ریدلی اسکات کارگردان همه فن حریفی است که ژانرهای متفاوتی را تجربه کرده است. در کارنامه ی فیلمسازی او همه جور اثری پیدا می شود. از کمدی گرفته تا اکشن، علمی تخیلی و تاریخی و غیره. او فیلمسازی است که با دوربینش می نگارد و بیننده می تواند چیزهایی که در فیلم های اکشن اسکات دیده در آثار علمی تخیلی اش هم ببیند. ریدلی اسکات که گلادیاتوراش توانست چند جایزه ی اسکار را ببرد و خودش را در میان بهترین فیلم های تاریخ ثبت کند، حال دوباره به سراغ این ژانر رفته و چیزهایی نیز از گلادیاتور به فیلم جدیداش آورده است.
این فیلمساز بزرگ هالیوودی امسال با دو فیلم خانه ی گوچی (House Of Gucci) و آخرین دوئل، دوباره خودش را بر سر زبان ها انداخته است. فیلم آخرین دوئل ، جدیدترین ساخته ی Ridley Scott، درامی تاریخی است که با اقتباسی از کتاب آخرین دوئل: داستان واقعی از محاکمه، توسط نبرد در فرانسه قرون وسطی (The Last Duel: A True Story of Trial by Combat in Medieval France) ساخته شده است، داستانی که بن افلک، مت دیمن و هولو فسنر آن را در قالب فیلم نامه درآورده اند. این کارگردان از آنجائیکه ویترینی از فیلم های تاریخی است و جام بهترین فیلم این ژانر را نیز در دست دارد، در آخرین دوئل اش به شدت از کلیشه ها دوری کرده و روایتی جذاب را برای مخاطب اش تدارک دیده است.
به طور کلی این فیلم بر اساس یک داستان واقعی از دل تاریخ ساخته شده است. فیلمنامه این اثر که توسط نیکول هولوفسنر، مت دیمون و بن افلک به نگارش درآمده، براساس کتاب دوئل نوشته اریک جاگر تولید شده است. چارچوب این داستان بر پایه یک تجاوز جنسی، اتهام یک خانم، غرور شوهر شوالیه اش و انکار یک سرباز بنا شده است، و همه اینها در نهایت به آخرین محاکمه رسمی تاریخ فرانسه از طریق یک جنگ یا دوئل تا مرگ منجر می شود.
این فیلم شامل زمان طولانی دو ساعت و نیم است که در سه پرده روایت می شود. در واقع فیلم به سه فصل تقسیم می شود، یکی با تمرکز بر دیدگاه ژان دو کاروژ از رویدادها، سپس دیدگاه ژاک لو گریس و در نهایت دیدگاه مارگریت. بنابراین به خاطر همین شیوه روایت می توان این اثر را با فیلم ماندگار و کلاسیک «راشومون» از استاد مطلق سینما یعنی آکیرا کوروساوا مقایسه کرد. بنا به استفاده از این شیوه (سه روایت)، آخرین دوئل خود را به عنوان یکی از بهترین فیلمنامه هایی که ریدلی اسکات تا به حال کارگردانی کرده است معرفی می کند.
نقد فیلم آخرین دوئل (The Last Duel)
کتاب آخرین دوئل (The Last Duel) در سال 2004 به چاپ رسید و از آن زمان زمزمه های مختلفی برای ساخت یک اثر سینمایی بر اساس آن به گوش می رسید اما این تلاش ها به نتیجه نرسید تا اینکه پای ریدلی اسکات و بازیگران مطرح به میان آمد و این بار حق اقتباس سینمایی آن به سازندگان رسید تا ساخت فیلم آغاز شود. بحران بزرگ اما اکران فیلم بود که «آخرین دوئل» را تبدیل به یکی از شکست خورده ترین آثار گیشه کرد. اثری که بودجه ساخت آن به 100 میلیون دلار رسیده بود اما در گیشه به سختی فروش 30 میلیون دلاری رسید. این اتفاق باعث خشم اسکات شد به طوری که در مصاحبه ای عنوان کرد عامل شکست فیلمش تماشاگران تنبلی هستند که ترجیح می دهند فیلم ها را در موبایل هایشان ببینند و نه بر پرده بزرگ سینما!
داستان «آخرین دوئل» در دوران قرون وسطی جریان دارد. جایی که دو مبارز به نام دو کاروژ (مت دیمون) و لگریس (آدام درایور) در کنار یکدیگر در ارتش پادشاه می جنگند و دوستی عمیقی میان آن ها برقرار است. اما نزدیکی لگریس به اطرافیان دربار رابطه این دو را متشنج کرده و سبب بروز اختلافاتی می شود که...
