تمامی پاسخ تست ها در پایین این مطالب آمده است. ولی قبل از دیدن جواب خودتون فکر کنید و هوش خود را بسنجید.
معمای شماره 1)
جسد مردی را در جایی پیدا کردند. او یک اسلحه در دستش داشت و یک ضبط صوت در کنارش افتاده بود. وقتی کاراگاه دکمه ی پخش ضبط را زد صدایی با این مضمون پخش شد که «از این زندگی خسته شده ام و تصمیم گرفتم به رنج و دردم پایان دهم» و بعد از آن هم صدای شلیک یک گلوله به گوش رسید. با این حال، کاراگاه باور نکرد که این اتفاق یک خودکشی بوده.
سؤال: چرا کاراگاه فکر می کند مرد به قتل رسیده؟
معمای شماره 2)
کاراگاه در اتاق انتظار یک بیمارستان در حال صحبت با یک پزشک بود که مردی سراسیمه وارد شد و فریاد زنان گفت «یک نفر همسرم را با گلوله زده!»
کاراگاه از مرد خواست همه ی ماجرا را برایش تعریف کند. مرد، آقای کلارک، گفت او سرکار بود که خدمتکار خانه شان به او زنگ زد و گفت اتاق وحشتناکی برای همسرش افتاده و او حالا در بخش مراقبت های ویژه است. آقا کلارک فوراً تلفن را قطع کرده و به بیمارستان آمده بود.
وقتی صحبت های آقای کلارک تمام شد، کاراگاه او را به اتهام قتل دستگیر کرد.
علتش چه بود؟
معمای شماره 3)
کاراگاه به دنبال یک زندانی فراری می گشت. او می دانست که زندانی در یکی از این ۳ خانه پنهان شده. اما باید دقیقاً متوجه می شد خانه ی مورد نظر کدام است تا زندانی فرار نکند. ابتدا او با کمک یک پهپاد یک عکس هوایی از خانه ها گرفت.
وقتی عکس ها را دید متوجه شد که زندانی در کدام خانه است.
زندانی در کدام خانه بود و کاراگاه چطور متوجه این موضوع شد؟
معمای شماره 4)
یک روز صبح کاراگاه با همسرش بحثش شد و بدون بردن تلفن همراه و کلیدهایش از خانه بیرون زد. شب وقتی کاراگاه به خانه بازگشت، همکارش، همسر وحشت زده ی خود و یک مرد را دید که به قتل رسیده بود. همسر کاراگاه ماجرا را اینگونه تعریف کرد:
«در اتاق نشیمن نشسته بودم که صدای زنگ در آمد. فکر کردم همسرم است و در را باز کردم. اما یک قاتل هلم داد و من هم او را با چاقو زدم.»
کاراگاه به مأمور پلیس دستور داد همسرش را دستگیر کند چون همسرش می خواست او را بکشد.
کاراگاه این موضوع را از کجا فهمیده بود؟
معمای شماره 5)
در یک شب طوفانی حسام در اتاقش تنها نشسته و مشغول مطالعه بود. پدر و مادرش صبح همان روز برای عیادت مادر بزرگ بیمارش، به شهرستان رفته بودند. او به خاطر امتحانات خود مجبور بود در خانه بماند. صدای باد در خانه می پیچید و هر لحظه صدای طوفان درس خواندن را سخت تر می کرد. ناگهان صدای باز شدن درب ورودی شنیده شد ولی حسام با این تصور که صدای باد و برخورد شاخ و برگها با پنجره است، اهمیتی نداد و به درس خواندن ادامه داد.
تا اینکه صدای قدم های کسی را در خانه شنید. به آرامی از اتاق خود بیرون رفت که ناگهان دستی از پشت گردنش را گرفت. غریبه انگشت بلندش را به گلوی حسام رساند و به شدت فشار داد، طوری که او حتی نتوانست جیغ بزند و تلاشش برای فرار از دست غریبه نیز بی نتیجه ماند. در همان حال صدای زمخت غریبه گفت: بگو پدرت پولها رو کجا می ذاره؟
حسام با گریه گفت: من نمی دونم، بذار برم
در همین موقع، یکدفعه تلفن زنگ زد. حسام بلافاصله گفت: اگه تلفن رو جواب ندم مشکوک می شن. دزد برای اینکه کسی مشکوک نشه به حسام اجازه داد تا گوشی را بر دارد. اما به او گفت که اگر می خواهد کشته نشود عادی و معمولی صحبت کند و به چیز مبهمی اشاره نکند
حسام نفس عمیقی کشید و گوشی را برداشت. بابک سلام! خوبی؟ گربه ات چطوره؟ واسه گربه ات که مریض بود لازمه کاری بکنی. خیلی تنبلی. گفتم که با دکتر تماس بگیر. حتماً نیاز به دارو داره. باید کمک کنی تا خیلی زود خوب بشه. آره عجله کن وگرنه می میره!!
