معرفی کتاب گزارش به خاک یونان اثر نیکوس کازانتزاکیس

  شنبه، 10 مهر 1400   زمان مطالعه 11 دقیقه
معرفی کتاب گزارش به خاک یونان اثر نیکوس کازانتزاکیس
گزارش به خاک یونان در واقع شرح حال و گزارشی از زندگی خود نویسنده، نیکوس کازانتزاکیس، است که به شکلی رمان‌گونه نوشته شده است.

درباره کتاب گزارش به خاک یونان

کتاب گزارش به خاک یونان نوشته ی نیکوس کازانتزاکیس است. این کتاب برای نخستین بار در سال 1965 منتشر شد و بلافاصه بعد از انتشارش به خاطر داستان پرکشش و روایت زیبایش در فهرست کتاب های پرفروش قرار گرفت. صالح حسینی مترجم کتاب درباره ی این کتاب می نویسد: «این کتاب شرح احوالات گونه ای است در شیوه رمان. قهرمان و راوی آن کازانتزاکیس است که حدیث سیر و سلوک خویش را بازگو می کند. اقرار نیوش او خاک محبوبش، کرت، است. کرت فرزندانی خواسته است مبارز و سلاح در دست، و او که با سلاحی دیگر- قلم- جنگیده است، گزارش نبرد خویش را به سان سربازی به پیشگاه سپهسالار کرت عرضه می کند.قهرمان کتاب همه ی عمرش را تلاش می کند تا، به رغم اسیر بودن به تخته بند تن، از محدودیت های جسمانی فراتر برود. تنها راه رهایی را در عروج می بیند؛ بنابراین، مانند مسیح، صلیب بر دوش می گیرد تا به معراج جلجتای خویش صعود کند. او می داند که با فراشدن به جلجتا، مصلوب می شود؛ اما تصلیب را تنها راه رستاخیز می داند.بی قرار و جست وجوگر دست به سفر می زند. راهی را برمی گزیند، به پایان راه که می رسد، می بیند که گرداب مرموز دهان گشوده است. وحشت سراپای وجودش را می گیرد. برمی گردد و راهی دیگر در پیش می گیرد و در پایان بار دیگر به گرداب مرموز می رسد. دوباره عقب نشینی می کند و باز سفری نو و ناگهان دوباره همان مغاک...

خلاصه کتاب گزارش به خاک یونان

"گزارش به خاک یونان" نوعی خود زندگی نامه ی معنوی از "نیکوس کازانتزاکیس"، خالق اثار مشهوری همچون "زوربای یونانی" و "مسیح بازمصلوب" می باشد. او داستان زندگی خود از کودکی اش در کرت تا مسافرت در سرتاسر مدیترانه و اروپا را همچون گزارشی در بستر مرگ، به یکی از قهرمانان خود که یک نقاش کرتی بود، می نویسد. در "گزارش به خاک یونان" می توان سیر اندیشه و افکار "نیکوس کازانتزاکیس" را به عنوان یک مسیحی ارتدکس دو آتشه تا اثرات نیچه و بودا و لنین بر تفکراتش و نهایتا ایستگاه آخر او که بینشی کرتی بود، دنبال کرد. افراد زیادی در زندگی، مکاتب فکری خود را تغییر می دهند اما "نیکوس کازانتزاکیس"، قادر بوده تا با شفافیت بیشتری به آنچه قبلا اعتقاد داشته بنگرد تا این دگرگونی ها را به منزله ی ایستگاه های مهمی در زندگانی اش بیابد.آنچه در "گزارش به خاک یونان" به خوبی به تصویر کشیده شده، اشتیاق و خونگرمی مردم سرزمین یونان است و اگر مسافرت را به عنوان نوعی ماموریت درونی و بلوغ و خودشناسی قبول دارید، این کتاب به نوعی با سفر به یونان برابری می کند. به دلیل اینکه اثر نزدیک به زمان مرگ نویسنده به نگارش درآمده، گرفتار بازنویسی های پشت سر هم نشده و آنچه که به دست مخاطب رسیده، نوشتاری تازه و روان است. "نیکوس کازانتزاکیس" قلب خود و قلب کرت را در این کتاب تعبیه کرده و با خواندن آن، مخاطب بیش از همیشه به آنچه کودکی و جوانی این نویسنده ی بزرگ را شکل داد و تمام چیزهایی که روی او تاثیر گذاشت را با زبانی صمیمی و به طور مستقیم از خود او دریافت می کند.

