متن آهنگ تصنیف باران از امیر سامان شیخ
از من آخر بریدی ای تو جام جهانم بعد رفتن ندیدی شانه ها را به جانم تا قاصدکی بینم به رهی از او سراغ تو گیرم من منزوی عشق تو شدم بازا که بی تو اسیرم ای زمزمه ات موسیقی جان با این من عاشق و خسته بمان از چشمم میخوانی شوق بی پایانم را با یادت میخواندم تصنیف بارانم را برایت نوشتم همین نامه ها را دلم جز هوای تو در سر ندارد به من گفته بودی نمی آیی اما دو چشمم به در مانده و باور ندارد از چشمم میخوانی شوق بی پایانم را با یادت میخواندم تصنیف بارانم را