ساعدنیوز
ساعدنیوز

داستان های هزار و یک شب / شب هفدهم : بانو و دو سگش ( قسمت دوم)

  یکشنبه، 11 آذر 1403
داستان های هزار و یک شب / شب هفدهم : بانو و دو سگش ( قسمت دوم)
ساعد نیوز: در این بخش از مطالب ساعدنیوز داستان های بسیار جالب و آموزنده را مطالعه می کنید. برای خواندن این حکایات همراه ما باشید.

به گزارش سرویس جامعه ساعد نیوز، یکی از متون ادبی چندملیتی که زنان در آن حضوری روشن و فعال دارند، کتاب هزار و یک شب است. قهرمان قصّه‌های این کتاب، زنی با تدبیر و هوشیار است که با نقل قصّه‌هایی هوشمندانه، پادشاهی خودکامه و مستبد را به خودآگاهی می‌رساند. روند قصه‌گویی شهرزاد در کتاب هزار و یک شب نشان می‌دهد که او، کاملاً هوشمندانه و آگاهانه برای نجات جان خواهر خود و دیگر دختران سرزمینش تلاش می‌کرده است.

** این داستان زیرمجموعه داستان بانو و دو سگش و ادامه داستان حمال و دختران است در این بخش ها دختران حکایت خود را نقل کرده اند.

شهرزاد قصه گو که تا امشب از دست شهریار شاه خونریزی نجات پیدا کرده بود در شب هفدهم قسمت اول داستان شیرین بانو و دو سگش را برای شهریار حکایت کرد و داستان را نصفه گذاشت تا شبی دیگر جان خود را نجات دهد در این داستان که شهرزاد قصه گو این گونه حکایت کرد؛

چون شب هفدهم برآمد

گفت: ای ملک جوانبخت، دختر گفت: ملک زاده را به آمدن بغداد ترغیب کردم او سخن مرا بپذیرفت و آن شب را با ملک زاده بسر بردیم. چون بامداد شد هر دو پیش ناخدا آمدیم. اهل کشتی در جستجوی من بودند. چون مرا بدیدند شاد گشتند و سبب غیبت من باز پرسیدند. من ماجرا بازگفتم. چون خواهران من ملک زاده را با من بدیدند بر من رشک بردند و کینه مرا در دل گرفتند.

چون به کشتی بنشستیم باد مراد برآمد و کشتی براندیم، اما خواهران پیوسته از من می پرسیدند که: با این پسر چه خواهی کرد؟ گفتم که: او را به شوهری گزینم. و به خواهران گفتم که: ملک زاده از آن من و آنچه کالا در این کشتی دارم همه از آن شما، اما خواهران در هلاک من یک رای و یکدل بودند و من نمی دانستم. هنگام شام به بصره نزدیک شدیم. درختان و باغها نمودار گشت. در همان جا لنگر انداختند پس پاسی از شب رفت بخفتیم.

خواهران مرا با ملک زاده در روی بستر به دریا افکندند اما ملک زاده چون شناوری نمی دانست غرق شد و به نیکان پیوست ولی من به تخته ای نشسته شنا همی کردم تا به جزیره برسیدم و آن شب را در جزیره به روز آوردم. بامداد در جزیره به هر سو می رفتم. راهی پیدا شد و جای پای آدمیزادی در آن راه دیدم و آن راه از جزیره به بیابان می رفت.

من آن راه گرفته به سوی بیابان رفتم دیدم که ماری از پیش و اژدهایی از پس او همی دود. مرا بدان مار مهر بجنبید سنگی برگرفته اژدها را کشتم.

در حال مار بسان مرغ پریدن گرفت. من شگفت ماندم و از غایت رنجی که برده بودم در همان جا بخفتم. چون بیدار شدم دختری دیدم که پای من همی مالد. من از او شرمگین گشته راست نشستم و به او گفتم: تو کیستی؟ گفت: ساعتی بیش نیست که تو دشمن مرا کشتی و با من نیکیها کردی من همان مارم که از اژدهایم برهاندی، بدان که من از جنیانم و اژدها نیز از جنیان بود. چون خلاصی مرا سبب شدی من نیز به کشتی رفتم و آنچه که به کشتی اندر مال داشتی همه را به خانه تو گرد آوردم و خواهرانت را به جادو، دو سگ سیاه کردم؛ آنگاه مرا در ربوده با آن دو سگ به فراز خانه فرود آورد. دیدم که آنچه در کشتی بود همه را آورده است. پس آن مار گفت: اگر همه روزه به هر یکی از این دو سگ سیصد تازیانه نزنی به نقش خاتم سلیمان علیه السلام سوگند که ترا نیز بدین صورت بکنم.

