الا که موسم شادی و همدلی آمد
زمان «نادعلیا سینجلی» آمد
زمین سامره را سینه منجلی آمد
دهم ولی خداوند را ولی آمد
که دومین حسن از چهارمین علی آمد
بر آن علی به گل روی این حسن صلوات
ز پرده چهره چو بی پرده، همچو ماه نمود
دل امام دهم را به یک کرشمه ربود
شهادتین ز لب های جانفزاش سرود
به فاطمه به علی بر ائمه گفت درود
سپس به خواندن قرآن دهان چو غنچه گشود
به آیه آیه قرآن بر آن دهن صلوات
ولی ذات خدا شاه انس و جان است این
جهان جان نه، که جان همه جهان است این
چراغ اهل زمین، ماه آسمان است این
به جسم شرع و اهل دین روان است این
امام ما پدر صاحب الزمان است این
بر آن امام و بر این صاحب زمین صلوات
وزیده بوی گل مهر او ز هر چمنی
نیافریده خداوند همچو او حسنی
خوشا زبان و خوشا منطق و ادب دهنی
که در ثنای وجودش بر آورد سخنی
به یاد رویش هر جا که هست انجمنی
سزد که خلق فرستند بر انجمن صلوات
سلام خلق و درود خدا به جان و تنش
فدای لیلی میلاد و صبح آمدنش
جمال آئینه ذات حی ذوالمنش
به باغ وحی دمد، بوی گل از پیرهنش
وجود مهدی موعود سرو نسترنش
به باغبان و بر این سرو نسترن صلوات
خدا ستوده به قرآن خود عیان او را
رسول خوانده امام جهانیان او را
ستوده حجت حق صاحب الزمان او را
مدد گرفته در آغوش خود چو جان او را
نهاده بوسه به حسن و لب و دهان او را
بر آن لبی که ورا گشته بوسه زدن صلوات
الا که حجت ذات خدای دادگری
ز سروران جهان تا جهان بپاست، سری
سران خلق سراسر ستاره، تو قمری
به فاطمه پسری و به مهدیش پدری
ز وصف خوبتران زمانه خوب تری
به حضرت تو ز دادار ذوالمنن صلوات
****
افتاده به سر ها همه دم شور ولایت
گردیده سماوات و زمین طور ولایت
از پرده در آمد مه مستور ولایت
گردیده ملک گرم ثناگستری امشب
گویند ثنای حسن عسکری امشب
بر خیز و بزن و خنده که گل خنده زن آمد
با خنده گل بر لب بلبل سخن آمد
خورشید فروزنده مه انجمن آمد
فرزند رضا را حسن آمد حسن آمد
عالم همه غرق شعف و عشرت و شادی است
میلاد گرامی خلف حضرت هادی است
نخل نبوی را ثمر است این ثمر است این
چرخ علوی را قمر است این قمر است این
فخر دو جهان را پسر است این پسر است این
بر مصلح عالم پدر است این پدر است این
این شیعه و این مشعل انوار هدایش
ای جان همه عالم و آدم بفدایش
****
می وزد طرفه نسیمی که دم روحانیست
همه جا جلوه یار و همه جا نورانیست
شب وجد و شب شادی شب مدحت خوانیست
هشتمین روز همایون ربیع الثانیست
از محیط عظمت گوهر زهرا آمد
البشاره حسن دیگر زهرا آمد
آمد از برج ولایت قمر یازدهم
یا ز دریای امامت گهر یازدهم
یا ز سینای نبوت شجر یازدهم
حجت یازدهم دادگر یازدهم
خرم این گلشن توحید و گل یاسمنش
می برد دل زهمه حسن حسن در حسنش
کبریا وجه و نبی صورت و حیدر سیرت
حسنی حسن و حسینی دم و زهرا عصمت
یازده ماه به یک آینه در یک صورت
عجبا یک پسر و این همه مجد و عظمت
خاکیان مژده که امروز درخشید به خاک
گوهر ده یم نور و یم یک گوهر پاک
این پسر کیست که پیر خردش خاک در است
به خدا از همه خوبان جهان خوب تر است
این پسر آینه طلعت خیر البشر است
بشنوید این پدر حجت ثانی عشر است
صلوات همه بر ماه جمال پدرش
پدر و مادر من باد فدای پسرش
عسکر او ملک و حوری و جن و بشرند
پرتویی از رخ او اختر و شمس و قمرند
