متن آهنگ یوسف از محسن چاوشی
افسوس بود و جز افسوس ،چیزی به شب نمی تابید هرچشمه ای که می خشکید ، از چشمِ ماه می افتاد از روزگار دلگیرم ، ای کاش رنج آخر داشت یوسف اگه برادر داشت کِی تووی چاه می افتاد دل چشمه بود و می جوشید ، وقتی خدا واسه مَردم هر روز یک کوزه رو میشکست ، از تیکه هاش دل میساخت از تیکه تیکه یِ قلبم ، هی کوزه ساخت اما هی هر شب واسه منِ تنها ، از خون و خاک گِل میساخت بکار و بچین بچین و ببخش ، زمینِ خدا برای همست ببین و نترس نترس و بگو ، خدای تا ابد خدایِ همست تا چشم کار میکرد و ، تا اعتماد میکردم چشمم به هرچی که میدید ، بی اعتماد تر میشد معجونِ دردمندی از سردرد و دردِسر بودم با هر مسکنی تازه ، دردم زیادتر میشد خشکیده تر شدم ای ماه ، عکست تووی کدوم چشمست اینجا که هرچی میبینم دالونِ تنگ و تاریکه اینجا که هرچی میگردم ، راهی به سَر پناهی نیست روحِ بزرگ من دیدی دنیا چقدر کوچیکه بکار و بچین بچین و ببخش ، زمینِ خدا برای همست ببین و نترس نترس و بگو ، خدای تا ابد خدایِ همست بکار و بچین بچین و ببخش ، زمینِ خدا برای همست ببین و نترس نترس و بگو ، خدای تا ابد خدایِ همست ای کاش رنج آخر داشت …