نام و نام خانوادگی؛ ژرارد ژان فابین باتااوش GERARD JEAN FABIEN BATAOUCHE (در زبان عربی بَطاوش نوشته می شود) در مرکز اسناد مجلس ایران نام ایشان چنین نوشته شده است؛ آقای ژرارد باتائوش تبعه کشور فرانسه GERARD J.F.BATAOUCH
نام وی بعد از سال ۱۳۵۷ و تشرف به اسلام؛ رضا باتااوش
الف) سال ۱۳۲۲ ه خورشیدی (۱۹۴۳ م) براساس نوشته روی سنگ مزار در بهشت زهرای تهران (نام پدر برنارد)
ب) براساس گفتگوی ژرارد ژان فابین باتااوش با سایت مرکز اسناد انقلاب اسلامی وی خود را متولد سال ۱۳۲۴ ه خورشیدی (۱۹۴۵ م) در کشور الجزایر معرفی کرده است.
ج) براساس نوشته این سایت ژرارد ژان فابین باتااوش متولد خرداد ۱۳۲۲ ه خورشیدی (۱۹۴۳ م) در کشور ایرلند است.
د) براساس نوشته حمید داودآبادی (محقق و نویسنده) ژرارد ژان فابین باتااوش متولد ۱۹ اردیبهشت ۱۳۲۲ ه خورشیدی (۱۰ می ۱۹۴۳ م) است. از یک مادر اسپانیائی و یک پدر فرانسوی که عضو ارتش فرانسه بود.
مشاغل و محل کار ژرارد ژان فابین باتااوش کمی پیچیده و متفاوت است و شاید تعجب برانگیز؛
۱) خبرنگار مطبوعات در کشور فرانسه قبل از سال ۱۳۵۷
۲) کارمند پلیس کشور فرانسه قبل از سال ۱۳۵۷ و محافظ شخصی امام خمینی (ره) در ۱۱۶ روز حضور ایشان در نوفل لوشاتو
۳) کمک خلبان پرواز ۱۲ بهمن ایرفرانس و مهماندار ویژه ای که امام را در پله های هواپیما همراهی می کرد.
۴) مشاور امام خمینی(ره) در امر نظامی به مدت یازده سال
۵) مشارکت در طرح دامداری و صنایع لبنی اسابا (ESBA) فرانسه با مشارکت شرکت کشت و صنعت ایران تیردام در سال 1374 (اسناد مجلس شواری اسلامی)
۶) همکاری فرهنگی و عمرانی با آقای مصطفی چمران بعد از سال ۱۳۵۷ به عنوان مهندس راه و ساختمان
۷) مشاور کشور ایران در خصوص تحقیق و تفحص در امور خودروسازی شرکتهای پژو و رنو در کشور فرانسه در سال ۱۳۶۹ به حکم آقای خلخالی
۸) جاسوس سوخته فرانسه و آمریکا از نظر روزنامه فیگاور و خبرگزاری های جمهوری اسلامی ایران …
اجازه بدهید زندگی نامه ژرارد ژان فابین باتااوش را از زبان خودش و گفتگوی او با سایت مرکز اسناد انقلاب اسلامی بخوانیم؛
در اوّل آبان 1388 دوستی به نام آقای میرغضنفری تلفن زد و گفت: آیا شما از مهمانداری كه همراه امام در روز 12 بهمن از پله های هواپیما پایین می آیند خبر داری؟ گفتم: چطور؟ گفت: ایشان در تهران هستند و سرگردان. خیلی تعجب كردم و گفتم: مشتاقانه منتظر دیدار این عزیز و شما در مركز اسناد انقلاب هستم. بنابراین در تاریخ 10/8/88 آقای میرغضنفری به همراه ژرژان فابین باتااوش محافظ مخصوص حضرت امام به مركز تشریف آوردند. البته آقای باتااوش بدون لباس یونیفرم كه در 12 بهمن بر تن داشت، آمده بود.