ای خلیفه، من از بیم آن جن تازیانه به خواهران خود می زنم و به مهر خواهری گریه میکنم. خلیفه از حکایت دختر شگفت ماند و به دختر دیگر گفت: تو بازگو که سبب زخم تازیانه در بدنت چه بوده است؟

دختر گفت: ای خلیفه، پدری داشتم. چون درگذشت بسی مال به میراث گذاشت. پس از چندی مردی از نیکبختان و محتشمان روزگار را به شوهری بگزیدم. یک سال رفت که او نیز مرد. هشتاد هزار دینار زر سرخ به میراث گذاشت. من همه روز یک گونه جامه گرانبها پوشیده به کامرانی همی گذراندم تا اینکه یک روز پیر زالی که گره در ابرو و چین اندر جبین داشت نزد من آمد و چنان بود که شاعر گفته:

زلف او چون روی او باریک و زرد

روی او چون زلف او پرچین و تاب

خردسالی نیک لکن وقت نوح

از تنورش خاسته توفان آب

القصه عجوز بر من سلام کرد و گفت: نزد من دختری هست یتیم که امشب بهر او بساط عیش فرو چیده ام، همی خواهم که دل او را به دست آورده امشب در آن بزم حاضر آیی. این بگفت و بسی لابه کرد و پای مرا بوسیده بگریست. مرا دل بر او سوخت. خویشتن را بیاراستم و با تنی چند از کنیزکان برفتیم تا به خانه ای بلند که سر به ابر میسود برسیدیم. چون از در به درون شدیم دیدم که فرشهای حریر گسترده و قندیلهای بلور آویخته و شمعهای کافوری افروخته اند و در صدر، تختی از مرمر که مرصع به در و گوهر بود گذاشته و پرده حریری بر آن تخت آویخته دختری زهره جبین که توده سنبل بر ارغوان شکسته بود از پرده به در شد و سلام کرد و این دو بیت بر خواند:

تو از هر در که بازآیی بدین خوبی و زیبایی

دری باشد که از جنت به روی خلق بگشایی

ملامتگوی بی حاصل ترنج از دست نشناسد

در آن معرض که چون یوسف جمال از پرده بنمایی

پس از آن بنشست و مرا بنشاند، گفت: برادری دارم از من نکوتر که ترا در رهگذری دیده و دل به مهر تو سپرده است. این پیر زال به طمع مال پیش تو آمده که ترا به حیلتی پیش من آورد، اکنون بدان که برادرم می خواهد ترا به خود کابین کند. من بی مضایقه رضامندی آشکار نمودم و سخن او را بپذیرفتم. دختر شاد شد و در پشت پرده دری بود، آن در بگشود، پسری چون قمر به در آمد بدان سان که شاعر گفته:

نگاری کز دو رخسارش همی شمس و قمر خیزد

بهاری کز دو یاقوتش همی شهد و شکر ریزد

هزار آشوب بنشاند هر آن گاهی که بنشیند

هزاران فتنه برخیزد هر آن گاهی که برخیزد

من چون پسر را دیدم بسته کمندش گشته دل به عشقش بنهادم. آن پسر بر کرسی که در صدر خانه بود بنشست. در حال قاضی و گواهان به خانه در آمدند و مرا بدو کابین بسته بازگشتند. آنگاه پسر با من گفت: باید سوگند یاد کنی و پیمان بربندی که دیگری بر من نگزینی و جز من به کسی دیگر ننشینی. من با او پیمان بستم و با یکدیگر لهو و لعب همی کردیم تا شب برآمد. خوان طعام بگستردند خوردنی بخوردیم و آن شب را با طرب و انبساط به روز آوردیم و در آغوش یکدیگر بخفتیم و تا یک ماه بدین سان در عیش و نوش بودیم که روزی از روزها به تفرج بازار دستوری خواستم. مرا جواز داد و عجوز را همراه من کرد. من و عجوز به بازار شدیم و در دکه جوانی که با عجوز سابقه الفت داشت بنشستیم. متاعی از آن جوان خریده قیمت بشمردم. آن جوان قیمت نستد و زرها به من باز پس داده گفت:

زر چه محل دارد و دینار چیست

مدعی ام گر نکنم جان نثار

من این کالای مختصر پیشکش آورده ام. من با عجوز گفتم: اگر قیمت نستاند کالا رد خواهم کرد. جوان گفت: هیچ کدام باز نستانم. یک بوسه تو نزد من بسی خوشتر از زر و مال است. عجوز با او گفت: از یک بوسه چه طرف خواهی بست و با من گفت: ای دخترک یک بوسه ترا چه زیان دارد؟ گفتم: می دانی که من پیمان بسته ام و سوگند خورده ام. گفت: اگر ترا ببوسد و تو هیچ سخن نگویی خلاف عهد و پیمان نخواهی کرد. پس آن عجوز مرا به بوسه دادن ترغیب همی کرد تا اینکه سخن او را بپذیرفتم و سر پیش برده چشم بر هم نهادم، جوان لب بر لبم گذاشت مرا ببوسید و لبم را چنان بگزید که فگار گشت و خون از او برفت؛ من بیهوش شدم.

