به گزارش پایگاه خبری-تحلیلی ساعدنیوز به نقل از همشهری آنلاین، شامگاه شنبه بود و مرد جوان خسته از یک روز کاری به خانهاش در یکی از محلههای جنوب تهران برگشت. هنوز یک سال از ازدواج او و همسرش نمیگذشت و همین چند روز پیش بود که او برای همسرش به مناسبت روز زن مقداری طلا خریده بود.
مرد جوان به مقابل خانه که رسید، زنگ در را زد اما خبری از همسرش نشد. او بیخبر از حادثه هولناکی که در خانهاش افتاده بود، با کلیدی که داشت در را باز کرد و وارد خانه شد اما به محض ورود خشکش زد. اثاثیه خانه کاملا بهم ریخته بود و همسرش روی زمین افتاده و پتویی روی آن کشیده شده بود.
مرد جوان چندبار صدایش زد اما جوابی نشنید. وحشتزده پتو را کنار زد اما آنچه به چشم میدید را باور نمیکرد. دست و پای همسرش با سیم شارژر بسته شده بود و او نفس نمیکشید. روی دستان زن جوان آثار جراحتهای عمیقی به چشم میخورد و مرد با دیدن این صحنه فریادزنان از همسایهها کمک خواست و آنقدر از خود بیخود شده بود که شروع کرد بهخودزنی.
همسایهها که با شنیدن صدای فریادهای مرد جوان در جریان حادثه قرار گرفته بودند، پلیس و اورژانس را خبر کردند. تیمی از مأموران به همراه نیروهای اورژانس راهی محل حادثه شدند.
زن جوان جانش را از دست داده بود و همسرش بهدلیل خودزنی دچار شکستگی کتف شده بود که به بیمارستان منتقل شد. در ادامه ماجرا به قاضی محمدمهدی براعه، بازپرس جنایی تهران اعلام و با حضور تیم جنایی در محل حادثه، تحقیقات آغاز شد.
مقتول تازه عروسی 25ساله بود که بهدلیل خفگی به قتل رسیده بود. آثار جراحت روی دستان او نیز نشان میداد که وی با قاتل درگیر و مجروح شده است. بههمریختگی اثاثیه خانه حکایت از این داشت که قاتل به قصد سرقت وارد خانه شده است. برای یافتن سرنخی از قاتل، تیم جنایی که متوجه شده بود ساختمان مورد نظر مجهز به دوربین مداربسته بسته است، به بررسی تصاویر ضبط شده در دوربینها پرداخت.
در ادامه تصاویری بهدست آمد که نشان میداد عامل جنایت درحالیکه ماسک بهصورت، کلاه به سر و یک جعبه کوچک در دست داشته، زنگ آپارتمان زوج جوان را زده و سپس وارد ساختمان شده است. بهنظر میرسید که او خودش را مأمور پست جا زده و به این بهانه که بسته پستی در دست دارد وارد ساختمان شده و سپس زنگ واحد را زده و توانسته وارد خانه نوعروس شود.
دوربینها نشان میداد که قاتل 70دقیقه بعد درحالیکه سراسیمه بود و ماسک بهصورت نداشت از ساختمان خارج شد و پس از انداختن دستکش هایش داخل سطل زباله فرار کرد.
تصویر متهم به قتل از طریق دوربینها بهدست آمد و تیم جنایی در شاخه بعدی راهی بیمارستان شد. کارآگاهان تصویر قاتل را به تازه داماد نشان دادند و او با دیدن عکس، فریاد زد که قاتل را میشناسد. او کسی جز همکار تازه داماد نبود که ساعتی بعد به دستور بازپرس جنایی در خانهاش دستگیر شد.
وی وقتی شواهد را علیه خود دید لب به اعتراف گشود و اسرار قتلی که مرتکب شده بود را فاش کرد. وی گفت با انگیزه سرقت طلا و جواهرات تازه عروس، نقش پستچی را بازی کرده و برای هیچ دست به جنایت زده است. چون تنها چیزی که نصیبش شده، بدلیجات مقتول بوده است.
