جملاتی که در وصف جاده نوشته می شوند در انواع مضامین رمانتیک و غم انگیز و … موجود هستند. در ادامه ساعد نیوز سری جدید متن زیبا در رابطه با جاده را گردآوری کرده ایم که امیدواریم از مطالعه آن ها نهایت بهره را ببرید.همراه ساعد نیوز باشید.
زیباترین متن ادبی در مورد جاده
گاهی دلت
یک رفتن و
یک جاده بی انتها میخواهد،
که فقط
بروی و بروی و بروی…
*****
آدم های منفی
به پیچ و خم جاده
می اندیشند
و آدم های مثبت
به زیبایی های جاده
عاقبت هر دو
به مقصد می رسند
اما یکی با حسرت
و دیگری با لذت
وقتی در جاده می روم تو همراهم نیستی…
تو و جاده در تنهایی من همدستید…
*****
گر چه هنگام سفر جاده ها جانکاه اند
روی نقشه همه ی فاصله ها کوتاه اند
*****
من عابر جاده های دردم اما
از خانه ی تو عبور … نه ! ممکن نیست!
*****
با تو قدم زدن را
دوست دارم..
به جای خانه
برایت
جاده خواهم ساخت
*****
تمام جاده ها را ختم بخیر می کنم…
و آن قدر دسته گل به آب خواهم داد،
تا دستانت برای دستانم، تنها شوند!
*****
از تمامی رودهائی که به چشم دیده ام
رودخانه تویی
از سراسر جاده هایی که عبور کرده ام
جاده تویی
*****
من دلم برای آن شب قشنگ
من دلم برای جاده ای که عاشقانه بود
آن سیاهی و
سکوت
چشمک ستاره های دور
من دلم برای او گرفته است
*****
می رسد آخر این جاده به تشویش و جنون
بهتر آن است در این راه قدم نگذاری
*****
مرا برای روز مبادا کنار بگذار!
مثل مسافرخانه ای متروکه ام
در جاده ای سوت و کور
یک روز
خسته از راه می رسی و
جز آغوش من
برایت پناهی نیست
*****
جاده چون مار سیه آوارگان را می گزد
ما و آن راهی که دام نقش پا در خاک نیست
*****
بر این جاده بمان
شب برای تو نزول کرده
شاید سپیده دم
یکدیگر را بازیافتیم
آه ای عشقِ بزرگ
ای معشوقه ی کوچک
*****
هزار سال
پیش از آنکه جاده را رفتن آموخته باشند
دلتنگِ تو بودم،
انگار
هزار سال منتظر بودم
بیایی پشت پنجرۀ اتوبوس
برایم دست تکان بدهی،
تا این شعر را برایت بنویسم.
*****
زل زد به جاده ، سرخ شد و پرده را کشید
جیغ بنفش پرده تماشا نیاز داشت
*****
در کنارت تازه فهمیدم چرا درنیمه شب
رهروی در جاده ی هموار خوابش می برد
*****
روی خاکِ لبِ یک جاده چنان می رفتی
جای پای تو درین عکس، عجب جائی بود
*****
گرفته مه همه ی جاده را مشخص نیست
که صاف می شود آیا هوا ؟ مشخص نیست
*****
گر چه هنگام سفر جاده ها جانکاه اند
روی نقشه همه ی فاصله ها کوتاه اند
*****
«مقصد رسیدن ست» بهانه ست جاده هم!
تا آمدن به سوی تو یک راه لازم ست!
*****
من از مسافت این جاده ها نمی ترسم
اگر بدانم آنجا دل تو هم تنگ است
*****
می رسد آخر این جاده به تشویش و جنون
بهتر آن است در این راه قدم نگذاری
*****
برای تو که تویی ؛ این منی چنین هیچ است
نیا به جاده ی من جان من که پر پیچ است
*****
نیا به جاده ی این جان ِ زخمی و خسته
تو آسمان ِ منی ؛ من ولی پَرم بسته
به راه سادگی و جاده ی خیال بزن
که می رسی به غزل های عاشقانه ی من
*****
این جاده با تو تا همه جا مزّه می دهد
این راه ناکجای من و تو، رسیدنی است
*****
ز جاده های پر از لاله و گل و نسرین
روان شدیم و نجستیم آشیانه ی دوست
*****
گاهی برای ما خود این راه مقصد است
یک جاده با فراز و نشیب آن چنان که هست
*****
دوباره زوزه ی باد و شکستن جاده
چه می شود که مرا با خودت سفر ببری
*****
سفر همیشه به نام تو می شود آغاز
که بی حضور تو تکلیف جاده روشن نیست
*****
ای نشسته به قله های سپید! شعر نو! پیش پای من بگذار
تا تو راهی که رفتنی باشد جاده ای که رسیدنی باشد
*****
من عابر جاده های دردم اما
از خانه ی تو عبور … نه ! ممکن نیست!
*****
به خوردم می دهد هر لحظه دوریّ تو حسرت را
منی که خسته از این جاده فرسنگ فرسنگم
*****
اگر چه چشم پر از خواب و جاده هموار است
به شوق سیب لبت تا بهشت می رانم
*****
دنبال خود می گردم و گم می شوم در خویش
در جاده های سمت پیدا پا به پایم باش
*****
من در کنار توست اگر چشم وا کنی
خود را اسیر پیچ و خم جاده ها نکن
*****
انتهای جاده های بی تو بن بست است و من
از تو تا مقصد فقط یک همسفر میخواستم
*****
این همه فاصله، ده جاده و صد ریل قطار
بال پرواز دلم کو که به سویت بپرم؟
*****
هی میرویم و جاده به جایی نمی رسد
قولی که عشق داده، به جایی نمی رسد
*****
سر هر جاده منم ، چشم به راهی که تویی
شب و روزم شده چشمان سیاهی که تویی
*****
برایم شعر بفرست
حتی شعرهایی که عاشقان دیگرت
برای تو می گویند…..
می خواهم بدانم
دیگران که دچار تو میشوند
تا کجای شعر پیش میروند
تا کجای عشق
تا کجای جاده ای که من
در انتهای آن ایستاده ام!
*****
چرا همیشه
پل ها جدا می کنند
جاده ها
دور…
*****
می توانم برایت شعری بگویم
از تمام حرفهایی که نمی زنم
از جاده هایی که
بی تو
قدم زدم
از پنجره هایی که از آن ندیدمت
از روزهایی که بی تو هدر شدند..
می توانم شعری باشم
و برلب هایت
زمزمه شوم..
باران کافی ست برایم
که دوباره عاشقت شوم…
مانده ام چگونه تو را فراموش کنم
اگر تو را فراموش کنم
باید سال هایی را نیز
که با تو بوده ام فراموش کنم
دریا را فراموش کنم
و کافه های غروب را
باران را
اسب ها و جاده ها را
باید دنیا را
زندگی را
و خودم را نیز فراموش کنم
“تو” با همه چیز من آمیخته ای
*****
باران که می بارد
دوباره شاعر می شوم
می توانم برایت شعری بگویم
از تمام حرفهایی که نمی زنم
از جاده هایی که
بی تو قدم زدم
از پنجره هایی که از آن ندیدمت
از روزهایی که بی تو هدر شدند..
می توانم شعری باشم
و بر لبهایت
زمزمه شوم..
باران کافی ست برایم
که دوباره عاشقت شوم…