زمانی که غمگین هستیم کنار پنجره می رویم و خیره می شویم به فضای روبرویمان و فقط فکر می کنیم به آنچه بر سرمان آمده است.جسممان در کنار پنجره است اما روحمان خدا می داند در کجا و به یاد چه کسی پرسه می زند.چه دردهای ناگفته ای که در کنار پنجره با سکوت گفته ایم و کسی از آن ها آگاه نیست. در اینجا مجموعه ای از تکست و متن در مورد پنجره برای شما عزیزان گرداوری کرده ایم.همراه ساعد نیوز باشید.
زیباترین متن های ادبی و احساسی با مضمون پنجره
تُ آفتابی
هر صبح میتابی بر پنجره ی خیالم
و نور می پاشی
روی سایه ی تنهایی ام!
امروز را
عاشقانه بتاب رویای من
*******************************
دردم
درد بارانی ست که
هر چه عاشقانه می بارد
کسی پنجره ای را
برای در آغوش کشیدنش
باز نمی کند …
حتی از پشت کثیف ترین پنجره…
اما او تنها رد انگشت قلبی،
روی بخار آن شیشه بود!
*********************************
از پنجره بیرونو دید بزنی،
وَ بگی ای کاش همه چی بهتر بود
*******************************
عاشقی گفت که من پنجره را می بندم
پشت این پنجره کمتر بنشین فرزندم
او نمی آید و این تجربه را دارم من…
پشت این پنجره من “هم” نفسی گم کردم
*********************************
اونجایی که نیما یوشیج میگه
“برای خانه ای که تو نیستی در اضافیست پنجره اضافیست”
باید گفت برای جهانی که تو نیستی “من” اضافیست.
من درین ظلمت شب ماه تو را میجویم
بر لب پنجره ام یاد تو را میبویم
*********************************
پنجره را باز کن
و از این هوای مطبوع بارانی لذت ببر
خوشبختانه باران، ارث پدر هیچ کس نیست
*********************************
چای ات را بنوش
شعر بگو
رو به روی پنجره بایست
و به بارانی که نمی بارد
خیره شو..
زندگی همین لبخندهاست
که خودت باعث َش شده ای!
*******************************
خیال تو همچو
گل های پشت پنجره
حس و حال زندگی می دهد ..
*********************************
پنجره را باز کردم
بوی تو داشت می رقصید
حالا
هزارسالی می شود
از باد می پرسم
پس کی به خانه برمی گردیم!
*********************************
حالا من مانده ام
و پنجره ای خالی و فنجان قهوه ای که
از حرف های نگفته ، پشیمان است .
*********************************
آی !
بازکن پنجره را
باز کن پنجره را
در بگشا
که بهاران آمد!
که شکفته گل سرخ
به گلستان آمد!
*********************************
عاشقم،
اهل همین کوچه ی بن بست کناری
که تو از پنجره اش پای به قلب منِ دیوانه نهادی
تو کجا؟
کوچه کجا؟
پنجره ی باز کجا؟
من کجا؟
عشق کجا؟
*********************************
دیوار های اتاق،
خسته از پنجره های کاذب!
*********************************
به ظهور دستی رهایی بخش
نشسته ام،
تا، به تلنگری بگشاید پنجره را
شاید؛ هوایی تازه کند
اتاق غمباد کرده ام!
*********************************
گرمای کرسی
عطر گل های شمعدونی
کنارِ پنجره
و نوری که فضای اتاق را
رونق بخشیده
خود خود آرامشه ..
*********************************
هر صبح
لبخندم را آویزان می کنم
آنسوی پنجره,
گوشه ی یادت می نشینم
و یک فنجان اشک
سر می کشم…
*********************************
یک زندگی کم است…
برای آنکه تمام شکل های دوستت دارم را
با تو در میان بگذارم…
می خواهم هر صبح که پنجره را باز میکنی؛
آن درخت روبه رو من باشم..
فصل تازه من باشم..
آفتاب من باشم..
استکان چای من باشم..
و هر پرنده ای که نان از انگشتان تو می گیرد..
