به گزارش پایگاه خبری تحلیلی ساعدنیوز به نقل از فارس «با قمه سرش را زدند؛ چهار نفری رویش ریختند و گوشیاش را دزدیدند و رفتند» اینها را پدری میگوید که پسر 20 سالهاش چند ماه پیش مورد زورگیری تیم چهار نفره سارقان خشن قرار گرفته است.
4 نفری سر پسرم ریختند و با قمه گوشی اش را دزدیدند!
مرد میگوید پسرم 20 ساله و دانشجوی دانشگاه تهران است. 8 مهرماه حدود ساعت 6:45 دقیقه صبح برای رفتن به دانشگاه از خانه خارج شد. هنوز 10 دقیقهای از رفتنش نگذشته بود که دیدیم زنگ در را زد... وقتی وارد خانه شد از دیدن سر و صورت خونین پسرم وحشت کردیم. همین طور که از سر و رویش خون میریخت میگفت که هنوز چند قدمی از خانه دور نشده بود که چهار نفر موتورسوار دوره اش کردند دو نفر ماسک زده و دو نفر دیگرشان که کلاه بر سر داشتند به او حمله کرده و نگهش داشته و با قمه ضربه زده و گوشیاش را از جیبش برداشتند.
مرد ادامه میدهد به اورژانس و پلیس زنگ زدیم... کف خانه و آسانسور پر خون شده بود؛ پسرم را به بیمارستان رساندیم. 10 بخیه به سرش زدند و 4_3 بخیه روی انگشتها و ناخنهایش.
مرد آرام و قرار ندارد. بازگویی ماجرا و تداعی دوباره آنچه برای پسرش رخ داده، ناراحتش می کند. مأمور پلیس برایش آب میآورد. مرد نفسی چاق میکند.
می پرسم الان وضعیت پسرتان چگونه است؟ میگوید پسرم سر این قضیه دیگر آرام و قرار ندارد. اگرچه از لحاظ جسمی بهبود یافته اما از نظر روحی آزرده است؛ از هر موتور سواری میترسد.
غزال 35 ساله شاکی دیگر پرونده زورگیری خشن پایگاه سوم پلیس آگاهی پایتخت است که برای شناسایی متهمان دستگیر شده، آمده است.
میگوید اوایل مهرماه بود حدود ساعت 8 صبح محدوده میرداماد داشتم به سرکار میرفتم. یک پیامک برایم آمد. گوشی را از جیبم درآوردم تا پیامک را ببینیم باور کنید 10 ثانیه هم طول نکشید که یکی از پشتسر گوشی را کشید و دوید و فرار کرد.
اولش نفهمیدم اما تا به خودم آمدم دیدم دارم دنبالش میدوم. یک پسربچه لاغراندام کوتاه قد بود حدوداً 17-18 ساله بود رفت سوار یک موتور شد.
اینقدر جیغ و داد کشیده بودم جمعیتی جمع شده بود. یک آقایی به کمکم آمد او هم به سمت موتور سارقان رفت اما سارقان قمه درآورده و تهدیمان کردند بعد هم یک گوشی را درآورده و به سمتمان پرت کردند تا منحرفمان کنند.
غزال از احساسش میگوید؛ از اینکه تا مدتها میترسید در خیابان تنهایی برود.
میگوید حتی همین حالا که سارقها را دستگیر کرده و شناسایی کردند باز میترسم که نکند دوباره در خیابان مورد خفتگیری قرار بگیرم.
سارقان گفتند اگر در بروی دنبالت آمده و با قمه میزنیم!
پسری جوان و قدبلند است. میگوید همینها که پلیس دستگیرشان کرده، گوشی ام را زدند.دو موتوره و چهارنفری سروقتم آمدند و موبایلم را با تهدید قمه از دستم گرفتند.
میگوید حدوداً شش ماه پیش بود ساعت یک ربع به 10 صبح، هنوز 10 قدم از خانهمان دور نشده بودم محدوده خیابان شریعتی در بهار شمالی؛ گوشی را درآوردم و پیامی را دیدم و گذاشتم داخل جیبم. 5 ثانیه هم طول نکشید صدای موتور را از پشت سرم شنیدم. ناگهان احساس خطر کردم، چرخیدم تا به سمت خیابان آن طرفی بروم که شلوغتر است اما موتور با سه راکب جلوی من پیچید و ایستاد.