خلق عالم به گدایی درش مفتخرند
همه خوبان جهان منتظر منتظَرند
منتظر کیست همان حجت ثانی عشر است
یوسف فاطمه مهدی خلف این پسر است
این پسر والی شهر قدر و ملک قضاست
این پسر عیسی جان با نفس روح فزاست
این پسر شافع و فریادرس روز جزاست
این گل باغ علی بن جواد بن رضاست
روز حق حسن نبی بازوی حیدر دارد
آنچه خوبان همه دارند فزون تر دارد
اهل معنی ولی ذوالمننش می خوانند
اختران جمله مه انجمنش می خوانند
عارفان واقف سر و علنش می خوانند
پای تا سر همه حسن حسنش می خوانند
سرو قد ماه جبین گلرخ و شیرین دهن است
حسن است این حسن است این حسن است این حسن است
دیده را فیض ملاقات حق از دیدارش
مهر افتاده به خاک قدم زوارش
همه دم ذکر خدا بر لب گوهر بارش
همه جا سامره با یاد گل رخسارش
ملک پهناور هستی به قدومش گلشن
دیده حضرت هادی به جمالش روشن
ای دل اهل ولا زائر سامرایت
کعبه خلق جهان روی جهان آرایت
حَسَن و حُسن ز پا تا سر و سر تا پایت
فرش از بال ملائک حرم زیبایت
ای همه خلق جهان سائل لطف و کرمت
شود آیا که برم سجده به خاک حرمت
کیستی تو پسر فاطمه زهرایی
نبوی خلق و علی خوی و حسن سیمایی
جلوه سیزدهم یازدهم مولایی
حسن عسکری و گوهر ده دریایی
مکتبت بندگی و دوستی ات هم عهدی است
پدرت هادی و فرزند عزیزیت مهدی است
من کی ام؟ بنده آلوده دربار توام
گنه ام کرده گرفتار و گرفتار توام
با دو دست تهی خویش خریدار توام
چه کنم تو گل من هستی و من خار توام
دوست دارم که به جز دوست خطابم نکنی
بپذیری و بخوانی و جوابم نکنی
نگهی بر من و بر دیده گریانم کن
نظری بر دل و بر حال پریشانم کن
غرق عصیانم، غرق یَم غفرانم کن
بلکه با خاک درت پاک ز عصیانم کن
هرکه ام هر چه بدم میثم این درگاهم
ذاکرم ذاکر اولاد رسول الله ام
****
خاک شما شدند و هوادارتان شدند
زیباترین اهالی دنیای عشق هم
یوسف شدند و گرمی بازارتان شدند
لطف شماست این که تمامی انبیا
بالاتفاق سائل دربارتان شدند
آن ها که پای منت چشم کریمتان
بی سر شدند تازه بدهکارتان شدند
این بال هایی که زیر بت عشق سوختند
خاک تبرک در و دیوارتان شدند
نفرین به آنکه مهر تو را سرسری گرفت
یا آن که حاجت از حرم دیگری گرفت
ای جلوه خدایی بی انتها حسن
خورشید روشن سحر سامرا حسن
بی تو عبودیت به خدا بت پرستی است
نور خدا مکمل توحید ما حسن
امشب عروج زخمی بال مرا ببر
تا سامرا، مدینه، نجف، کربلا؛ حسن
در بین خانواده زهرای مرضیه
باید شوند تمام علی زاده ها؛ حسن
زنجیره محبت زهراست دین من
با یک حسین و چار علی و دو تا حسن
سوگند می خوریم خدا لشکری نداشت
روی زمین اگر حسن عسکری نداشت
آن که مرا فقیر حرم می کند تویی
یک التماس پشت درم می کند تویی
آن که در این زمانه بی اعتبارها
با یک سلام معتبرم می کند تویی
آن که برای پر زدن سامرایی ام
هر شب دعا برای پرم می کند تویی
آن که مرا برای خودش خانه خودش
با یک نگاه، در به درم می کند تویی
آن که تو را همیشه صدا می کند منم
آن که مرا همیشه کرم می کند تویی
شکرخدا گدای امام حسن شدم
خاکی ترین کبوتر باغ حسن شدم
تو کیستی که سائل تو جبرئیل شد
دسته فرشته پای ضریحت دخیل شد
تو کیستی که جدّ نجیب پیمبرت
مهر تو را به سینه گرفت و خلیل شد
تو کیستی که حضرت موسی عصا به دست
ذکر تو را گرفت اگر مرد نیل شد
