ضرب المثل خدا خر را شناخت، شاخش نداد
ضرب المثل گونه ای از بیان است که معمولاً تاریخچه و داستانی پندآموز در پس بعضی از آن ها نهفته است. بسیاری از این داستان ها از یاد رفته اند، و پیشینهٔ برخی از امثال بر بعضی از مردم روشن نیست؛ با این حال، در سخن به کار می رود. شکل درست این واژه «مَثَل» است و ضرب در ابتدای آن اضافه است. به عبارتِ دیگر، «ضرب المثل» به معنای مَثَل زدن (به فارسی:داستان زدن) است. احتمالا دیده اید خر جفتک بیندازد! گاهی آرام می ایستد و سرش پایین است و اگر کنارش کسی باشد چنان جفتکی می اندازد که واقعا تنها از چنین خری این کار بر می آید! حال، همین خر که جفتک می اندازد اگر شاخ هم داشت وضعش چگونه بود؟ قطعا باید از او دوری می کردیم چرا که با خری مواجه می شدیم که دست کمی از گاو نداشت.خلاصه اینکه این قضیه را ضرب المثلی کرده اند و به کسانی که لیاقت نعمت جدید را نداشته باشند به کار می برند.
تاریخچه پیدایش امثال و حکم
آنچه به صورت علم در تاریخ ثبت شده است، اندیشه پیشگامان فلسفه در صدهاسال قبل از میلاد مسیح است. فلسفه قبل از سقراط ناظر بر علوم طبیعی بود و با اخلاقیات و دین و آئین مردم و سایر اعتقادات فکری و تربیتی آن دوران، کاری نداشت. فلاسفه تمام کوشش و توان خود را به بحث و بررسی در مورد علوم مادی و فعل و انفعالات طبیعی نموده و توجه خود را صرف علم الاشیاء می کردند.
آنچه جزو علم و دانش آن زمان محسوب نمی شد اخلاقیات و اصول اخلاقی و آراء معنوی جامعه بود. علی رغم بی توجهی به این مهم، از بدو تشکیل اجتماعات شهری و تمدن های باستانی، حتی قبل از ظهور ادیان بزرگ، انسان ها به ضرورت اخلاق و ادبیات و فرهنگ وابسته به آن پی برده و به اهمیت آن در زندگی خود، آگاهی داشتند. امثال و حکم نیز قبل از طبقه بندی علوم و قرن ها پیش از ظهور فلاسفه، وجود داشته است.
انسان اجتماعی، از تشخیص میان خوب و بد عاجز نبوده است و بر اساس تجربه و برخورداری از اساطیر و داستان های موجود، طبق نیاز و شرایط خود، به ساختن ضرب المثل وعبارات و اصطلاحات اخلاقی پرداخته است. افکار سقراط در توسعه و رشد اخلاق نقش عمده دارد. وی اخلاق را مهم تر از سایر بخش های علوم و به طور کلی فلسفه نظری می داند. سیسرو گفته است که سقراط فلسفه را از آسمان به زمین آورد.
این گفتار بدین معنی است که انسان را به عنوان مرکز ثقل و محور مباحثات فلسفی قرار می دهد. شاگردان سقراط یعنی ارسطو و افلاطون دنباله بحث اخلاق را گرفته و به آن شکل علمی و فلسفی دادند. علم اخلاق به خصوص مرهون مساعی ارسطو است که برای آن اصول و مبانی قائل شد و این قوائد را در دسترس مردم قرار داد.
براساس متون تاریخی اولین بار ارسطو به جمع آوری امثال و حکم و تحقیق علمی آن اقدام نمود که متأسفانه رساله او بنام «امثال و حکم»∗، از بین رفته است. در یونان باستان فلاسفه، شعرا و نویسندگانی مانند:افلاطون، آپولونیوس، سوفکلس، همر، آریستوفان، آیشیلس، اوریپیدس و دیگران با بکار بردن «امثال» در آثار خود، آن را به عنوان بخشی از ادبیات، هم ردیف امثال سایره قرار داده اند. نویسندگان و فلاسفه رومی مانند:پلاتوس، ترِنس، هوراس و سیسرو هم نوشته های خود را مزیّن به امثال و حکم نموده ولی هیچ کدام به جمع آوری یا تحقیق در پیرامون آن نپرداخته اند، ضمن اینکه اکثر مثل های موجود در ادبیات رومی، متکی بر امثال و حکم یونانی است که بعدأ اروپائیان به ترجمه آن ها اقدام نموده و به گنجینه فرهنگ عامیانه خود غنای بیشتری دادند.
معنی ضرب المثل خدا خر را شناخت، شاخش نداد
- یعنی باتوجه به سابقه خرابی که دارد، همان بهتر که اوضاعش رو به راه نشود.
- به آدم ضعیفی می گویند که اگر قدرت داشت، روزگار دیگران را سیاه می کرد یا آدم فقیری که اگر پول داشت هیچ کس را نمی شناخت حتی خدا را.
- این ضرب المثل در جواب رفتار آدم های کوته نگر و به اصطلاح ” ندید بَدید ” استفاده می شود؛ زیرا این رفتارها در لحظات گذرا و سریع که نعمتی به آنها میرسد بروز پیدا می کند.
کاربرد ضرب المثل خدا خر را شناخت، شاخش نداد
در مورد افرادی گفته می شود که اگر قدرت داشت باشند امان را از خلق الله می گرفتند.