پس از اتمام تماس، دزد به حسام گفت : کار عاقلانه ای کردی که چیزی نگفتی. حالا بگو ببینم پولا کجاست؟ حسام به دزد گفت:در ...در ...در ... در اتاق پدرم یه مقدار پول هست بذار تا راهنماییت کنم. داخل راهرو که می شی، دومین اتاق سمت راست، گنجه آخر، کشوی سوم. دزد گفت: راه رو نشون بده و دستش رو از گردن حسام برداشت و اون رو حل داد به جلو. حسام به راه افتاد تا او را به سمت پولها راهنمایی کند
در همین لحظه صدای آژیر ماشین پلیس از بیرون خانه شنیده شد. دزد وحشت زده به سمت اولین پنجره دوید و خارج شد. حسام هم بلافاصله به بیرون از خانه رفت و دید کمی آن طرف تر پلیس ها دزد را دستگیر کرده و در حال سوار کردن او به ماشین هستند. حسام رو کرد به ماشین پلیس و بابک را دید و به سوی او رفت تا او را بغل کند. پلیس به سمت حسام آمد و به او گفت: آفرین پسر باهوش. به نظر شما حسام چگونه توانسته بود به پلیس خبر دهد؟
معمای شماره 6)
پلیس جسد مازیار احمدی را در دفتر کارش، پشت میز خودش پیدا کرد. پلیس توانسته جستجوی خود را به 3 مظنون اصلی محدود کند.
- خانم مریم احمدی(همسر مقتول)
- آقای بامشاد بهبهانی(شریک مقتول)
- آقای سیروس توانا (دوست صمیمی مقتول)
هر سه مظنون در روز قتل به مقتول سر زده بودند. البته هر سه دلایلی برای آمدنشان به پلیس ارائه کردند. پلیس مقتول را در حالی یافت که ساعتش را به دست راستش بسته بود و عکس پاره شده ای از همسرش در کنار سطل زباله افتاده بود و همچنین خودکاری در دست راست داشت. علاوه بر این پلیس روی میز کار مقتول دسته چکی را پیدا می کند که جلد آن کنده شده و همینطور گوشی تلفن که در جای خود قرار ندارد و تقویمی که در صفحه ای باز است و تعدادی رقم در آن صفحه به صورت کج و غیر مسلط نوشته شده (11-9-7-6-8-10).
پلیس پس از بررسی شواهد قاتل را شناسایی کرد. به نظر شما با ذکر دلایل قاتل چه کسی است؟
پاسخ معما و تست هوش پلیسی
پاسخ معمای شماره 1)
اگر مرد خودکشی کرده بود پس چطور نوار از اول پخش شد؟
پاسخ معمای شماره 2)
آقای کلارک چیزی از گلوله خوردن همسرش نمی دانست. خدمتکار فقط گفته بود اتفاق بدی برای همسرش افتاده بود.
پاسخ معمای شماره 3)
زندانی در خانه ی A بود چون یک ماشین در نزدیکی راه خانه پارک کرده بود تا فوراً فرار کند.
پاسخ معمای شماره 4)
همسر کاراگاه نقشه ی قتلش را کشیده بود چون با اینکه فکر می کرد همسرش پشت در است اما به همراه یک چاقو برای باز کردن در رفته بود.
پاسخ معمای شماره 5)
حسام هنگام صحبت با (دوستش) بابک، در میان کلمات خود دکمه قطع تماس گوشی یا هُلد را فشار داده بود و این کار سبب شده بود تا بابک تنها واژه هایی را که مقصود حسام بود را بشنود. نیازه کاری بکنی_ باید کمک کنی_ خیلی زود_ عجله کن و سبب شده بود تا بابک به سرعت با پلیس تماس بگیرد.
پاسخ معمای شماره 6)
آقای بامشاد بهبهانی شریک مقتول قاتل است.
کلید حل معما تقویم روی میز است. اما پیش از آن داستان را یک مرورری میکنیم: از آنجا که آقای مازیار احمدی ساعت خود را به دست راست بسته معلوم است که او چپ دست است و اینکه او با دست راست چند عدد در تقویم خود یادداشت کرده معلوم می شود که که می خواسته پیغامی را به صورت سریع منتقل کند. حدس پلیس این بود که اعداد نمایانگر ماههای سال هستند.
11=بهمن، 9=آذر، 7=مهر، 6=شهریور، 8=آبان، 10=دی. حرف اول ماه ها را اگر پشت سر هم بچینیم نام قاتل در می آید. "بامشاد"
4 سال پیش