درباره محمدرضا مرزوقی
محمدرضا مرزوقی بعدازظهر یک روز گرم خرداد سال ۱۳۵۵ در شهر آبادان به دنیا آمد. کودکی اش با خاطراتی محو از انقلاب پنجاه و هفت و خاطراتی روشن و شفاف از جنگی که در چهار سالگی اش آغاز شد گره خورده است. جنگ و انقلاب و سال های پس از انقلاب مضمون بسیاری از کتاب های او شد. در چهار سالگی به دلیل بالا گرفتن جنگ در مرزهای کشور مجبور به ترک شهرشان شدند و به شهر بوشهر رفتند. تا اویل نوجوانی را در آن شهر و کنار دریا و بندری گذراند که بستر بسیاری از داستان هایش شد. سال ۶۹ با بازگشت دوباره به شهری که هنوز پر از آثار دست نخوردهٔ جنگ و انقلاب بود، میل نوشتن از آنچه که دوست داشت از نزدیک تجربه کند در او جرقه زد. اولین داستانش را سال ۷۲ در سروش نوجوان چاپ کرد. مرزوقی از سال ۷۵ برای ادامهٔ تحصیل در رشتهٔ تاتر از آبادان به تهران آمد. اولین رمان او نیز در همین سال به چاپ رسید. او در زمینه ادبیات بزرگسال و کودک و نوجوان به یک اندازه فعال بوده است.
درباره کتاب دور زدن در خیابان یک طرفه
تحریم نامی آشنا برای ایرانیان است. سال هاست که انواع تحریم ها زندگی تک تک افراد جامعه را تحت تاثیر قرار داده و هر خانواده ای به نوعی از آن آسیب داده است. در این میان پدیده ای به نام دور زدن تحریم ها به وجود آمده که گروه های ذینفع و پرنفوذ برای درآمد بیشتر به کارهای قانونی و حتی غیرقانونی روی می آورند. قصه کتاب دور زدن در خیابان یک طرفه نیز به همین معضل مربوط می شود. داستان دختری ده ساله که به خاطر مصرف داروی تاریخ گذشته به آغوش مرگ می رود و هیچکس نمی تواند کاری برایش انجام دهد. حبیب یاوری که شخصیت اصلی این رمان است، پدری ست مغموم و سوگوار که در طول داستان همچون قهرمانی تنها به پیش می رود تا بتواند راز مرگ دخترش را پیدا کند. قهرمانی که چندان قدرتی ندارد و با تمام وجود تلاش می کند تا بتواند توان ستیز با دشمنش را بیابد. حبیب در زندان کار می کند. یک روز به طور اتفاقی با گروهی از قاچاقچیانی آشنا می شود که کارشان واردات داروست. داروهایی که به بهانه دور زدن تحریم ها وارد کشور می شوند و در این بین داروهای تقلبی و غیرمجاز را نیز لابه لایشان به دست مردم می دهند. در ادامه شخصیت محوری دیگری به نام «ارکانی» وارد ماجرا می شود. او یکی از اعضای باند قاچاق است و حبیب سعی می کند از طریق ارکانی به پشت پرده کارهای آن ها پی ببرد. تلاش بی وقفه شخصیت اصلی داستان ادامه می یابد و در این راه انواع شکست ها، ترس ها و ناامیدی ها را تجربه می کند. به نظر شما حبیب می تواند راز این پرورنده را حل کند؟ آیا او توان مقابله با گروه های پرقدرت دارد؟ آیا او قهرمان خواهد ماند یا به یک قربانی تبدیل خواهد شد؟
در بخشی از کتاب دور زدن در خیابان یک طرفه میخوانیم...
جمعه بود. دلش می خواست تا لنگ ظهر بخوابه. صبا توی مطبخ صدای استکان و نعلبکی ها را درآورده بود و نمی ذاشت راحت کپش رو بذاره. سلیم تو اتاقش خواب هفت پادشاه رو می دید. حبیب درازکشیده توی تخت سیگار آتیش کرد. با همون اولین پک دلش آشوب شد. مثل زهرمار بود. اونقدر توی جاسیگاری فشارش داد تا خاموش شد. یه چیزی کم بود که حتی سیگار هم نمی آوردش. اونم دم صبح! از کی عادت کرد که اینطور سیگار چس دود کنه؟ اونم دل ناشتا. صبا با ماکسی نارنجی بلندش در آستانه در اتاق ظاهر شد. نور آفتاب افتاده بود روی پارچه نازک ماکسی و ترکیبی کم رنگ از اندامش رو نشون می داد. از وقتی از شمال برگشته بودن، بالاخره دلش رضا داده بود که سیاه رو از تنش دربیاره. دیگه صدای زن ها فامیل هم دراومده بود. سیاه پوشیدن برای مرده اشکالی نداشت حتی یه سال یا بیشتر. اما نه برای یه طفل معصوم. نهایتش چهل روز یا دو سه ماه که داغ خودت التیام پیدا کنه.
شناسنامه کتاب دور زدن در خیابان یک طرفه
- نویسنده: محمدرضا مرزوقی
- زبان: فارسی
- ناشر چاپی: نشر ثالث
- تعداد صفحات: 188
- موضوع کتاب:کتاب های داستان و رمان ایرانی
- نسخه الکترونیکی:دارد
- نسخه صوتی : دارد
علاقه مندان به رمان های اجتماعی ایرانی از کتاب دور زدن در خیابان یک طرفه لذت خواهند برد. امیدوارم از محتوای معرفی کتاب نهایت لذت را برده باشید و برای کسانی که کتاب دوست هستند، میتوانید ارسال نمایید و برای مشاهده ی مطالب پر محتوای دیگر میتوانید به بخش فرهنگ و هنر ساعدنیوز مراجعه نمایید. همچنین شما نیز بهترین کتابی که تا حال مطالعه کرده اید، برای ما معرفی نمایید. از همراهی شما بسیار سپاسگزارم.