متن ادبی و زیبا در مورد باد
به موهایت سنجاق بزن
باد،
تحمل این همه پریشانی را ندارد
من به باد سوء ظن دارم
به تو که می رسد
نسیم می شود…
💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫
من و بادصبا مسکین دو سرگردان بی حاصل
من از افسون چشمت مست و او از بوی گیسویت
💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫
دوست دارمش
مثل دانه ای که نور را
مثل مزرعی که باد را
مثل زورقی که موج را
یا پرنده ای که اوج را
دوست دارمش
من از افسون چشمت مست و او از بوی گیسویت
من ناگزیرم از دوست داشتنت
باد اگر بایستد
مرده است
💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫
اگر مـوهـایت نبود…
بـاد را
چگونه نقاشی میکردم
زلف بر باد مده تا ندهی بر بادم
ناز بنیاد مکن تا نکنی بنیادم
💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫
چه روز های خوبی بود
هردو احوال پرس ما بودند
آفتاب و باد
شور و شوق اول دبستان
و دوستانی لطیف تر از برگ درخت
هنوز حسادت رنگشان را عوض نکرده بود
شهر مال ما بود
و هر آنچه که در آن بود
شاد بودیم و شاد
می خندیدیم برای هر چیزی که اتفاق می افتاد
برای وزش بادی
که مارا به عقب پرتاب می کرد
سردی هوایی که رخساره را سرخاب می کرد
عشق ما بودیم
رنگین کمان محبت نیز ما
سه دوست بودیم
سه همیار ، سه همدم
با هزاران نغمه ی معطر
آمده است ... روسری ات را
برداشته ای مگر ؟؟!!...
که از یائسگی گذشته بود
تو را فتح کرد
یا تو او را
نمیدانم
به ھر حال یک پرچم سفید چون موی تو
...در قله باد می خورد...
قد کشیدن در باد
چه کسی می گوید
پشت این ثانیه ها تاریک است
گام اگر برداریم روشنی نزدیک است
حرف
از باد است
وصیت نامه می نویسم
بدونِ رازهایم
دوستم داشته باش
مثل پدری که دخترش را
دختری که موهایش را
موهایی که باد را
و بادی که گلهای پیراهنم را
دوست دارد
فریاد از این دام زمانه فریاد
ناگاه کمین گشود از مشرق دل
یلدای سیاه گیسوانت در باد
باد به هرجا ببرد...
خوش ندارم
دل هر رهگذری را ببری...