عجوز مرا در آغوش کشیده به هوش آورد. دیدم که دکان بسته و عجوز محزون نشسته است. پس با من گفت: برخیز و به خانه رو و در بستر بیماری بخسب، من همه روزه به زخم تو مرهم مینهم تا بهبودی پدید آید. پس من و عجوز حیران همی رفتیم و بسی بیم داشتم. چون به خانه رسیدیم من به بستر افتاده بیماری آشکار کردم. چون شوهرم آمد گفت: چه بر تو رسیده؟ گفتم: بیمارم. پیش آمده جراحت دندان اندر لب من بدید گفت:

ای لعبت خندان لب لعلت که گزیده

در باغ لطافت گل روی تو که چیده

گفتم: کوچه تنگ بود و اشتران بار هیزم آوردند. چوبی نقاب من بدرید و روی مرا مجروح کرد. گفت: فردا شکایت به حاکم برم که همه هیزم فروشان بکشد. گفتم: وبال کسی به گردن مگیر که من سوار خری شدم خر برمید و من بیفتادم. چوبی روی من بخراشید. گفت: فردا به جعفر برمکی بگویم که همه صاحبان خر بکشد. من گفتم: قضایی بر من رفت. چرا تو با همه مردمان از بهر من کینه همی ورزی؟ چون این سخن بشنید در خشم شد و گفت: نگفتمت

رخ تو باغ من است و تو باغبان منی

به هیچ کس مده از باغ من گلی زنهار

و گفت:

بسیار توقف نکند میوه پربار

چون عام بدانند که شیرین و رسیده است

رفت آنکه فقاع از تو گشاییم دگربار

ما را بس از این کوزه که بیگانه مکیده است

پس از آن بانگ بر زد. غلامان سیاه از در در آمده مرا از بستر دور کرده به روی خاک انداختند. آنگاه به غلامی گفت بر سر من بنشست و دیگری را گفت پاهای من بگرفت و به دیگری گفت: این روسپی را دو نیمه کن و بر دجله اش بیفکن.

غلام تیغ برکشید. من به احوال خویش نگریسته بگریستم و گفتم:

گر حلال است که خون همه عالم تو بریزی

آن که روی از همه عالم به تو آورد نشاید

چون شعر بشنید و گریستنم بدید خشمش فزون گشته گفت:

تا چه کردم که تو بر من بگزیدی دگری

اینت بی مهری و بی رحمی و بیدادگری

چه کنم گر تو به دو رخ چو شکفته سمنی

چه کنم گر تو به عارض چو دوهفته قمری

پس از آن با خود گفتم: به از این نیست که فروتنی کرده بنالم شاید از کشتنم بگذرد. پس این بیت بخواندم:

ز قتل چون منی گر خاطرت خشنود می گردد

به جان منت ولی تیغ تو خون آلود می گردد

چون شعر به انجام رساندم بگریستم. نگاهی به من کرده دشنامم داد و این دو بیت بر خواند:

خیز کاندر دلبری در بند پیمان نیستی

رو که اندر دوستی یکرو و یکسان نیستی

چون به ترک جان بباید گفتنم در عشق تو

هم به ترک تو بگویم خوشتر از جان نیستی

چون دو بیت به انجام رسانید بانگ به غلام زد که: این را بکش. من به مرگ آماده شدم و خویشتن به خدای تعالی سپردم. در حال همان عجوز در رسید و خود را به پای شوهر من بیفکند و گفت: ای فرزند، به پاداش خدمتهای دیرین من از این بیچاره درگذر که او گناهی نکرده که سزاوار چندین عقوبت تواند بود و تو نیز جوانی، از خون ناحق او بر تو همی ترسم،

جوانی جان من پند غلام پیر خود بشنو

مکن کاری که از دستت دل پیر و جوان لرزد

جوان گفت: به پاس خاطر تو از کشتنش درگذشتم ولی باید عقوبتی کنم که پیوسته اثر آن بر جای بماند. آنگاه غلام را گفت که جامه از من بکنَد و شاخها از درخت برچیند و بر پشت و پهلوی من چنان بزد که بیهوش شدم.

