درباره کتاب مرگ خانم وستاوی
کتاب «مرگ خانم وستاوی» نوشتهٔ روث ور با ترجمهٔ زهرا هدایتی در نشر نون چاپ شده است. مرگ خانم وستاوی رمان مهیج دیگری است از روث ور نویسندهٔ جنگل تاریک تاریک و زنی در کابین شمارهٔ ده. عده ای به روث ور لقب آگاتا کریستی زمانه را داده اند. این رمان هم مثل سایر آثار او توانسته افتخارات زیادی را کسب کند. از جمله حضور در لیست پرفروش ترین کتاب های ساندی تایمز و نیویورک تایمز.
خلاصه کتاب مرگ خانم وستاوی
در یک روز معمولی، هریت وستاوی نامه ای غیرمنتظره دریافت می کند؛ ارثیهٔ قابل توجهی از مادربزرگش به او رسیده. او به سرعت درمی یابد که نامه به اشتباه ارسال شده است. هریت تصمیمی می گیرد که زندگی اش را برای همیشه تغییر می دهد، اما به محض اینکه فریبکاری اش را شروع کند دیگر راه برگشتی نخواهد داشت؛ یا باید ادامه دهد یا خطر از دست دادن همه چیز، حتی زندگی اش را به جان بخرد.
درباره نویسنده کتاب مرگ خانم وستاوی
روث ور (زاده سال ۱۹۷۷ میلادی) پدیدآور، رمان نویس، نویسنده، آموزگار، پیشخدمت، و کتاب فروش اهل بریتانیا است. عمده شهرت وی به سبب خلق رمان های هیجانی و روانشناسی است. کتاب های مشهور وی عبارت هستند از در یک جنگل تاریک تاریک (۲۰۱۵)، زنی در کابین ۱۰ (۲۰۱۶)، بازی دروغ (۲۰۱۷) و همین طور مرگ خانم وستاوی (۲۰۱۸). در کتاب های جنایی او، سبک نوشتن ور با سبک آگاتا کریستی مقایسه می شود. شخصیت های اصلی ور معمولا زنان عادی هستند که خود را در شرایط خطرناک شامل جنایت، پیدا می کنند. ور و کریستی هر دو زمینه و موقعیت هایی را انتخاب می کنند که باعث ایجاد حس ترس و وحشت می شود که شخصیت های آنها را به سمت پارانویا سوق می دهد و غالباً در نتیجه با خشونت واکنش نشان می دهند.
قسمتی از کتاب مرگ خانم وستاوی
دختر در باد بیشتر یک وری کج می رفت تا این که راه برود و با سرسختی پاکت ماهی و سیب زمینی خیس را زیر بغلش محکم گرفته بود، حتی با این که تندباد به کاغذ چنگ می زد و سعی می کرد بسته را باز کند و محتوایش را روی اسکله بریزد و پراکنده کند تا مرغ های دریایی صاحبش شوند.
همان طور که از خیابان رد می شد، دستش روی یادداشت مچالهٔ توی جیبش بسته شد و به پشت سرش نگاه کرد و پهنای تاریک و دراز پیاده رو را به دنبال هیکلی پنهان در سایه ها جست وجو کرد، اما کسی آنجا نبود. به هرحال، کسی که او بتواند ببیند نبود.
کم پیش می آمد که اسکله آن قدر خالی باشد. کافه ها و کلاب ها تا پاسی از شب باز بودند و ساکنان و توریست های ناهشیار را تا طلوع صبح به ساحل سنگی می ریختند، اما آن شب، حتی قَدَرترین خوش گذرانان از بیرون آمدن منصرف شده بودند و حالا، در ساعت ۹:۵۵ دقیقهٔ شب سه شنبه ای بارانی، تمامی گردشگاه ساحلی به هال۱ تعلق داشت و فقط چراغ های چشمک زن اسکلهٔ تفریحی نشانهٔ حیات بودند، به جز مرغ های دریایی ای که بالای آب های تاریک و ناآرام کانال می چرخیدند و جیغ می کشیدند.
موهای کوتاه مشکلی هال با باد توی صورتش می خورد، عینکش بخار گرفته بود و لب هایش از نمک باد دریا قاچ قاچ شده بود. اما بسته را محکم تر زیر بغلش گیر داد و از اسکله سمت یکی از خیابان های مسکونی باریک پر از خانه های سفید بلند پیچید که در آن باد چنان ناگهان کاهش پیدا کرد که باعث شد تلوتلو بخورد و چیزی نمانده بود سکندری بخورد. باران کم نشد. درواقع، دور از باد انگار اصلاً با ثباتی بیشتر نم نم می بارید. سمت ویلاهای چشم انداز دریا پیچید.
اسمش دروغ بود. هیچ ویلایی وجود نداشت، فقط ردیفی کوتاه و کمی درب وداغان از خانه های دیواربه دیوار بود که رنگشان از تماس مداوم با هوای نمکی پوسته پوسته شده بود. و هیچ چشم اندازی وجود نداشت، نه از دریا و نه از هیچ جای دیگری. شاید زمانی چنین بود، وقتی خانه ها تازه ساخته شده بودند، اما از آن زمان ساختمان های بلندتر و مجلل تری، نزدیک تر به دریا بالا رفته بودند و هر چشم اندازی که زمانی ویلاهای چشم انداز دریا داشتند به دیوارهای آجری و بام های سفالی تبدیل شده بود، حتی از آپارتمان زیرشیروانی هال. حالا تنها مزیت زندگی بالای سه طبقه پلهٔ باریک و زهواردررفته این بود که آدم صدای گرمب گرمب همسایه ها را بالای سرش نمی شنید.
شناسنامه کتاب مرگ خانم وستاوی
- نویسنده: روث ور
- مترجم: زهرا هدایتی
- انتشارات: نشر نون
- تعداد صفحات400
- نسخه صوتی:ندارد
- نسخه الکترونیکی: دارد