شریعتی هم درد دین داشت و هم متفکری در حوزه دین بود، اما جامعه شناسانه. شریعتی در رهیافت جامعه شناسانه دست به مطالعه ای ایدئولوژیک زد که نه واقع گرایانه بود و نه عینیت گرایانه، به همین علت در فهم دین، سنت اسلامی، علل انحطاط و زوال و فراز و صعود تمدن اسلامی دچار اشتباهاتی اساسی شد. گرچه رویکرد جامعه شناسانه او در دین تازه و بدیع و مشتمل بر رویکرد پراقبالی بود، اما خردنگرانه و در نهایت تقلیل گرایانه بود. شاید بتوان گفت که شریعتی پایه گذار رویکرد مطالعه جامعه شناسانه در حوزه دینداری بود، اما نمی توان رویکرد او را حتی جامعه شناسی دین نامید، چراکه در این منظر باید بی طرفانه دست به مطالعه زد، در حالیکه شریعتی جانبدارانه و گاه منکرانه دست به داوری می زند.
درک جامعه شناسانه شریعتی برخلاف بسیاری از تحقیقات انجام شده در ایران و حتی دیدگاه مسلط، درکی جامع نیست، بلکه از جزئی نگری و ناتمامیت رنج می برد. وی به سبب سیطره رویکرد خردنگرانه نتوانست نسبت آزاد با دین و سنت اسلامی داشته باشد. درک آزاد با تفکر عقلانی در پیوند است، در حالیکه درک جامعه شناسانه او به توجیه سازی نزدیک است، نه معقول ساختن مطالعه. (البته مرادم توجیه ایدئولوژیک است نه توجیه معرفتی). شریعتی تنها به مطالعه دین نهادی دست زد. رویکرد جامعه شناسانه به دلیل خصلت تقلیل گرایانه توجهی به مطالعه پدیدارشناسانه دین ندارد، از این رو ماهیت دین و حیث وجودی دین را نمی کاود. شریعتی خود تاکید دارد که رویکردش در دین جامعه شناسانه است، لذا مرادش از توحید، توحید در تاریخ و جامعه است.
رویکرد جامعه شناسانه شریعتی، رویکردی تقلیل گرایانه می باشد که فهمی نحیف و لاغر و تک ساحتی از دین و سنت اسلامی ارائه داده و صرفا به کارکرد انضمامی دین (آن هم اجتماعی محض) التفات نشان داده است. سنخ مطالعه شریعتی از دین، معرفت شناسانه نیست. به عقیده من دوران تفکر شریعتی تمام شده است البته نه به این معنا که او آدم بزرگی نبود اما دوران نگاه جامعه شناسانه دیندارانه دین تمام شده است. دیدگاهی که شریعتی عرضه کرد دیدگاه جامعه شناسی دین نیست و معتقدم که شریعتی جامعه شناس نیست و بیشتر به تاریخ شناسی تمایل دارد. توجه داشته باشید که تلقی من از تمام شدن دوران تفکر شریعتی الزاما تلقی منفی نیست بلکه فکر می کنم که برای شریعتی نظریه انحطاط از هرچیز دیگری مهم تر بوده است. او نگاه حداکثرگرایانه به دین دارد که به نظر من این دوران به سرآمده و تمام شده است. ما می توانیم برگردیم شریعتی را بخوانیم اما فکر نمی کنم دیدگاه او به عنوان یک رهیافت و نه یک سنت قابل استفاده باشد.