درباره نویسنده کتاب گزارش به خاک یونان

نیکوس کازانتزاکیس، زاده ی 18 فوریه ی 1883 و درگذشته ی 26 اکتبر 1957، نویسنده، شاعر، خبرنگار، مترجم و جهانگرد یونانی بود. کازانتزاکیس در شهر هراکلیون در جزیره ی کرت به دنیا آمد. این جزیره در آن زمان تحت تسلط حکومت عثمانی بود و نیکوس در فضای شورش و طغیان مردم کرت بر ضد عثمانیان رشد کرد. او مدتی را در مدرسه ی فرانسویان در جزیره ناکسوس که توسط راهبان کاتولیک اداره می شد، تحصیل کرد. کازانتزاکیس پس از تمام شدن دوره ی دبیرستان، در سال 1902 در رشته ی حقوق دانشگاه آتن ثبت نام کرد و در سال 1906 میلادی مدرک دکترای خود را گرفت. او در سال 1907 به پاریس رفت و شاگرد هانری برگسون، فیلسوف نامدار فرانسوی، شد.کازانتزاکیس در جنگ بالکان به ارتش یونان پیوست و پس از جنگ، شغل مدیریت کل را در وزارت امور اجتماعی پذیرفت و مدتی نیز نماینده ی یونسکو در پاریس بود. او در سال 1947 یونان را به مقصد آنتیب ترک کرد تا به فعالیت های ادبی خود ادامه دهد.کازانتزاکیس با نگارش کتاب های «مسیح بازمصلوب» یا «رنج های یونانی»، کلیسای کاتولیک و ارتدکس ها را به انتقاد گرفت. در سال 1954، کتاب «مسیح بازمصلوب» در فهرست کتاب های ممنوعه قرار گرفت؛ اتفاقی که باعث شهرت او در جهان شد. کازانتزاکیس در 28 ژوئن 1956 در وین، جایزه ی بین المللی صلح را دریافت کرد و پس از یک مسافرت کوتاه به چین، در اثر بیماری سرطان خون به بیمارستان فرایبورگ منتقل شد و در همان جا درگذشت.

نیکوس کازانتزاکیس

ترجمه ی کتاب گزارش به خاک یونان

کتاب های زیادی از نیکوس کازانتزاکیس به عنوان مشهورترین نویسنده ی معاصر یونانی به فارسی ترجمه نشده است. اما همین تعدای هم که اکنون موجود است حاصل تلاش مترجمان بزرگی مانند محمد قاضی و صالح حسینی بوده است. تعدای از کتاب های ترجمه شده از نیکوس کازانتزاکیس عبارت است از زوربای یونانی، آخرین وسوسه مسیح، آزادی با مرگ و گزارش به خاک یونان.کتاب گزارش به خاک یونان را صالح حسینی ترجمه کرده است. صالح حسینی یکی از مشهورترین و بزرگ ترین مترجمان ایرانی است. او متولد پانزده دی ماه سال 1325 است، در حوزه ی تخصصی خود یعنی ترجمه و نقد ادبی مشغول به کار است. صالح حسینی به سه زبان انگلیسی، عربی و فارسی مسلط است و دارای مدرک دکتری در رشته ی زبان انگلیسی از دانشگاه جورج واشنگتن آمریکا است. او در سال 1358، دقیقا بعد از اتمام دوره ی تحصیلش در آمریکا به ایران بازگشت و آغاز به کار کرد. او در سال 1376 به عنوان منتقد و مترجم نمونه ی کشور از سوی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی برگزیده شد. بی تردید می توان گفت صالح حسینی نقش مهمی در ترجمه ی فارسی و معرفی کردن آثار فاخر ادبی به ایرانیان در طی چهل سال گذشته داشته است. او مترجم بیش از بیست عنوان کتاب و مقاله است که همگی این آثار در دسته ی بهترین آثار ادبیات جهان شناخته می شوند.

