم و شاخص بود. تمام اعضای این حزب دارای کارت عضویت بودند و همدیگر را می شناختند و از لحاظ کار حزبی، انسجام خاصی داشتند.
بعد از انقلاب اسلامی، وقتی شوروی به افغانستان حمله کرد، جمهوری اسلامی ایران این حمله را محکوم کرد. در سالروز شهادت شهیدان رجایی و باهنر خوب است یادی کنیم از شهید رجایی که در آن زمان گفت: ما حمله شوروی به افغانستان را محکوم می کنیم، چرا که شوروی همان کاری را می کند که آمریکا می کند! با این حرف، خواستار خروج شوروی از افغانستان شد. مواضع ایران درباره شوروی در آن زمان، نشان می دهد که انقلاب با شوروی همراه نبوده است.
علیرغم این تصور غلط که انقلاب اسلامی به مانند انقلاب بلشویکی یک انقلاب است که به دست مستضعفین و فرودستان به ثمر رسیده است، در بواطن این دو، اختلافات جدی وجود دارد. امت اسلامی با جوامع سوسیالیستی تفاوت فرآوانی دارد. به همین دلیل است که شهید مطهری به عنوان یکی از متفکران شاخص انقلاب اسلامی همواره در آثارش به نقد سوسیالیسم پرداخته است.
شهید مطهری در یکی از آثارش به تلاش شاه در اواخر حکومتش برای کنترل نیروهای اسلامی از طریق حمایت از نیروهای چپ اشاره می کند. در سال 62 یا 63، 51 نفر از کارکنان سفارت شوروی به دلیل ارتباط با حزب توده دستگیر می شوند و این اوج تنش سیاسی میان جمهوری اسلامی ایران و شوروی در آن زمان را نشان می دهد.
اما درباره نامه تاریخی امام به گورباچف؛ این نامه نشان می دهد که امام کاملاً به این موضوع واقف بوده است که این تفکر قطعاً استحکام و بقایی ندارد و نخواهد داشت. شوروی شاید تحت نامی ادامه یابد ولی این قالب میان تهی است. این قالب خالی است و امام این را پیشبینی کرده بود. به اعتقاد امام، تئوری سوسیالیستی و کمونیستی نجات بخش نبود. حرف اصلی امام آن بود که آقای گورباچف خودش را از این قالب تهی برهاند.