یک زندگی کم است؛
برای شاعری که می خواهد
در تمام جمله ها دوستت داشته باشد..
*******************************
می خواهم هر صبح که پنجره را باز می کنی
آن درختِ رو به رو من باشم
فصلِ تازه من باشم
آفتاب من باشم
استکان چای من باشم
و هر پرنده ای که
نان از انگشتانِ تو می گیرد …!...
*******************************
زندگی پنجره ای باز،به دنیایِ وجود
تا که این پنجره باز است،جهانی با ماست
فرصتِ بازیِ این پنجره را دریابیم!
در نبندیم به نور-
در نبندیم به آرامشِ پُر مهرِ نسیم...
رو به این پنجره با شوق سلامی بکنیم
و بگوییم به دوست؛
عشق یعنی بودن...
*******************************
دلتنگ که می شوم
شیشه های پنجره هم
در مهی بغض آلود
پنهان می شوند
شاید پنجره هم
می داند، دنیا
بدون تو دیدنی نیست
دل تنگ که میشوم،
برف، جای باران را می گیرد
طوفان، جای نسیم
تو چه میشناسی؟ دلتنگی را
دلتنگی، رنگ نیست که ببینی
دلتنگی گاه تکه ای
از قلب من است،
همان تکه ای که
با تو آمد و قلب مرا
برای همیشه، دو پاره کرد...
*******************************
روی تمام پنجره ها را سفید کرد
وقتی به سمت دیدن تو
باز شد چشمم.
آنقدر که نشستم و از شوق
پلکم به هم نخورد،
حتی خدا هم بعدها فهمید
من ، با کدامین آرزوها
زنده زنده مرد...!
پشت پنجره ها می توان عاشق شد و از فواصل دور به نظاره عشق خود نشست تا شاید بتوان پنجره ها را کنار زد و صورت همچون ماه یار را از نزدیک دید.
*******************************
صبح تازه ای شروع شده است. می توان به کنار پنجره رفت و طلوع یک صبح تازه و زیبایی را از طبقات بالایی یک ساختمان دید که بی گمان از جمله زیباترین و ناب ترین لحظاتی است که می توان با شروع هر صبحی تازه بدان دست یافت.
*******************************
این روزها هوای دلم بدجوری بارانی است. درست مثل آن حالتی است که جوانی پشت پنجره ساعت ها سر پا ایستاده است و آمدن یار خویش را به انتظار می کشد و قطرات اشک خود را همچون قطرات باران آرام آرام روی پشت ها شر شر می ریزد و حس دلتنگی خویش را این گونه ابراز می دارد.
*******************************
وقتی تو نیستی، جای خالی تو را پشت پنجره ها هر شب موقع خواب حس می کنم و با نگاهی به پشت پنجره جای رفت و آمد تو را به عینه لمس می کنم.
*******************************
باز شب شد و من و شب و تنهایی دورهمی خوبی کنار هم گرفته ایم. پنجره هایی که دیگر انتظار کسی را نمی کشند. پرده ها انداخته و نقاب ها همه کشیده شده اند. انگار دیگر کسی چشم به راه کس دیگری نیست. پشت این پنجره ها را چه خبر شده است که دیگر کسی حس دلتنگی کسی را تحریک نمی کند؟!!!
*******************************
حتی شوخی آن هم بسیار زشت خواهد بود که کسی به پشت این پنجره ها رود و با یک سنگ کوچک به این پنجره بزند تا این دل دیوانه من تصور کند که خبری از یار آمده است و من دوباره می توانم او را ببینم ولی نه...
*******************************
همین که پنجره را باز می کنی صورت خندان بچه هایی را می بینی که من را مسخره می کنند. آنان چه می دانند که عشق چیست. عشق آدم را دیوانه می کند.
*******************************
بعد از رفتن تو هنوز این پنجره باز است و چشم به راه آمدن مجدد توست. ساعت ها میخکوب شده در پشت پنجره ها مانده ام تا دمی آمدن تو و دیدن دوباره تو را باز تجربه کنم.
