مطالب طنز و خنده دار درباره طلاق
در این بخش از ساعدنیوز که شیرین ترین بخش سایت است اشعار و مطالب و اشعار بامزه ای را برای شما گرداوری کرده ایم تا لبخندی بر لبان شما بیاوریم . با ما همراه باشید.
زن من می زند چک و چانه
می زند حرف های نا مربوط
با اضافات ِ کامل و مبسوط:
که من اینک وفاق می خواهم
اندکی اشتیاق می خواهم
کِسلَم کرده این همه تکرار
دم به دم اتفاق می خواهم
دائماَ خسته ای و افسرده
شوهری سر دماغ می خواهم
چشم هایت عجیب بد رنگ است
راستش چشم زاغ می خواهم!
همچو نی لاغری، برو گم شو
همسری قلچماق می خواهم
ساده ای تو، بدان که در واقع
مرد پر طمطراق می خواهم
با چنین وضع، بنده غیر از این
راه و رسم و سیاق می خواهم
خانه ما که قد یک قبر است
خانه ای پر اتاق می خواهم
تا که باشد در آشپزخانه
دو سه تا من اجاق می خواهم
در جوار سواحل دریا
مُتل و خانه باغ می خواهم
توی ویلای ساحلی حتما
بهرخنده الاغ می خواهم
دائما جوجه، برگ، کوبیده
با پیاز و سماق می خواهم
سفر " پاتایا" نبردی که
حداقل عراق می خواهم!
مثل دختر عموی گلچهره
چسب روی دماغ می خواهم
مثل این جوجه عاشقان، من هم
عشق سوزان و داغ می خواهم
عشق ما تا شود کمی افزون
گهگداری فراق می خواهم
گفته باشم هر آنچه که بوده
جزو مهر و صداق می خواهم..."
گفتم:آهسته تر، چه می گویی؛
دوری و افتراق می خواهم!
حرف تو بوی دشمنی دارد
این که من انشقاق می خواهم!
آخرش را بگو و راحت کن
که من از تو طلاق می خواهم...
مجید مرسلی
دومی میگه: آخه من بهش گفتم 30،000 تومان بده برم آرایشگاه خودم خوشگل کنم، اون 300،000 تومان بهم داد!
شوهری می خواهد از دست زنش خلاص شود و او را طلاق دهد!
روزي شوهر با ده كيلو نمك وارد مي شود و رو به زنش مي گويد: شامي برايم آماده كن كه اين ده كيلو نمك در آن باشد اما شور نباشد؛ وگرنه طلاقت مي دهم. زن شام را آماده مي كند و شوهر با كمال تعجب ميبيند که اصلا شور نيست!!
به نظرتون شام چی بود؟؟
.
.
.
جواب= تخم مرغ آب پز
بعله،اینجوریاس
غضنفر می خواسته زنشو طلاق بده میره دادگاه...
قاضی: چرا بعداز ده سال ازدواج می خواهی زنتو طلاق بدی؟
غضنفر: آخه آقای قاضی از همان روز اول ازدواج همش چیزا رو پرت میکرد طرفم.
قاضی: خوب چرا حالا بعداز ده سال آمدی برای طلاق؟ غضنفر: آخه آقای قاضی تازه گیها نشانه گیریش خوب شده
بابا شکسته شیون من در گلوی من
در پیکرم، حکومت بیم است و اضطراب
بنگر به خواهرم
کاین طفل خردسال
می لرزد از هراس
می ترسد از طلاق!
فریاد التماس مرا گوش کن پدر!
ما با وفای مادر خود، خو گرفته ایم
مادر، بهشت ماست
او نقشبند زندگی و سرنوشت ماست.
ای نازنین پدر
وی مادری که شمع دل افروز خانه ای
از خشم بگذرید
ای جان ما فدای شما، آشتی کنید
جغد طلاق بر سر ما ضجه می زند
لعنت بر این طلاق
از بهر ما نه، بهر خدا آشتی کنید!
هیچ می دونین چــرا طــــــلاق زیــــــاده؟
چـرا شُـله پیچــــای خـــــــــــانـــــواده؟
یــه ریشتــر م کـــــــه زندگی بلــــرزه
همــون دقیــــقه پیــچ و مُهــره هــــرزه
شوهر بنده که تریاکی هست
می زند سیلی و مشت و اردنگ
گر تو صادر نکنی حکم طلاق
می شوم کشته ضربات کلنگ
شوهر بنگی من تا اینجاست
شهد در کام حقیر است شرنگ
قاضی بی خبر و نا آگاه
خام یک مشت اراجیف جفنگ
به زن قصه طلاق اعطا کرد
شد زن قصه ما فاتح جنگ
خواست از محکمه بیرون آید
حکم قاضی به کفش چون نارنگ
از قضا خورد دم در به زمین
“واندکی سوده شد او را آرنگ”
“از زمین باز چو برخاست نمود
پی برداشتن حکم آهنگ”
از دل شوهر سابق ناگاه
آمد آهسته برون این آهنگ:
آه دشت ژن من یافت خراش
آه پای ژن من خورد به شنگ!