آقای باتااوش خیلی روان فارسی صحبت می كرد و خیلی هم پیر شده و با آن چهره معروف متفاوت است. به آقای باتااوش گفتم: چطور در ایران ماندگار شدی؟ و سپس به یاد فیلمی افتادم كه چندین سال پیش آقای داود رشیدی پیرامون اقامت امام در پاریس تهیه كرده و در آن فیلم با افراد بسیاری صحبت شده بود. و گفته شد كه فردی كه همراه امام از پله های هواپیما پائین می آید نیز مرحوم شده است؟! «یار در خانه و ما گرد جهان می گردیم.»
سپس آقای باتااوش ادامه داد و گفت: 64 سال دارم و اصالتاً اهل الجزایر هستم و به فرانسه مهاجرت كردم و در یك خانواده مسیحی بزرگ شده ام. بعد از تحصیلات دانشگاهی جذب پلیس فرانسه شدم و به هنگام ازدواج قسمتم یك خانم ایرانی به نام «بیتا آهی» شد و ثمره این ازدواج هم دو فرزند است. یك دختر و یك پسر كه الان بین آمریكا و ایران تردد می كنند.
از آقای باتااوش پرسیدم چگونه به پیر و مرشد و مراد ما روح الله الموسوی خمینی وصل شدی؟ گفت: وقتی آقای [امام] خمینی به پاریس آمد. پلیس فرانسه چند نفر را برای محافظت نزد امام فرستاد اما آقای خمینی هیچ كدام را نپذیرفت تا این كه قسمت من شد و در همان دیدار اوّل علقه ای میان من و آقای خمینی برقرار شد و چون فارسی هم صحبت می كردم مزید بر علت شد. و در مدت 116 روز اقامت امام در نوفل لوشاتو همواره با امام بودم:
آقای باتااوش خاطرات شنیدنی زیادی از نوفل لوشاتو داشت. و سپس ادامه داد و گفت: وقتی كه قرار شد آقای خمینی به ایران بیاید من هم همراه ایشان در آن پرواز تاریخی بودم و زمانی كه هواپیما می خواست در فرودگاه مهرآباد به زمین بنشیند. یونیفرم مخصوص پوشیدم و به هنگام تشریف فرمایی امام از پله های هواپیما دست امام را گرفتم و امام هم دست مرا گرفت. و از پله ها پائین آمدیم ـ روز عجیبی بود. انگار مسیح(ع) ظهور كرده بود: ایشان ادامه داد و گفت به علت علاقه ای كه به امام پیدا كرده بودم به احمد آقا گفتم می خواهم در ایران بمانم. احمد آقا گفت دولت فرانسه برای شما مشكل درست نمی كند گفتم خیر. خودم را بازنشسته می كنم. بعد از موافقت امام و احمد آقا و گرفتن حكم بازنشستگی به ایران آمدم و با نظر احمد آقا با شهید چمران و سپس مرحوم نظران همكاری های متعدد داشتم...
در كارهای مختلف كمك می كردم. حال هم كه پیر شده ام و همسرم نیز از من جدا شده است و در غربت و بی كسی و آوارگی در تهران به سر می برم تا این كه بمیرم و جنازه ام را آتش بزنند و در دریا بریزند تا به وسیله گردش آب به طبیعت برگردم.
قصه پرغصه آقای باتااوش خیلی مرا متأثر كرد و گفتم چگونه كسی كه به عشق امام جلای وطن نموده به ایران هجرت كرده، باید چنین آواره و بی خانمان، و هر چند شب مهمان كسی باشد، به چند نفر از مسئولین هم مشكلات و گرفتاری های آقای باتااوش را منتقل كردم: آنها هم پاسخی كه دادند: هم تعجب می كردند كه این آقا چطور تا به حال در ایران بوده و هیچ كس خبر ندارد و دوم آن كه شاید... گفتم ما كه از غیب خبر نداریم می توانید با چند سؤال مشكل این شیدایی امام را حل كنید و لااقل ایشان را از آوارگی نجات دهید تا مبادا رسانه های ضد انقلاب كه كم هم نیستند از آقای باتااوش بهره برداری سیاسی نمایند.