کتاب گزارش به خاک یونان مناسب چه کسانی است؟

این کتاب را به علاقمندان به ادبیات یونان و جهان پیشنهاد میکنیم. این کتاب می تواند شروع مناسبی برای خواندن ادبیات جهان باشد و احتمالا برای علاقمندان به ادبیات انگلیسی خوانش این کتاب جذاب تر خواهد بود. شما می توانید این کتاب را به دوستان و اطرافیان هدیه بدهید و مطمئن باشید که از خواندن آن لذت میبرید.

قسمتی از کتاب گزارش به خاک یونان

عمر ما لمحه ای بیش نیست؛ اما بس است. (کتاب گزارش به خاک یونان – صفحه ۱۸)

بزرگ که شدم و ذهنم بازتر شد، مبارزه نیز وسعت یافت. از محدوده کرت و یونان گذشت، تمام زمان ها و مکان ها را درنوردید و تاریخ بشری را زیر نگین گرفت. اکنون، کرت و ترکیه با هم در جنگ نبودند، که خیر و شر بود، روشنی و تاریکی بود و خدا و شیطان بود. همواره نیز همان جنگ بود، جنگ دایم. و همواره کرت پشت سر خیر، نور و خدا ایستاده بود، و ترکیه پست سر تاریکی و شیطان. قسمتم این بود که در لحظه بحرانی جنگ کرت برای آزادی در این سرزمین به دنیا بیایم، و به این ترتیب از همان اوان کودکی متوجه شوم دنیا مالک خیری است عزیزتر از زندگی، نوشین تر از سعادت: آزادی. (کتاب گزارش به خاک یونان – صفحه ۶۸)

با فروش تمام اسباب بازی هایم به دوستان، زندگی قدیسان را به چاپ های معمولی، به شکل جزوه می خریدم. عصرها روی چهارپایه کوچک، در میان ریحان و همیشه بهار حیاطمان، می نشستم و آزمون های دشوار و گوناگون قدیسان را که در راه رستگاری روح متحمل شده بودند، به صدای بلند می خواندم. همسایه ها با بافتنی یا کارشان، اطرافم گرد می آمدند. بعضی جوراب می بافتند و بقیه قهوه می ساییدند یا ساقه خردل پاک می کردند. آنان گوش می دادند و آهسته آهسته صدای شیون برای رنج ها و شکنجه های قدیسان در حیاط طنین می انداخت. (کتاب گزارش به خاک یونان – صفحه ۷۳)

این وظیفه ماست که ورای سوداهای فردی خویش، ورای عادت های راحت و دلچسب، فراتر از وجودمان، هدفی برای خود تعیین کنیم، و با خوار شمردن خنده، گرسنگی، حتی مرگ، شب و روز تلاش کنیم تا به آن هدف برسیم. رسیدن به هدف نه. روح خودستا، به محض رسیدن به هدف خویش، در فاصله دورتری قرارش می دهد. نه رسیدن به هدف، که هیچ گاه توقف نکردن در عروج. فقط در این صورت است که زندگی به اصالت و یگانگی دست می یابد. (کتاب گزارش به خاک یونان – صفحه ۸۲)

هر واژه ای صدفی سخت است که نیرویی بزرگ و انفجارآلود در خود نهفته دارد. برای یافتن معنایش، باید بگذاری در درونت مانند بمبی منفجر شود و از این راه روحی را که زندانی کرده است، آزاد سازد. (کتاب گزارش به خاک یونان – صفحه ۹۲)

جوانی یعنی ویران کردن دنیا، و درانداختن طرحی نو. (کتاب گزارش به خاک یونان – صفحه ۱۵۶)

درویش پاسخ داد: «خدا نامی ندارد. او در محدوده اسما نمی گنجد. اسم زندان است. خدا آزاد است.» (کتاب گزارش به خاک یونان – صفحه ۱۶۲)

جوانی بیست وپنج ساله و در کمال عافیت باشی؛ شخص به خصوصی را، اعم از مرد یا زن، دوست نداشته باشی؛ پای پیاده و تنها با کوله باری بر دوش از این سر تا آن سر ایتالیا سفر کنی؛ بهاران هم باشد و سپس تابستان و آن گاه پاییز و زمستان مالامال میوه و باران فرارسد – آرزوی سعادتی بزرگ تر از این، گستاخی است. (کتاب گزارش به خاک یونان – صفحه ۱۹۱)

