به گزارش سایت خبری ساعد نیوز، خودشیفتگی یا نارسیسیسم یک بیماری روانی است که در آن شخص بطور افراطی عاشق خود و افکار درونی خویش است. در برخی منابع از این بیماری به عنوان خودپرستی یا خودپسندی ذکر شده است و فرد نسبت به عقاید، نظرات و سرنوشت دیگران بی تفاوت است و نظرات و عقاید خود را برتر از دیگران می داند. فرد خودشیفته خود را مهم و بزرگ می داند و به شدت احساس لیاقت و توانایی می کند.
فرد خودشیفته از خود در ذهن خود یک بت و شخص مشهوری ساخته و توجهی به نیازها، مشکلات و احساسات دیگران ندارد. این اشخاص احساس غرور و تکبر دارند و به شدت خود را از دیگران برتر می دانند و معتقدند سایر افراد باید آنها را بخاطر توانایی هایشان تحسین کنند.
علائم بیماری خود شیفتگی
- فرد بیمار احساس خود بزرگ بینانه ای دارد این اختلال به شکل مهم پنداشتن خود می باشد به طور مثال در موفقیت ها و توانایی های خود اغراق کند یا حتی بدون آنکه به موفقیت بزرگی دست یافته باشد ، انتظار این را داشته باشد که او را آدم بزرگ و مهمی حساب کنند.
- مشغولیت ذهنی فرد ، خیالاتی از قبیل موفقیت ، هوش ، استادی و توانایی ، زیبایی یا محبوبیت و دوست داشتنی بودن در حد نامحدود باشد.
- فرد بیمار اعتقاد دارد که « استثنایی » است و تنها سایر افراد ( یا موسسات ) استثنایی یا رده بالا می توانند او را بفهمند یا اینکه او باید تنها با این افراد رابطه و دوستی داشته باشد.
- ممکن است احتیاج داشته باشد که به شکل بیش از حد مورد تحسین قرار بگیرد.
- احساس محق بودن (entitlement) بکند ، یعنی به شکلی دور از تصور انتظار داشته باشد برخوردی رضایت بخش و اختصاصی با او صورت گیرد یا افراد خود به خود به خواسته هایش عمل کنند.
- در روابط بین خودش و دیگران استثمارگر باشد ، به این معنا که از امتیازات دیگران برای رسیدن به اهداف خود استفاده کند.
- احساس همدلی با دیگر افراد ندارد ، یعنی تمایلی به درک یا شناخت احساسات و نیازهای دیگران نداشته باشد و نسبت به این مسائل بی تفاوت است.
- در بیشتر مواقع به دیگران حسودی می کند یا معتقد باشد که دیگران به او حسادت می کنند.
- دارای رفتار و نگرش هایی افراد پرافاده و متکبر می باشند.
درمان اختلال شخصیت خودشیفته
برای درمان اکثر اختلال های فکری مراجعه به یک روانشناس یا روانپزشک با تجربه ، می تواند بهترین گزینه می باشد ؛ درمان اختلال شخصیت خودشیفته نیز برای روانشناسان امری عادی است و آنها برای این کار سال ها تجربه اندوخته اند.
روان درمانی : درمان اختلال شخصیت خودشیفته کمی سخت است ؛ زیرا اگر قرار باشد پیشرفتی در کار به وجود آید ، فرد بیمار مجبور می شود از خودشیفتگی خود دست بردارد. روانپزشکانی چون اتوکرنبرگ و هاینتس کوهوت رویکرد های روانکاوانه ای را برای بهبود این بیماران پیشنهاد می کنند ، ولی برای آنکه معلوم شود اصلاً چنین تشخیصی معتبر هست یا خیر ، و اگر معتبر است بهترین درمانش چگونه است ، همچنان باید پژوهش های بیشتری باید صورت گیرد.
برخی روانپزشکان روش گروه درمانی را برای بیماران خود تجویز می کنند تا آن ها با چگونگی مشارکت با دیگران را بیاموزند و تحت شرایط کنترل شده ، واکنشی توأم با همدلی نسبت به افراد نشان دهند.
زمانی که برای کمک به افراد خودشیفته از روش رواندرمانی استفاده می شود ، معمولاً روی خود بزرگ بینی ، حساسیت بیش از اندازه به ارزیابی شدن از طرف دیگران ، و عدم همدلی از دیگران کار می شود.
در شناخت درمانی مشاوران تلاش می کنند تا باورهای اشتباه یا خیالبافی های این افراد با تمرکز روی تجربه های لذت بخش روزمره و واقعاً قابل وصول جایگزین شوند. برای کمک به این افراد در جهت رو به رو شدن با انتقاد دیگران و قبول آن ، از راه های مقابله ای ، مانند ریلکسیشن استفاده می شود. یکی دیگر از اهداف رواندرمانی این است که به این افراد کمک شود روی احساسات دیگران تمرکز کنند. چون این افراد در مقابل دوره های افسردگی شدید بسیار آسیب پذیر هستند ، به خصوص در میانسالی ، افسردگی آن ها نیز مورد رواندرمانی قرار می گیرد. با این حال ، هرگونه نتیجه گیری درباره تأثیر این گونه رواندرمانی در اختلال شخصیت خودشیفته ، غیرممکن است.