یکی از آنها تیشرتش را زد بالا و یک قمه را نشانم داد و گفت: اگر در بروی میآییم دنبالت و با قمه میزنیم. راه پس و پیش نداشتم. گوشی را دادم، آیفون 13 بود. میپرسم سارقان همانهایی بودند که الان اینجا به صف شدهاند
میگوید بله. آن عقبی که قمه را نشانم داد همانی است که روی گردن و روی دست چپش خالکوبی دارد.
زن 45 ساله کارشناس بازرگانی است با لباس فرم سرمهای رنگ به پایگاه سوم پلیس آگاهی آمده.
با افسر پرونده حرف میزند و میگوید 24 سال کار کردم، پسانداز کردم تا آخر یک گوشی خوب و مورد علاقهام را خریدم اما مگر میشود یک نفر بیاید و در 3_2 ثانیه آن را بزند و ببرد.
از زن ماوقع جریان را میپرسم میگوید 9 مهرماه بود ساعت 7.5 صبح در خیابان میرزای شیرازی توی ایستگاه اتوبوس روبروی پستبانک منتظر اتوبوس بودم. گوشی را از جیبم درآوردم. هنوز 3_2 ثانیه در دستم نبود که نفهمیدم چه شد. یکدفعه یک نفر از پشت انگار بلغم کند صورت به صورتم شد و گوشی را قبل از اینکه در جیب بگذارم از دستم قاپید و رفت و سوار موتور شد.
زن از بازگویی آن صحنه آزرده شده و میگوید هنوز که هنوز است چهره آن سارق از یادم نمیرود. اینقدر فشار عصبی به من وارد شده که در خواب از فشار عصبی دندانم شکست.
زن مقنعهاش را صاف کرده و با انگشت سبابه گوشه چشمش را که تر شده پاک می کند و ادامه میدهد: هنوز از دیدن موتورسیکلت به خصوص اگر پلاکش مخدوش باشد وحشت میکنم.
میپرسم مگر پلاک موتور را هم دیدید؟ میگوید بله، موتور آن طرفتر بود روی پلاک را پوشانده بودند؛ من حتی دنبالشان دویدم.یک آقای پیک موتوری هم به کمک آمد اما آنها رفتند.
متهمان پرونده زورگیری خشن را که مأموران پایگاه سوم پلیس آگاهی پایتخت دستگیر کردهاند در یک صف به خط کردهاند.
سن و سال بالایی ندارند. پسر بچههای سابقهداری هستند که به جرم موبایل قاپی به زندان هم رفتهاند تا آنجا که یکی از آنها میگوید اصلاً یادم نیست چند بار دستگیر شدهام!
رضا 25 ساله کاپشن سیاهی بر تن دارد. هیکلش از بقیه بزرگتر است. میگوید بچهمحل هستیم.
زیاد دستگیر شده اما یادش نیست؛ خودش میگوید بنویسید 10 بار؛ میپرسم به چه جرمی؛ میگوید گوشی قاپی!
از سال 89 شروع به سرقت کرده و هر از چندگاهی هم حبس و زندان کشیده است.
میگوید بیسوادم اما مغزم کار میکند!
محدوده دزدیشان همت، مدرس و قلهک است؛ میگوید روزی 2- 3 تا گوشی میزدیم، چهار نفری بودیم تقسیم میشد و نفری 3_2 تومان درآمد داشتیم.
از جریان قمهزنی در سرقتها میپرسم، میگوید من راننده بودم و کاری نداشتم؛ همه کاره بهزاد است، بهزاد ورزشکار و همه چیز بلد است.
اما بهزاد پسر کوتاهقد و ریزاندامی است که میگوید من قرص میخورم و اصلاً یادم نیست چه کردهام.
