متن آهنگ سرشک غم از پیمان بختیاروند
چراغ خانه می سوزد نگاه ها خیره ماند بر در چرا امشب نمی آید صدای کوبه ای از در سحر امشب چه ها دارد ازین آ غاز شب پیداست صدای ناله ی مرغان صدایی سرد و غم افزاست سحر امشب نگردد کاش چه اندوهی به بر دارد یه دنیا آ ه مظلومان پر از خون جگر دارد دو چشم کودکان بر در امیدی پنجه می ساید چه رو داده خداوندا علی دیگر نمی آ ید نه بوی نان و خرمایی ز نخلستان نه های هایی یتیمان را چه شد ای داد ازین کابوس و تنهایی شب اندوه وحشت زا شب آ ه یتیمان است خداوندا چرا دنیا سرشک غم به دامان است