چون به هوش آمدم خود را در خانه خویشتن یافتم. به مرهم و دارو پرداخته تندرست شدم ولی اثر ضربت در تنم بر جای ماند بدان سان که خلیفه مشاهده کرد. پس چون چهار ماه بگذشت به آنجا که این حادثه آنجا رو داده بود برفتم دیدم که خانه ویران گشته، جز تل خاک اثری نمانده. سبب آن را ندانستم و به پیش همین خواهر بیامدم و این دو سگ را به نزد او دیدم و سرگذشت بدو باز گفتم، او نیز مرا از ماجرای خویش بیاگاهانید. پس هر دو با هم بنشستیم و تا اکنون هیچ کدام نام شوهر به زبان نبرده ایم و این دلاله از روی مهربانی همه روزه ضروریات زندگانی از بهر ما آماده میکند و دیرگاهی بود که بدین سان بسر می بردیم تا اینکه دی خواهر ما به عادت معهود به بازار رفته خریدنی بخرید و حمال بیاورد، چون شب شد آن گدایان بر آمدند و شما به صورت بازرگانان بیامدید، بامدادان خویشتن را در بارگاه خلیفه یافته ایم و حکایت ما همین بود.

در شب هفدهم خواهید خواند...

در شب هفدهم این داستان، شهرزاد قصه گو ادامه بانویی را روایت می کند که خواهرانش به سبب حسادت به وی سعی در هلاک کردنش داشتند ولی بخت با وی همراه بود و به واسطه طلسمی خواهرانش تبدیل به دو سگ شدند ....

با ما همراه باشید.


برای خواندن داستان های هزار و یک شب اینجا کلیک کنید.