بدا به حال کسی که بدون دیوانگی زندگی آغاز می کند. (کتاب گزارش به خاک یونان – صفحه ۲۲۲)

در حقیقت، اگر قلب گرم زن حضور نمی داشت، خدا برای همیشه مرد را درون گور رها می کرد. نجات ما به تار مویی بسته است، به فریاد عشق بسته است. (کتاب گزارش به خاک یونان – صفحه ۲۶۶)

در عشق، همچنان که در مهمان نوازی، دهنده شادمان تر از گیرنده است. (کتاب گزارش به خاک یونان – صفحه ۲۸۱)

یک روز صبح، دریافتم که دیگر بس است. گستره تن زیاد وسیع نیست. فوراً به نقطه پایان می رسد. می خوری، می نوشی، می بوسی، دوباره می خوری، دوباره می نوشی، دوباره می بوسی – و دیگر جایی نیست که بروی. در آخر، دریافتم که دیگر بس است. با یادآوری روحم، در کالسکه ای نشستم و به صومعه ای در کوه آتوس رفتم. سه ماه آنجا ماندم. (کتاب گزارش به خاک یونان – صفحه ۳۲۳)

هرکس بگوید که رهایی وجود دارد، برده است؛ زیرا هر لحظه گفتار و کردارش را سبک سنگین می کند. با ترس و لرز می پرسد: «آیا رهایی می یابم یا به لعنت دچار می شوم؟ آیا به بهشت می روم یا به جهنم.» روحی که امید دارد، چگونه می تواند آزاد باشد؟ هرکس امیدوار باشد، از دنیا و آخرت هراسان است. بلاتصمیم در هوا معلق می ماند و منتظر یاری بخت یا رحمت خداوند می شود. (کتاب گزارش به خاک یونان – صفحه ۳۸۰)

با خود اندیشیدم: آری، لنین هم منجی دیگری بود، منجی تازه دیگری ساخته دست بردگان و گرسنگان و ستمدیدگان، تا توانشان دهد که بردگی و گرسنگی و ستم را تحمل کنند – نقاب تازه دیگری برای امید و نومیدی بشری. (کتاب گزارش به خاک یونان – صفحه ۳۹۸)

خوشا به حال انسانی که «فریاد» زمان خویش را می شنود (هر دورانی فریاد مخصوص به خود را دارد) و با آن همکاری می کند. تنها اوست که می تواند رهایی یابد. (کتاب گزارش به خاک یونان – صفحه ۴۴۹)

اگر کشیشی آمد که از من اقرار بشنود و بر من آخرین دعاهای مرسوم را بخواند، بگو که هرچه زودتر گورش را گم کند و هر قدر که دلش می خواهد به من لعنت بفرستد! من در عمر خود کارها کرده ام که حساب ندارد و تازه معتقدم که هنوز کافی نبوده است. مردانی چون من بایستی هزار سال عمر کنند. (کتاب گزارش به خاک یونان – صفحه ۴۹۳)

به یاد زوربا افتادم: «همیشه طوری عمل می کنم که انگار جاودانی ام.» شیوه خدا چنین است. ما خاکیان نیز بایستی این شیوه را دنبال کنیم؛ اما نه از روی خودبزرگ بینی و گستاخی، بلکه از روی شوق روح برای تعالی. کوشش برای تقلید از خدا، تنها وسیله ما برای فرارفتن از محدودیت های بشری است. هرچند که این فراروی لحظه ای بیش نپاید. (کتاب گزارش به خاک یونان – صفحه ۵۰۲)

از روح انسان در شگفت می شوم. هیچ قدرتی در آسمان و زمین، چنین عظیم نیست. بی آنکه بدانیم، حامل قدرت مطلق در درون خویشیم؛ اما روحمان را در زیر آوار گوشت و چربی خرد می کنیم و می میریم، بی آنکه بدانیم چه هستیم و کارآیی مان چیست. (کتاب گزارش به خاک یونان – صفحه ۵۳۵)

شناسنامه کتاب گزارش به خاک یونان


دیدگاه ها

  دیدگاه ها
پربازدیدترین ویدئوهای روز   
آخرین ویدیو ها