وقتی سؤالپیچش میکنم که برایمان از جریان قمهکشی و مجروح کردن پسر دانشجو بگوید بعد از بارها طفره رفتن میگوید مسیرمان آن طرفی افتاده بود که آن پسر را دیدیم. میخواستیم گوشیاش را بگیریم که مقاومت کرد و مجبور شدم قمه بزنم؛ قمه به سرش خورد و افتاد روی زمین، بعد هم ما رفتیم.
میپرسم مگر مقاومت کرد؟ میگوید در کش و قوس گرفتن گوشی بودیم که نگهش داشته و قمه زدیم و بعد گوشی را از جیبش در آورده و سوار موتور شده و رفتیم.
محمد 19 ساله یکی از موتورسوارانی است که به قول خودشان در سرقت نقش اسکورت را داشته است.
میگوید من را از توی زندان آوردند اینجا پلیس آگاهی.
میپرسم برای چه زندان بودی میگوید به جرم گوشیقاپی، یک پرونده دیگر بود.
میگوید من کاری نمیکردم فقط اسکورت بودم روزی 2-3 تومان درآمد داشتم نه چاقو زدم نه قمه، فقط حواسم به بهزاد بود.
مجتبی 18 ساله هم که همراه محمد به قول خودشان اسکورت بودند سابقهدار است.
خطهای تیزی پیش گردنش خودنمایی میکند میپرسم این خطها از کجا آمده؟ میگوید خودم با تیغ زدم، تعجبم را که میبیند ادامه میدهد و میگوید قرص اعصاب میخورم.
مجتبی ادامه میدهد قبلاً میوه فروشی میکردم با وانت، روزی 500 هزار تومان هم درآمد داشتم اما نمی دانم چه شد، بچه محل بودیم ، سرو کارم به دزدی افتاد .با موبایل دزدی روزی 2 میلیون درآمد داشتم.
پژمان 30 ساله مالباخته دیگری که از قزوین برای پیگیری آمده میگوید من روزهای جمعه برای گذراندن دورهای به یک آموزشگاه در تهران میآمدم در خیابان نجاتاللهی، حدودا سال گذشته همین آذر ماه بود یک گوشی سامسونگ A5 داشتم. ساعت حدود 8 صبح روز جمعه بود همان نزدیک آموزشگاه؛ داشتم از خیابان رد میشدم یک موتوری آمد و گوشیام را زد و رفت؛ تا مدتها هر هفته جمعه میآمدم تا دوباره سارقان را ببینم... گوشی ام پر از مطالب درسی و فایلهای آموزشی بود.
بعد از پایان گفتوگو با متهمان، سرهنگ گودرز داوری رئیس پایگاه سوم پلیس آگاهی پایتخت در جمع خبرنگاران به جزئیات پرونده دستگیری 4 زورگیر خشن اشاره کرده و میگوید تا الان 30 نفر مالباخته شناسایی شدهاند، البته خود سارقان به 100 فقره اعتراف کردند.
وی ادامه میدهد شیوه و شگرد سارقان اینگونه بود که با دو موتور لاکی هر کدام دو نفره برای زورگیری می رفتند؛ یک موتور نقش اسکورت را داشت که از پشت حمایتشان میکرد.
با چاقو و قمه و گاز اشکآور سرقت میکردند. حتی از داخل ماشینها هم گوشی میزدند آن هم با استفاده از اسپری کردن گاز اشکآور؛ چراکه تا فرد به خودش میآمد گوشی را زده بودند.
سرهنگ داوری ادامه میدهد: این متهمان 3 نفر را هم با ضربات چاقو و قمه مجروح کردهاند که متهمان را شناسایی کردهاند اما از همه مهم تر این است که بهزاد همان پسر ریزاندام کوچک خودش یکی از متهمانی است که حتی یک نفره هم سرقت و زورگیری میکرد.
حرف سرهنگ که تمام میشود زورگیران را به سمت در خروجی میبرند.
« معلوم است همه آنها سابقهدار و حبس کشیدهاند؛ چرا که یک ذره هم احساس گناه ندارند!» این جملات را یکی دیگر از شاکیان میگوید و ادامه میدهد: به جای آنکه سرشان به کار و زندگی گرم باشد مشغول سرقت و دزدی و زورگیری و ترساندن مردم شدهاند بدون آنکه ترسی داشته باشند!