دیدگاه ها

  دیدگاه ها
پربحث های هفته   
سوگل طهماسبی بازیگر سریال کیمیا: بازیگران زنی که حیا و حجاب دارند در سینما جایی ندارند (167 نظر) پزشکیان: کلاس‌ های درس 45 نفره خیلی هم خوب است؛ خبرهای امیدوارکنننده در رابطه با اصلاح روش های آموزش در مدارس (128 نظر) (فیلم) نظر رهبر معظم انقلاب درباره تخت جمشید / افتخاری ندارد، خدا می‌داند چقدر بیگناه مقابل تخت طاغوت‌های زمان به قتل می‌رسیدند ... (102 نظر) هادی ساعی: هیچ منتی سر مبینا نعمت زاده نیست او میتواند تحصیلاتش را ادامه بدهد/ او خودش بیخیال رشته پزشکی شد!+فیلم (73 نظر) نگاهی به استایل بسیجی رؤسای جمهور ایران در زمان جنگ: از آیت الله خامنه ای تا مسعود پزشکیان +تصاویر (69 نظر) شهربانو منصوریان: زنگ زدم به همسرم گفتم باید رضایت نامه خروج بدی گفت نمیدم منم گفتم بلیت پرواز میگیرم برمیگردم کتک سفتی بهت میزنما😂+فیلم (63 نظر) مقایسه پراید و پژو با سانتافه توسط نماینده مجلس! / مگه سانتافه کره‌ای نیست؟ (63 نظر) الهام حمیدی: من مجبورم با سیلی صورتم را سرخ نگه دارم، ترجیح می‌دهم چهره‌ام همان الهام همیشه باشد تا یک چهره عمل شده تغییر یافته (61 نظر) فریبا نادری خطاب به صدف طاهریان: اگر نخواهند به تو پیشنهاد بی‌شرمانه بدهند پس باید به کی بدهند؟ والا من روم نمیشه حتما نباید اسم بدکاره روت باشه که+فیلم (55 نظر) جشن تولد مجلل و شاهانه نوید محمد زاده برای فرشته خانوم، نور زندگی اش+عکس/تزئین زیبای کیک با تم یونیکورن (53 نظر) هزینه هنگفت تزئینات لاکچری توالت فرح در دوره پهلوی + سند/ رسیدگی به تزئینات توالت ملکه از رسیدگی به اوضاع برق و آب مردم واجبتر بوده (46 نظر) یادی کنیم از ناهار ظهر جمعه‌های خونه‌ی مادر بزرگ/ از غذاهایی که عطر و بوی خونه های قدیمی دارن تا سفرهای چیده شده به سلیقه‌ی مادربزرگ (46 نظر) گلوریا هاردی: هم ایران خانه من است و هم فرانسه؛ هر دو وطن من هستند/اگر روزی تیم ملی ایران و تیم ملی فرانسه بازی کنند، من دوست دارم بازی مساوی شود (42 نظر) خلاقیت خنده دار عروس دست و پا چلفتی با تزئین سینی مرغ برای مادرشوهر حماسه آفرید+عکس/هنر نزد ایرانیان است و بس (39 نظر) بهنوش بختیاری: قبل از عمل شکل آنجلینا جولی بودم خیلی خوشگل بودم جوگیر شدم با پول کم بدون اجازه پدر و مادرم دماغمو عمل کردم (39 نظر)
پربازدیدترین ویدئوهای روز   
تیتر امروز   
مروری بر بازیگران مشهوری که زمانی جاری بودند/ عاطفه رضوی بازیگر سریال کیمیا و بهنوش طباطبایی، بهاره رهنما و شقایق دهقان و ...
رئیس جمهور پزشکیان روز دوشنبه 12 آذر ماه ساعت 21 با مردم ایران گفتگو میکند
جزئیات جریمه میلیونی کشف‌حجاب؛ درآمد حاصل از این طریق چه خواهد شد؟ / برای افراد زیر 18 سال مسئله متفاوت است
حذف ارز ترجیحی روغن و گوشت قرمز منتفی شد
انتقاد ابطحی از مجلس: زمان جنگ در سوریه و لبنان لایحه حجاب می‌آورند و به ظریف گیر می‌دهند
بهاره رهنما: می‌توانم بگویم من و پیمان محترمانه‌ترین طلاق تاریخ کشور را داشتیم!
خون خفاش می‌تواند حلقه گمشده سفر به مریخ باشد
درمان سرطان با طلا؛ امیدی نو برای روزهای تاریک بیماران
پروژه نهضت ملی مسکن نیمه‌کاره متوقف می‌شود؟
وقتی سیاست با فوتبال گره می‌خورد؛ سیاستمداران ایرانی چه رنگی هستند؟/ از محمود احمدی‌نژاد تا سیدعباس عراقچی
نجات معجزه آسای راننده پژو 405 که خودش کامل در آتش سوخت
استاژ آموزشی و ارتقا ورزشکاران سبک مبارزان در تبریز
انتقال خودروهای کوروش کمپانی از دبی به تهران/ 5500 خودرو به مزایده گذاشته شد
شرحی برکتاب جدید رونمایی شده محمدرضا رضایی
پزشکیان: کشورهای اسلامی برای حل مشکل سوریه مداخله کنند
منتخب روز   
وقتی سیاست با فوتبال گره می‌خورد؛ سیاستمداران ایرانی چه رنگی هستند؟/ از محمود احمدی‌نژاد تا سیدعباس عراقچی قصه های شبانه؛ آن شرلی در گرین‌ گیبلز (جلد 1) - قسمت 7 + فایل صوتی و عکس طرز تهیه قیساوای زردآلو برای صبحانه/ عطر و طعم بینظیرش شما رو هم یاد روزهای سرد و آدم برفی حیاط خونه‌ی مادربزرگ میندازه؟ (ویدئو) بهنوش بختیاری: 10 بار آرزوی مرگ کردم، خیلی از همکارهام و 80 میلیون آدم بهم حمله کردن، یک شب انقدر حالم بد بود که 30 تا قرص ریختم کفِ دستم تا زندگیمو تموم کنم! تهران گردی؛ معرفی 19 خانه تاریخی و باغ موزه‌ دیدنی تهران / با فرهنگ و تاریخ پایتخت آشنا شوید ایده معماری مدرن/ این ویلای جاده کرج_ قزوین، به عنوان لوکس ترین خانه ایرانی در سال 1396 انتخاب شد+عکس دعا و نیایش؛ بخش 3/ اجابت خواسته‌ها با صلوات حضرت زهرا (س)+ ویدیو و شرح فضیلت زیبایی خیره‌کننده‌ی گردنبند الماس و زمرد قمرالسلطنه، دختر فتحعلی شاه قاجار/ 200 سال گذشته و هنوز رودست اینهمه زیبایی نیومده👌 اسامی 20 خودروی وارداتی ویژه فروش آذر اعلام شد+ جدول و جزئیات احمدرضا عابدزاده : وقتی برای ادامه درمان راهی سوئد شدم به من گفتند مشکل من را از هر چند میلیون نفر فقط یک نفر دارد! از زباله تا سرمایه: چگونه با خرید و فروش ضایعات درآمد داشته باشیم؟ از بازار چه خبر؟ | بازار ارز تهران در انتظار سیگنال‌های مثبت از مذاکرات هسته‌ای