دارو درمانی : برای افرادی که یکی از علائم بالینیشان ، چرخشهای سریع خلق (mood swings) است ، از لیتیوم استفاده شده است. از آنجا که بیماران مبتلا به اختلال شخصیت خودشیفته نمی توانند طرد را تحمل کنند و دچار افسردگی می شوند ، داروهای ضد افسردگی به ویژه داروهای سروتونرژیک می تواند مفید واقع شود.
جالب است بدانید تحقیقات نشان می دهد که حدود ۵۰ تا ۷۰ درصد افراد خودشیفته را آقایان تشکیل می دهند ، به خصوص آقایانی که خیال می کنند برای دیگران بسیار آرام بخش هستند و دیگران بدون آنها نمی توانند به خوبی زندگی کنند. اما این تفکرات تنها به دلیل اعتیاد به مصرف الکل ، قلیان و چیز های مشابه که دارند در آن ها به وجود آمده است ، این گونه افراد آسیبی که به دیگران وارد می شود برایشان هیچ اهمیتی ندارد که یکی از ویژگی های این افراد است و نسبت به انتقادات بسیار حساسیت نشان می دهند.
شخصیت خودشیفته سه فاکتور بنیادی دارد ، به خودش بیش از حد اهمیت می دهد ، توقع دارند دیگران مکرر او را مورد تشویق و تمجید قرار دهند و در نهایت قادر به حس همدلی و درک دیگران هستند.
علت ایجاد اختلال شخصیت خودشیفته چیست ؟
بسیاری از محققان و روانپزشکان عوامل ژنتیکی و زیست محیطی را دلیل اصلی مبتلایان به این نوع بیماری می دانند ، به علاوه دانشمندان در بخش خاکستری مغز افراد خودشیفته که به همدلی ، روابط عاطفی و شفقت وابسته بود ،نوعی نارسایی را یافتند.
از نظر روانشناسان بسیاری از صفات و خصوصیات افراد مبتلا به اختلال شخصیت خودشیفته در طول مراحل طبیعی رشد آن ها رخ می دهد ؛ به عنوان مثال عدم توجه پدر و مادر از چگونگی تربیت و رفتار صحیح با کودکان که در بزرگسالی منجر به این اختلال می شود.
به علاوه پاداش های افراطی ، وابستگی بیش از حد به والدین ، تعریف و تحسین های بیش از اندازه از سوی پدر و مادر یا سایر اعضای خانواده ، تحمل آزار و اذیت شدید در دوران کودکی از انواع محیط های مخرب به شمار می رود .
بنا بر گفته های روانشناسان همیشه دور و بر این افراد کسانی وجود دارند که خودشیفتگی آنها را تقویت می کنند ، افرادی که مجذوب آن ها می شوند و با رفتارهای خود کوره خودشیفتگی را برانگیخته می کنند ؛ معمولا افرادی جذب یک فرد خودشیفته می شوند که اعتماد به نفس کمی دارند ، خود را حقیر می دانند و در ارتباط با یک خودشیفته تمایلات خود آزارانه یا مازوخیسمی خود را برآورده می کنند.
هینز کوهات ، نوعی نظریه تحلیل روانی به نام روان شناسی خود را به اثبات رسانده است که آن را در دو کتاب تحلیل خود درسال ۱۹۹۱ و بازسازی خود در سال ۱۹۹۷ توضیح داد. هینز کوهات اطمینان خاطر داد که فرد دچار اختلال شخصیت خودشیفته ، به ظاهر ، خود بزرگ بینی افراطی ، خودشیفتگی ، و تصورات و توهمات مربوط به موفقیت نامحدود را نشان می دهد. اما طبق نظریه پردازی هینزکوهات این خصوصیات عزّت نفس بسیار حساس را مخفی می کنند. به عقیده این روانشناس ، خود در ابتدای زندگی به شکل یک ساختار دو قطبی ، با بزرگی و عظمت نارس در یک قطب و بیش آرمانی سازی مشروط دیگران در قطب دیگر ، به وجود می آید.
وقتی که پدر و مادر با احترام ، صمیمیت و همدلی به فرزند خود پاسخ می دهند ، حس بهنجار ارزش خویشتن را به فرزند هدیه می کنند. نابودی در به دست آوردن عزت نفس سالم هنگامی رخ می دهد که پدر و مادر با تأیید و قبولی به نمایش های کودک در خصوص قابلیت و شایستگی اش عکس العمل نشان نمی دهند ؛ یعنی به کودک به عنوان ابزاری برای پرورش عزت نفس پدر و مادر ارج می دهند ، نه به خاطر ارزشمندی خود کودک. این کودکان در قبول کردن کمبودها و معایب شان دچار مشکل عدیده خواهند شد. به عقیده هینز کوهات این اشتباهات در پایه ریزی خود پنداشت سالم ، باعث پیدایش اختلال شخصیت خودشیفته می گردد.
اشخاص دچار اختلال شخصیت خودشیفته ، در میانسالی در تلاش اند تا از طریق جستجوی بی انتهای عشق و تأیید از جانب دیگران به حس خودارزشمندی شان کمک کنند. این مدل با تاثیر بسزایی که دارد ، تحقیق کمی برای امتحان آن انجام شده است. اختلال شخصیت نارسیستیک نتیجه کمبود در ساختار «خود» است ؛ یعنی «خود» انعکاس نایافته که در جستجوی موضوعی آرمانی است.
نقص در ساختار «خود» ، از آسیب ها و کمبود های دوران کودکی ناشی می شود. در دوران کودکی برای جبران یا پوشش نهادن بر این نقایص ، ساختار های ثانوی ایجاد می شوند.