بعد از شروع پاندمی کرونا، فیلم های دیستوپیایی موقعیت خوبی را بین تماشاگران پیدا کردند و وحشت دوران این بیماری توانست، بستر خوبی در ناخودآگاه مخاطب آنهم به نفع استریم ها و شرکت های فیلم سازی فراهم سازد. این آثار اکنون قرابت معناداری با دنیای ما پیدا کرده اند و ملموس تر از همیشه، ذهن مخاطب را درگیر خودشان می کنند. نمایش های آخرالزمانی هرکدامشان به نحوی پایانی را برای دنیا رقم می زنند و به دلخواه خود نوع نابودی جهان را به تصویر می کشند. حال نتفلیکس در این اثر دیستوپیایی خود که با تعداد قابل توجهی از ستارگان گل درشت سینما به سراغ مخاطب آمده، در اتمسفری کمدی با یک شهاب سنگ بزرگِ استعاری، پایان حیات و آدم ها را رقم می زند.
خلاصه داستان فیلم به بالا نگاه نکن (Don't Look Up)
کیت دیبیاسکی، دانشجوی کارشناسی ارشد نجوم در دانشگاه ایالتی میشیگان، یک دنباله دار غیرمعمول را کشف می کند. استاد او دکتر راندال میندی محاسبه می کند که زمین و کل جهان را تا شش ماه و دو هفتهٔ دیگر نابود خواهد کرد. با همراهی رئیس دفتر هماهنگی حفاظت از سیاره مادری ناسا، دکتر تدی اوگلتورپ، دیبیاسکی و میندی یافته های خود را به کاخ سفید ارائه می کنند اما با بی تفاوتی رئیس جمهور جینی اورلئان و پسرش جیسون که رئیس دفتر است مواجه می شوند.
اوگلتورپ از دیبیاسکی و میندی می خواهد که این خبر را به رسانه ها اطلاع دهند و آن ها این کار را در یک برنامه گفتگوی صبحگاهی انجام می دهند. هنگامی که مجریان برنامه جک برمر و بری ایوانتی با موضوع را بی اهمیت جلوه می دهند، دیبیاسکی آرامش خود را از دست داده و در مورد این تهدید ابراز نگرانی کرده و باعث تمسخر گسترده توسط شبکه های اجتماعی می شود. دوست پسر دیبیاسکی او را سرزنش می کند در حالی که میندی بخاطر اظهاراتش مورد تأیید عموم قرار می گیرد. اخبار واقعی در مورد تهدید این دنباله دار توجه عمومی کمی را به خود معطوف می کند و توسط مدیر ناسای اورلئان، تکذیب می شود. هنگامی که اورلئان درگیر یک رسوایی جنسی با نامزد دیوان عالی خود می شود، با تأیید تهدید دنباله دار که پروژه پرهیز از برخورد سیارک با استفاده از سلاح های هسته ای را اعلام می کند و از این طریق توجه عموم را منحرف می کند و محبوبیت خود را بهبود می بخشد.
نقد فیلم به بالا نگاه نکن (Don't Look Up)
فیلم Don’t Look Up با شباهت هایی به «دکتر استرنجلاو» و «Network»، اما بدون چابکی کمدی آن ها، اشاراتی غیرقابل انکار به بحران های سیاسی اجتماعی همه گیر کنونی در جهان دارد. این سبکِ نگاه آدام مک کی به سیاست و اجتماع، لحظاتی خنده دار و گاهی لطیف است. اما افق نگاه او هنگام ترجمه پیام های روایت برای خنده، اغلب طنین احساسی این فیلم را خفه می کند.
به طور کلی، فیلم بسیار قوی شروع می شود و ما را در یک موقعیت پر از اضطراب با دکتر میندی لئوناردو دی کاپریو و کیت دیبیاسکی جنیفر لارنس قرار می دهد. آنها شهاب سنگی را کشف کرده اند که به سمت زمین می رود و با برخورد آن، کل سیاره را نابود می کند. تلاش های آن ها برای سوق دادن رئیس جمهور (مریل استریپ خنده دار، که کاملاً به سبک تیپ بازی می کند) برای اقدام و یافتن راه حل، بیهوده است. بنابراین، این دو تصمیم می گیرند به سراغ رسانه ها بروند، رسانه ها نیز سعی می کنند یافته های آن ها را کم اهمیت جلوه دهند، زیرا «برای مردم جدی نیست». تمام این اولین اکت یا پرده اول «به بالا نگاه نکن» بسیار قوی است، زیرا تمرکز بیشتری روی داستان دارد و کمدی مانند یک چاقوی تیز در شکم شما فرو می رود.