وی به دستور قاضی براعه بازداشت شد و تحقیقات تکمیلی از وی توسط کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی تهران ادامه دارد.
متهم به قتل متولد 63، متاهل و دارای فرزند است. میگوید قصدش سرقت طلاهای نوعروس بوده اما در یک لحظه با او درگیر شده و ماسکش کنار رفته است. به همین دلیل ناچار شده جان نوعروس را بگیرد تا شناسایی نشود اما گمان نمیکرد که دوربینها چهرهاش را ثبت کردهاند.
مقتول را از کجا میشناختی؟
همسر همکارم بود. با شوهر او در یک شرکت کار میکردیم.
چرا نقشه قتل او را کشیدی؟
من قصد قتل نداشتم. قصدم فقط سرقت بود اما ماجرا طوری پیش رفت که ناچار شدم نقشه را تغییر بدهم و جان زن جوان را بگیرم.
مگر چه اتفاقی افتاد؟
رفته بودم طلاهای زن جوان را سرقت کنم. صورتم را پوشانده بودم تا شناسایی نشوم. بههرحال من همکار شوهرش بودم. حتی صدایم را تغییر دادم که مرا نشناسد اما او با من درگیر شد و بهصورتم چنگ زد. همین موجب شد ماسکم کنار برود و شناسایی شوم. من هم از ترس اینکه دستگیر شوم، او را به قتل رساندم.
چه شد که نقشه سرقت از خانه همکارت را کشیدی؟
او چندی قبل برایم تعریف کرد که با 500میلیون تومان پولی که پسانداز کرده، طلا و جواهر خریده است. چند وقت بعد هم مرا با خودش به مغازه طلافروشی برد تا بهعنوان کادوی روز زن برای همسرش طلا بخرد. آن روز حدود 200میلیون تومان برای همسرش طلا خرید. برق طلاها وسوسه به جانم انداخت. ا
از طرفی مشکل مالی داشتم و با خودم گفتم که اگر به خانه همکارم دستبرد بزنم و طلاها را سرقت کنم زندگیم دگرگون میشود. نقشه سرقت از خانه همکارم را کشیدم اما ناخواسته جان زن جوان را گرفتم، آن هم برای هیچ.
روز حادثه چه اتفاقی افتاد؟
آن روز یک جعبه در دست گرفتم و نقش پستچی را بازی کردم تا بتوانم وارد خانه همکارم شوم. میدانستم همکارم در آن ساعت سرکار است. آن روز با او در شرکت ناهار خوردم و بعد مرخصی ساعتی گرفتم تا نقشه سرقت را اجرا کنم. نقشه را چند وقتی بود که کشیده بودم و مثل خره به جانم افتاده بودم. وقتی وارد خانه شدم با چاقو زن جوان را تهدید کردم و از او خواستم جای طلاهایش را به من نشان بدهد.
او گفت که همه طلاهایشان را به خانه مادرش برده و در آنجا نگهداری میکند. باورم نشد و تهدید را ادامه دادم. در آخر چند جعبه به من داد که تصور کردم طلاهایش است اما بدلی بود. خودش هم طلاهای آنچنانی آویزان نکرده بود. البته هرچه بود دزدیدم.
فکرش را میکردی به این سرعت دستگیر شوی؟
نه. ظاهرا در راهروی ساختمان دوربین مداربسته بهصورت مخفیانه کار گذاشته بودند. من خبر نداشتم و همان دوربین کار دستم داد. چون وقتی ماسکم کنده شد، با همان وضعیت از ساختمان خارج شدم و سعی کردم دستانم را روی صورتم نگه دارم تا چهرهام مشخص نباشد اما تصوراتم اشتباه بود و چند ساعت بعد از قتل پلیس به خانهام آمد و دستگیرم کرد.