در ادامه ساعد نیوز متن و شعر های ادبی با مضمون کفش برای شما کاربران عزیز گرد آوری نموده است امیدوارم مورد پسندتان باشد و در شبکه های مجازی به اشتراک بگذارید. با ساعد نیوز همراه باشید.
زیباترین متن های ادبی با مضمون کفش
برای کفشی که
همیشه پایت را می زند
فرقی نمی کند
تو راهت را درست رفته باشی یا اشتباه
هر مسیری را با او
همقدم شوی
باز هم
دست آخر
به تاول های پایت می رسی
آدم ها هم به کفش ها بی شباهت نیستند
کفشی که همیشه پایت را می زند
آدمی که همیشه آزارت می دهد
هیچ وقت نخواهد فهمید
تو چه دردی را تحمل کردی
تا با او همقدم باشی.
کفش، ابتکار پرسه های من بود !
و چتر، ابداع بی سامانی هایم !
هندسه، شطرنج سکوت من بود!
و رنگ، تعبیر دل تنگی هایم
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
زودتر از آن چه
همیشه عشق به سرم می آورد
تو بر سرم آوردی
دلم به تو خوش بود
به صدای آمدنت
که گنجشک ها با شنیدن آن
در زیر دامنم بچه می کردند
از کجا باید
پرهای خونی سینه سرخ ها را
در ته کفش هایت می دیدم
تو که دعای از قفس پریدگان
یک شهر
روز و شب بدرقه راهت بود
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
نیستی
و زندان
نام تمام خیابان های این شهر است
اجاق زمستان روشن است
و پیاده رو ها
دلشان را به کوبش
ضربه های کفش ها خوش کرده اند
که نلرزند از زمستان
که نمی رند
زیر دل یخ زده ی برف ها
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
از کفش هایم بپرس
چقدر دنبالت گشته ام..
حالا دیگر
دهان باز کرده اند…!
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
عاشق که باشی…
چشم هایت را عاشقانه روی دنیا باز می کنی،
صدای قار قار کلاغ ها،
زیباترین سمفونی دنیا را در ذهنت تداعی می کند.
نگاهت مهربان است،
آنقدر که دلت می خواهد مادر تمام جوجه گنجشک های دنیا باشی.
به آیینه که نگاه می کنی
هنوز همان دختر شانزده ساله زیبایی را می بینی
که عاشق پوشیدن شلوار پانک و کفش اسپرت سفید است.
موهایت را دم اسبی می بندی،
خط ها و چروک های صورتت را زیر کرم پودر می پوشانی
و ناخن هایت را با وسواس بیشتری لاک می زنی.
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
دکمه های پیراهنم
خواب انگشتان تو را می بینند
و کفش هایم می سوزند
در آرزوی پابه پایی با کفش های تو
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
هر روز صبح
بند کفشهایت را که می بندی
بند دلم پاره می شود
و تا شب که برگردی
دلم با کفش های تو ، هزار راه می رود
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
کنار این همه مهمان
چقدر تنهایم!؟
وقتی
میان این همه ناخوانده
کفش های تو نیست
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
من از کفش های عاشق
می ترسم
می آیی مسیر راه رفتن
هر روزه مان را عوض کنیم؟
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
می آیی
خسته
با چمدانی که گویی
دسته اش به دستانت
قفل بسته
کفش های پوشیده
بند های بسته
می آیی
اما آمدنت،شبیه نماندن
درست شبیه رفتن است
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
ابرها
راه گم کرده اند
وگرنه
کوچه ی بی درخت
باران می خواهد چه کار!؟
که تنهایی کبوتری را
تا پشت بی قراری پنجره ی ما بکاشند!؟
یا غربت لنگه کفشی خیس را
روی سیم های چراغ برق؛
که هی از بندهایش
اشک می چکد…!؟
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
نگاهت را
هنوز از روی عینکم
پاک نکرده ام
و ته کفش هایم
هنوز یک تکه از جنگل
حضور دارد!
من هنوز
خوابهای سفید
می بینم
و فکرهای کهنه ای دارم…
می دانم
اشتباه کردم
نباید عاشقت می شدم
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
ﻣﻦ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻡ
سال گذشته،
ﻳﮏ ﺟﻔﺖ ﮐﻔﺶ ﺧﺮﻳﺪﻡ
ﮐﻪ ﺭﻧﮕﺶ ﻗﺸﻨﮓ ﺑﻮﺩ
اﻣﺎ ﺍﻧﺪﮐﻲ ﭘﺎﻫﺎﻳﻢ ﺭﺍ ﺁﺯﺭﺩﻩ ﻣﻲ ﮐﺮﺩ.