اما متأسفانه، من معتقدم که این فیلم در حدود یک ساعت بعد از شروع فیلم، کاملاً از ریل خارج می شود. اما چرا؟ چون اساسا شخصیت ها پس از پرده اول فیلم، کاملا ساکن می شوند. در واقع پیش فرض درست است اما، برای من، مشکل در این است که کل ایده فیلم در همان اکت اول اتفاق می افتد و سپس مک کی فقط به اضافه کردن موارد تکراری بیشتر و بیشتر به آن ادامه می دهد. مانند هنرمندی که تابلوی زیبایی دارد، اما سپس به استفاده از قلم مو روی آن ادامه می دهد تا زمانی که از ابتدای ساده تر و بهترش کاملاً قابل تشخیص نیست.
علت این مشکل خود نتفلیکس است؛ نتفلیکس به فیلمسازان خود آزادی کامل و بودجه هنگفتی برای این فیلم های اورجینال می دهد؛ نتیجه این زیاده روی نیز چیزی شبیه به ارتش مردگان زک اسنایدر است. البته Don’t Look Up به علت موارد مثبتش قابل مقایسه با آثار معمولی چون فیلم اسنایدر نیست، چرا که اساسا چندین سر و گردن از آن بالاتر است؛ اما به هر حال این اثر نیز در دام دست همیشه باز نتفلیکس افتاده است. با پیشرفت فیلم بزرگترین مشکل Don’t Look Up، این است که این طنز اجتماعی سیاسی گزنده، تمرکز را کاملاً از دست می دهد.
این فیلم تقریباً معادل یک حیوان خانگی گم شده است که نمی تواند راه خود را پیدا کند و در هر لحظه حواسش پرت می شود. این یعنی طنز در همه جا وجود دارد، گاهی اوقات گسترده و بداهه مانند است، گاهی اوقات کاملاً عجیب و غریب است و سپس به کمدی بدل می شود که کاملاً دم دستی و گاهی منشوری است، و همین باعث می شود تمام حس ریشه های طنز سیاه و جدی خود را از دست بدهد. بنابراین، داستان به جای قصه ای که هدف و مقصد نهایی دارد، از یک مکان به مکان دیگر می پرد، چیزی که تقریباً تصادفی به نظر می رسد. و هیچ یک از این مشکلات با یک زمان اجرا طولانی نیز قابل حل نیستند.
البته طنز فیلم با نمایش شخصیت های ساده اش قصد دارد این پیام را به مخاطب ارائه کند که همه ما مانند مرغ های مقلد در جنگل هستیم، حرکات و صدای یکدیگر را تقلید می کنیم و بر اساس آنچه که برایمان سود دارد، دست به پذیرش یا عدم پذیرش آن می زنیم. جدای از این، شوخی های سیاسی کار نیز بسیار واضح است. اما چرا هیچ چیز غیر مستقیمی در مورد شوخی های سیاسی وجود ندارد؟! زیرا اکنون زمان آن نیست. بلکه وقت آن است که مستقیم صحبت کنید و تا جایی که ممکن است افراد گناهکار را صدا بزنید. که دقیقا همان کاری است که مک کی در فیلم انجام می دهد.
برای مثال: شباهت بین مریل استریپ و تک تک رئیس جمهوران ایالات متحده (یا هر مدیر ارشد، در این مورد) که بر اساس واقعیت های علمی تصمیم نمی گیرند و در عوض کارزار انتخاباتی خود را اولویت بندی می کنند، آشکار است. شباهت های بین ایشرول (مارک رایلنس) و هر مدیر عامل فناوری که زیر لباس تکامل/نجات بشریت زندگی را از درون زمین می مکد، به طور باورنکردنی آشکار است. علاوه بر آن، مک کی از نشان دادن اینکه دولت ها چقدر بی شرمانه از احزاب خصوصی حمایت می کنند خجالت نمی کشد، فقط به این دلیل که یا از آرمان های سیاسی آن ها حمایت مالی می کنند یا آزمایش های کوچکشان به روش های مختلف به نفع مأموریت های دولت است.
با همه ی این ها که گفته شد، «به بالا نگاه نکن» یک چیز دارد که می تواند به آن کمک کند. و آن چیز… ارزش سرگرمی آن است. این فیلم، علیرغم اینکه یک آشفتگی درهم ریخته شده است، اما می تواند کمی سرگرم کننده باشد که کاملاً غیرقابل پیش بینی و کاملاً تحریک کننده است. حتی اگر بازیگران درجه یک آن اکثراً یکسری کاریکاتور با محتوای کم شخصیتی هستند، ولی می توان گفت که همه آنها در ساخت این فیلم تاثیر بسیار خوبی داشته اند. به نظر می رسد که همه آنها می دانند که بخشی از این دیدگاه پوچ گرایانه و گاهی بیهوده ای هستند که مک کی دارد… بنابراین، خوشبختانه، ما را نیز به این شوخی درونی راه می دهند.