روایت "راشومون وار" ریدلی اسکات برای روایت قصه «آخرین دوئل» تا میانه های داستان کارساز بوده است و به خوبی توانسته فضای قصه و جزئیاتی که منجر به بروز اختلاف میان دو شخصیت اصلی داستان می شود را شرح دهد. اسکات در 84 سالگی، با تسلط کامل توانسته رابطه میان لگریس و دوکاروژ را از یک دوستی صمیمی و احترام آمیز به یک خصومت تمام عیار که سبب کاشت بذر کینه در دل هر دو طرف می شود را شکل دهد. روندی که اسکات با زیرکی، سازوکار سیاسی غرق در فسادِ فرانسه را نیز در آن دخیل کرده تا بخشی از سرنوشت تلخ این دو متأثر از شرایط عجیب وغریب دربار و اطرافیانش در آن دوران باشد.
«آخرین دوئل» به سبب ارزش سینمایی در رده بهترین آثار سال قرار می گیرد. فیلمی که در آن جزئی ترین مسائل در طراحی صحنه و لباس لحاظ شده و دوربین نیز در بهترین جایگاه ممکن قرار دارد. اثر جدید اسکات سرشار از لحظات تأثیرگذار و اغلب ناخوشایند است و فضای سردی را ترسیم کرده که کاملاً باحال و هوای فرانسه آن دوران انطباق دارد. در مجموع می توان با قاطعیت گفت که «آخرین دوئل» به سبک و سیاق آثار کلاسیک سینما ساخته شده که در آن خبری از جلوه های ویژه کامپیوتری نیست و تمام شکوه و بزرگی فیلم محصول هنر اسکات و تیم سازندگان وی بوده است.
بااین حال، «The Last Duel» از ناحیه ای آسیب دیده که معضل اغلب آثار امروز سینمای هالیوود است و آن شعارزدگی است که تبدیل به پاشنه آشیل فیلم شده است. هرچقدر که فیلم تا میانه اثری خوب و مسنجم بوده و به آرامی مراحل تغییر یک رابطه دوستانه به یک دشمنی تمام عیار را ترسیم می کند، در پرده سوم این زنجیره پاره شده و فیلم درگیر شعارزدگی در باب حقوق زنان در دوران قرون وسطی می گردد. جایی که فیلم تاریخ مورد اشاره خود را فراموش می کند و شخصیت مارگریت را مانند یک زن امروزی ترسیم می کند که می خواهد یک تنه به دل سیستم زده و حق خود را طلب کند!
به طور واضح می توان گفت که «The Last Duel» اصلی ترین ضربه را در پرده سوم و روایت قصه از دیدگاه مارگریت دریافت کرده است. جایی که در ابتدا مکررات دو بخش ابتدایی فیلم در پرده سوم تکرار شده (مخصوصاً سکانس تجاوز که تماشاگر بدون دلیل مشخص، دو بار به تماشای آن می نشیند و در این دو بار تغییری هم در زاویه دید به وجود نمی آید) و پس از آن ما با شخصیتی از مارگاریت روبرو می شویم که در بخش زیادی از فیلم حضور مؤثری نداشت و اسکات به یکباره در پرده سوم از او زنی جسور، دلسوز و مبارز ترسیم می کند تا تمام آنچه فیلم پیش از آن ساخته بود فروبریزد و مسیر قصه تغییر کند.
بااین حال، همان طور که اشاره شد، «The Last Duel» در بخش های فنی اثری ستایش برانگیز است و در بازیگری نیز اثری درخشان محسوب می شود. مت دیمون در نقش شوالیه ای که برای کسب احترام به آب وآتش می زند، به اندازه کافی ترحم برانگیز است و کار خود را به خوبی انجام داده است. آدام درایور نیز در ادامه مسیر موفقیت آمیزش در بازیگری، در نقش لگریس بازی راحتی ارائه داده است. بن افلک هم با آن ظاهر بی تفاوتش در نقش یک درباری فاسد، انتخاب هوشمندانه اسکات بوده است. جودی کامر نیز در نقش مارگریت قابل باور است.
«The Last Duel» اگر روایت یکدستی می داشت و پرده سوم را متأثر از شرایط اجتماعی امروز زنان پس از جنبش #Metoo ترسیم نمی کرد، می شد تا آن را به عنوان یکی از تماشایی ترین آثار سال معرفی کرد اما این اتفاق نیفتاده و متأسفانه فیلم به ورطه شعارزدگی می افتد. اسکات در نیمه ابتدایی فیلم در ترسیم دنیای مردان در «آخرین دوئل» کاملاً موفق بوده است. مردانی که به دنبال شرف و قدرت هستند و زمانی که طعم قدرت را بچشند، فساد برایشان امری عادی تلقی شده و جنایت هایشان بخشی از روند زندگی عادی محسوب می شود. (ادامه پاراگراف بخشی از داستان را لو می دهد) شاید بتوان مهم ترین صحنه فیلم را لحظه ای دانست که دو کاروژ از لگریس می خواهد اعتراف کند که مرتکب تجاوز شده اما حتی لگریس در لحظه مواجه با مرگ نیز از پذیرش تجاوز امتناع می کند چراکه معتقد بوده باید با زنان ارتباط برقرار کرد و حتی اگر آن ها مایل به انجام این کار نباشند، تجاوزی محسوب صورت نگرفته، بلکه یک ناز زنانه است! تفکر حماقت آمیزی که می توانیم ردپای آن را در دنیای مدرن امروز هم شاهد باشیم.