ﻓﺮﻭﺷﻨﺪﻩ گفت:
کمی که بگذرد جا باز میکنه،
خریدم،
پوشیدم،
خیلی گذشت،
اما جا باز نکرد.....
فقط استخوانهای پایم را آزرد.
با خودم گفتم؛
این همان رنگیست که دوست میداشتم،
در مسیرهای کوتاه میپوشمش،
اما....
در مسیرهای کوتاه هم پایم را اذیت میکرد.....
من اشتباه کرده بودم،
کفشی که پایم رو ازرده میکرد،
هرچقدر خوشرنگ و زیبا بود نباید میخریدمش،
همانموقع که خریدمش باید میفهمیدم اشتباه کردم،
و وقتی فهمیدم اشتباه کردم،نباید نگهش میداشتم،
اشتباه اشتباه است.....
نباید نگهش میداشتم،
نباید طی روزها و ماهها نگهش میداشتم و تحمل ،
به امید اینکه تغییر کند......
انتخاب اشتباه فقط به ازرده شدن ادامه میدهد،
نباید به آزرده شدن عادت کرد،
امروز کفشهایم را دور انداختم.
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
آنقدر به دنبالت
دویده ام
بند دل کفش هایم
بریده است
دیگر برایم کاملا روشن بود که بخش عمده بدبختی انسان به نادرستی راهش بستگی دارد. اگر هنگام راه رفتن کفش آدم خیلی تنگ یا گشاد باشد، پس از طی چند کیلومتر، زمین و زمان را به باد فحش و ناسزا می گیرد !
اما آنچه از درکش عاجز بودم این بود که چرا آدم ها از همان اول کفشی مناسب پایشان نمی کنند ؟!
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
وصله می زنم
کفش های رابطه را
نخ که بدهی
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
کفش هایم مال تو !
با اینکه می دانم
در این مسابقه خیالی
باز هم برنده می شوی !
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
به جایش تمام بندهای تن م را سفت می کنم !
برای یک دویدنِ بی نفس ،
تا ایستگاه تنهائی !
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
راه
به اندازه ی دلتنگی ی ِ توست !
خدا کند ،
این کفش ها
پای دل ت را نزند !
کفش هایم کو!!!
با تو نیستم سهراب
من به دنبالِ کفشهای خودم می گردم
که درِ خانه، از پاهایم
درشان آوردم
نکند دزدی یا رهگذری آن را بُرد؟!
راستی
قایقت را ساختی؟
خانه ی دوست را چه؟!
آن را یافتی؟!
خوش به حالت سهراب
ما همه، بیخ این همهمه ی داغ زمین می مانیم
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
سایه حرف می زند با من
دغدغه دارم
کفش هایم هنوز بوی
کهنگی می دهد
در همین نزدیکی گویا
بادبادکی را با تیر زده اند
صدای ناله می آید،
فریادی را با شمشیر زده اند
برگ ها مات و مبهوت،
ثانیه ها در سکوت،
هوا، گاهی ابری و گاه بارانی
موج ناآرام،
ساحل تند دل طوفانی
حوصله، نایاب
قفسه ای ساخته ام
دل در آن زندانی
کفش هایم هنوز بوی
کهنگی می دهد
پاشنه هایم ...
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
کفش هایم خسته اند !
پاهایم اما، امیدوار
هنوز می شود
هزار پله را
برای رسیدن به” تو “
بالا آمد.
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
اولین بار نیست
که این غروب لعنتی غمگین ات کرده است
آخرین بار نیز نخواهد بود.
به کوری چشمش اما
خون هم اگر از دیده ببارد
بیش از این خانه نشین مان
نخواهد کرد ..
کفش و کلاه کردن از تو
خنده به لب آوردن ات از من
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
نیستی و هنوز
جای بوسه ات را
به سیلی، سرخ نگه می دارم
برای گونه ام!
حکم زن مطلقه ای دارد
که آبرویش را می خرد
آن یک جفت کفش
که مردش به وقت رفتن
جاگذاشته باشد
پشت در آپارتمان! …
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
هر روز صبح
بند کفشهایت را که می بندی
بند دلم پاره می شود
و تا شب که برگردی
دلم با کفش های تو ، هزار راه می رود
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
فشهایت چه خوشبختند
در پا به پای تو.
مثل چشمهایم
هستی و ُنمی بینم ات