شاید وقتی کارلو کلودی نویسنده ایتالیایی ماجراهای پینوکیو کتابش را می نوشت، فکرش را هم نمی کرد روزگاری عده ای در دنیا پیدا شوند که به سودای حکومت بخواهند شبیه گربه و روباه قصه اش خلافتی بزرگ راه بیندازند که از عراق تا شام را در بر بگیرد، افرادی که با فریب کاری و دسیسه بازی اعضاء یا به عبارت بهتر، قربانیانشان را انتخاب کنند، روحشان را تسخیر کنند، عقلشان را بربایند و دارایی ارزشمندی همچون جوانیشان را به غارت ببرند؛
نوع حکومتی که عاشق داعشی من با نام اصلی حبیی داعشی پرده از اسرارش بر می دارد، از قماش روایت شیرینِ کلودی است. کتاب "عاشق داعشی من" که دوست دارم با نام اصلی اش بخوانمش، اگرچه اثری است که دنیا را متحول نمی کند، اما از آنجا که متاثر از حقیقت یک جامعه با زیر لایه های پیچیده اجتماعی است، می تواند موثر عمل کند.
انتخاب قالب رمان، رای به تصویر کشیدن پیده شوم و شرم آوری همچون داعش، انتخابی هوشمندانه از سوی نویسنده جوان این کتاب است؛ زیرا، حقیقت در قالب روابط انسانی رقم می خورد، روابطی که شاید دولت ها و یا سیاست ها کمتر قادر به درک آن باشند، نفس کشیدن در سایه خفقان، دوست داشتن و عشق ورزیدن در فضایی پر از تنفر، هنر شخصیت های این قصه است؛ شخصیت هایی نه کاملا سیاه و نه کاملا سفید، خاکستری؛ درست مثل خود ما، مثل غالب آدم هایی واقعی و بدون روتوشی که دور و برمان می بینیم.
این رمان معرف جامعه ای است پر از تنش، سرزنش، عصبیت و کج سلیقگی در روابط اجتماعی و قوانین نانوشته ای که در نهایت امثال لیلی را رَم می دهد و آنان را جَلد ناکجا آباد می کند. ناکجاآبادی که ساکنانش قربانیان طبقه بندی شده اند و در ظلم به خودشان و دیگران درجه بندی دارند، آدم هایی که اگر چه به دیگران زخم زده اند، اما بزرگترین زخم خوردگان تاریخند؛ کسانی اگر چه توبه کنند باز هم جامعه پذیرایشان نیست و راه رفته را برایشان برگشتی! لیلی و عمر و دیگر شخصیت های این رمان، چنین سرنوشتی دارند.
شیوه عضو گیری داعش یا به اصظلاح خودشان، دولت اسلامی عراق و شام در این رمان به تصویر کشیده شده است. داعش بر بدنه بیمار جامعه سوار می شود و با بررسی دقیق مواضع ضعف اجتماع هدف، انگل وار وارد عمل شده و طعمه اش را با دقت انتخاب می کند، ابتدا با دردهایشان همراه می شود و در نهایت در زمان و مکانی مناسب، تورش را پهن می کند؛ برای قربانیانش از شهر آرمانی و دنیایی آرام و بی نقص همچون شهر بازی ماجراهای پینوکیو می سازد و آنان را با همین قلاب شکار می کند.
شخصیت های قصه حبیبی داعشی نیز چنین گرفتار شده اند. شخصیتهایی که شاید در نظر اول قابل سرزنش باشند، اما با نگاهی منصفانه تر باید یک جامعه را در گناه آنان شریک دانست، جامعه ای که شخصیت زن داستان لیلی از آن گریزان شد و در پی آرامشی ساختگی به دام ام سلمان افتاد.
در خصوص قهرمانان داستان باید گفت آنها نگاه سیاسی متفاوتی با آدم های جامعه ما دارند، اگر چه در این رمان بر وجه سیاسی ایشان تاکید نشده، اما روایت ها گویای این مطلب هستند. بسیارند کسانی که در تعریف جنگ آن را نوعی خشونت اجتماعی تلقی می کنند، اما نمی بینند این خشونت سیاسی است که با نام جنگ نمود اجتماعی یافته است؛ خشونتی که دولت ها و سران قدرت طلب به آن دامن می زنند و مردم به ناچار در آن نقش بازی می کنند؛ گاهی حتی بدون آنکه بفهمند با چه کسی می جنگند و یا حتی چرا می جنگند!
این ویژگی شخصیت های حبیبی داعشی نیز هست، همین امر است که آنان را در عین ظالم بودن، مظلوم ترین قربانیان جلوه می دهد.
شاید هیچ جامعه ای که درگیر جنگ باشد را نتوان یافت که روابط انسانی در آن به کلی رنگ باخته باشد، حتی اگر سالها در جنگ غوطه ور باشد تا آنجا که گاهی اثر آن به قدری عمیق است که بشر را از گرداب روزمرگی و عادی انگاری به توجه دوباره به هستی سوق می دهد؛ به هر حال قصه حبیبی داعشی نوعی روایت از ادبیات جنگ است و این ادبیات در همه جای دنیا آنجایی درخشان تر و مانا تر جلوه می کند که از دریچه روابط انسانی به آن نظر شده باشد و البته این نقطه قوت این رمان نیز هست.
3 سال پیش