*******************************
دیگر نه تنها پنجره را از دوری و فراق تو می بندم؛ بلکه پرده را هم تا ته می کشم و دیگر لحظه ای به سمت پنجره ها نمی روم. تو که نباشی نه حس عاشقی معنا و مفهومی به خود می گیرد و نه باران و هوای دو نفره به آدم می چسبد. زندگی را با تو دوست دارم. برگرد و باز هم در کوچه عاشقی گذر کن.
*******************************
غروب جمعه است و دلم بدجوری این بار هوای کوی یار کرده است. سر جای خود میخکوب ایستاده ام و خدا هم خوب حال دل من را می داند. بارانی که بر روی پنجره ها می افتد، درست به مانند هوای درونی من است که از دوری و فراق تو قطره قطره آه و اشک خود را سرازیر می سازد.
*******************************
یک حس غریبی به من می گوید که تو هم همچون من گوشه ای از این شهر لعنتی پشت پنجره هایش نشسته ای و داری زار زار گریه می کنی و دلت برای من تنگ شده است.
*******************************
اما حیف و صد حیف که فاصله ها کاری با دل ما کرده اند که از پنجره که هیچ باید در آسمان ها سراغ تو را از ستاره سهیل گرفت.
*******************************
انتظار نکشیده ای از انتظار چه دانی؟!!! گر می خواهی درد انتظار را بکشی، کافیست که یک ساعت ایستا پشت این پنجره بمانی و ساعت ها به بیرون از پنجره خیره بمانی تا بلکه نسیمی بوی یار را به مشام شما آورد.
*******************************
هرگز تصور نمی کردم که روزی فرا رسد که این گونه آمدن تو را فقط از پشت پنجره های بارانی و خیس از خداوند متعال طلب کنم و اما خبری از آمدن تو نباشد. چنان آمدن تو را به انتظار کشیده ام که دیگر وابسته دریچه های پنجره شده ام.
*******************************
آی پنجره چقدر روزها و شب ها آمدند و رفتند و تمامی آن خاطرات را با خود به یغما بردند و اینک من جوانی تنها هستم که حس دلتنگی خویش را فریاد می زنم.
*******************************
بیا و به این ها بگو
کم خودشان را
به پنجره اتاقم بکوبند!
بگو آن طرف پنجره
شمع نیست
دل من است که آتش گرفته!
*******************************
درخت پشت پنجره دوستت دارد
دارد دست هایش را تکان می دهد
دارد می رقصد
تو نیز برخیز
برگ های سبزت را تکان بده
میوه های شیرینت را فرو بریز
برقص… برقص
تا دنیا از تو یاد بگیرد
زیبا باشد.
*******************************
در زمستانی که بی هنگام آمده بود
و ابرهایی که ناغافل،
تو
بهار را به پنجره ام هدیه کردی
و ماه مهربان را
به دست هایم
*******************************
تو آفتابی
هرصبح
می تابی برپنجره ی خیالم
و نورمی پاشی
روی سایه ی تنهایی ام
امروز را
عاشقانه بتاب رؤیای من!
*******************************
بپوش پنجره را ای برهنه! می ترسم
که چشم شور ستاره تو را نظر بزند
*******************************
لبخند نمی زنی
و پنجره بی چاره می میرد
و شعر
بی چاره و با کتِ پاره دور می شود
*******************************
آفتاب،
پشت پنجره
در انتظار پلک گشودن،
پرنده،
در انتظار پرواز
و عشق
در انتظار بوسیدن و
نوازش تو ست.
*******************************
سال هاست
دیوارها را برداشته اند
و به جایشان
پنجره هایی به بزرگی نبودنت
بی هیچ پرده ای گذاشته اند
امیدوارم همیشه بر پنجره ی دلتان نور امید ببارد. شما عزیزان میتوانید این متن و شعر ها را به عنوان کپشن یا بیوگرافی در انواع شبکه های مجازی استفاده نمایید. برای مشاهده ی مطالب پر محتوای دیگر به بخش سرگرمی(اس ام اس) ساعد نیوز مراجعه نمایید.