اما، مطمئناً چند نکته برجسته در اینجا پیرامون تیم بازیگری وجود دارد. همانطور که گفتم، تیم بازیگران در حال گذراندن اوقات خوبی هستند. حتی اگر شخصیت های آن ها هدف زیادی برای داستان کلی نداشته باشند. با این حال جنیفر لارنس با هوش تیزش در اینجا کاملاً من را شگفت زده کرد و بیشترین خنده را از من برانگیخت. جنیفر لارنس بالاخره چیزی بیش از یک چهره زیباست. او باهوش، فاجعه آمیز و در پایان، مملو از پذیرش است. با این حال، لئوناردو دی کاپریو است که نمایش را می دزدد. اجرای لحن کمدی در بازی او بسیار شیرین است.
همچنین، دیوانگی های دی کاپریو و لارنس واقعا خودشان به صورت جدا یک اثر هنری هستند. این دو بازیگر به این دلیل مشهور هستند که تقریباً در هر فیلمی این کار را انجام می دهند، اما به هر حال این فریادها نکته ای شیرین در اجرای این دو ستاره است. با این اوصاف، افرادی مانند مریل استریپ انرژی گاهی کارتونی خود را از بازی در «The Devil Wears Prada» به کار می آورد و جونا هیل همچنان و مانند همیشه به طنز احمقانه خود ادامه می دهد. کیت بلانشت، تیموتی شالامی، مارک رایلنس و راب مورگان نیز به وضوح در قامت اجرای خودشان خوب هستند.
فیلم آدام مک کی جدا از تیم بازیگری موفق، در امور فنی نیز نکات شاخصی برای خود دارد؛ یکی از آن نکات شاخص فیلمبرداری لینوس ساندگرن است. این فیلمبردار پس از انجام یک کار درخشان در No Time To Die، از سبک معمول و آرام خود برای مطابقت با دید آشفته مک کی خارج می شود. در واقع ساندگرن از دوربین برای حمله به فضای خصوصی میندی و دیبیاسکی از طریق کلوزآپ شدید استفاده می کند تا ناراحتی و درماندگی این دو شخصیت را که در طول فیلم تجربه می کنند به تصویر بکشد. او نماهای عریض را برای نمایش دکورهای ساخته شده با ریزه کاری محفوظ نگه می دارد که منعکس کننده چیزی است که بشریت خود را به آن تقلیل داده است. جدا از این او همراه با تیم جلوه های بصری، از تصاویری بسیار گسترده استفاده می کند تا ماهیت آسیب پذیر سیاره زمین را به نمایش بگذارد.
درکنار قاب های جالب، تدوین کار نیز جای دقت و بحث دارد. چرا که تدوینگر این کار یعنی هنک کروین کار خوبی را انجام می دهد تا تمام این تصاویر را به هم پیوند دهد. برخی از صحنه های مکالمه به صورت درشت بریده شده اند. اما اختلاط مکرر و سریع فیلم های موجود از گیاهان، حشرات و حیوانات با صحنه های فیلم تأثیر عمیقی دارد زیرا می تواند خطرات ناشی از عدم پذیرش اشتباه از جانب بشر را به نمایش بگذارد. موسیقی نیکلاس بریتل نیز به اندازه فیلمبرداری و تدوین کار آشفته و البته جالب است و به طرز عجیبی یادآور کار دیوید هلمز در سه گانه «Ocean’s» است.
در نتیجه باید گفت: Don’t Look Up بازیگران جذاب و اجراهای چشمگیری دارد، کارگردانی با استعداد دارد، و از اساس فیلمی است که کارشناسان ماه هاست که آن را به عنوان خوراک اسکار پیش بینی می کنند. اما به طور کلی این اثر در بهترین حالت خود یک فیلم مشکل دار به نظر می رسد که البته از منظر سینمایی محترم است؛ بدون شک فیلم مشکلات و ناهماهنگی های لحنی خود را دارد، اما «به بالا نگاه نکن» یک طنز تاریک و پر از کنایه است که برای هر مخاطبی سرگرم کننده به نظر می رسد. در نتیجه فیلم پر ستاره آدام مک کی در سمت راست حقیقت قرار دارد، اما آیا دروغگوها به آن گوش می دهند؟!