اصلی که پا گرفت بدون تو فرع فرع
فرعی که پا گرفت کنارت اصیل شد
تنها خدا به خانه تو آفتاب داد
بعدا تمام زندگی ات نذر ایل شد…
****
باز گیتی روشن آمد از جمال عسکری
ماه گردون شد خجل پیش هلال عسکری
موکب اجلال او چون شد پدید از گرد راه
محور آمد هر جلالی در جلال عسکری
هادی دین می برد دست دعا پیش خدا
چشم حق بینش چو می بیند جمال عسکری
من چه گویم در مقام و حسن این کودک که هست
منطق پیر خرد مات از کمال عسکری
تا تقرب بر خدا جویند خلق نُه فلک
روبد هر یک با مژه گرد نعال عسکری
عصمت زهرا عیان از چهره زیبای او
خصلت حیدر ببینی در خصال عسکری
رشک کوثر بُرد از لعل لب جان بخش او
ماه گردیده خجل از خط و خال عسکری
گلشن جاوید گردد هر زمین شوره زار
چون ببیند موکب فرخنده فال عسکری
دانش سرشار او تا کرد تفسیر کتاب
عالمی سیراب گردید از زلال عسکری
****
آسمان در طلوع یک خورشید
می کند روزهای خود تمدید
این چه نوریست در افق پیدا
این چه نوریست نور عشق و امید
در سحر جلوه اش که می گوید
نور او فاطمی ست بی تردید
در میان سکوت سرد حجاز
گوش دل یک صدای ناز شنید
خبری آمد از سرادق عرش
گل بریزید فاطمه خندید
پدرش دور خانه می گردد
بر لبش إن یکاد یا توحید
چشم در چشم کودکش دائم
می نماید خدای خود تمحید
تا که دستی برد به گیسویش
هر چه دلداده را کند تهدید
دیدگان «حدیث» روشن شد
تا که نور جمال او را دید
جبرئیل آمد و تبرک کرد
بال خود را به صورتش مالید
مثل گردونه زمین و زمان
با ملائک به دور او چرخید
او که باشد امیر انس و جان
سومین نسل حضرت سلطان
قامت عشق کاملاً خم شد
ساغر و جام و باده در هم شد
انبیاء صف کشیده مستانه
در تحیر تمام عالم شد
هر چه می شد ز عاشقی رو کرد
جلوه کاملش در آن دم شد
صحنه درس عشق بازی ها
بین گهواره ای مجسم شد
بین دریای پر تلاطم عشق
چه بگویم که صبر دل کم شد
دل عالم شد آب تا اینکه
لحظه بوسه ای فراهم شد
با شکوه صدای این دو لب
طپش سینه ها منظم شد
از صفای همین محبت ها
رشته دین به عشق محکم شد
بهر تبریک این ولادت ها
حضرت رب عشق ملزم شد
صله بر دوستان این آقا
دوری از آتش جهنم شد
او که باشد امیر انس و جان
سومین نسل حضرت سلطان
من که هستم؟ ز سائلان حرم
او که باشد؟ خدای جود و کرم
نازم او را که نازدار خداست
ناز او را به جان و دل بخرم
از گدایان سامرا بودن
آبرویم شده چو تاج سرم…
****
دو دست خالی ما را بگیر، مولانا
گدای نیمه شب، بین این گذر هستم
بیا و توشه بده بر حقیر مولانا
نگاه روشن خود را ز ما دریغ مکن
منم به دام نگاهت اسیر مولانا
به نفس سرکش و طغیان گرم نگاهی کن
دعا نما که شوم سر به زیر مولانا
بصیرتی بده آقا که راه کج نروم
تویی تو آینه یا بصیر مولانا
به کوری همه دشمنان، خدای کریم
نوشته نام تو را از غدیر مولانا
تویی که چشمه ناب معارفی آقا
کمال سیر و سلوک هر عارفی آقا…
****
دوباره عشق سمت آسمان انداخت راهم را
نگاهی باز می گیرد سر راه نگاهم را
کدام آغوش بین خویش جا داده است ماهم را
که برگردانده امشب سوی دیگر قبله گاهم را
من امشب حاجی این قبله این قبله نما هستم
من امشب بنده مولای «سر من رئا» هستم
درون سینه ام انگار شور دیگری دارم
به لطف ساقی امشب در سبویم کوثری دارم
به دستی زلف یار و دست دیگر ساغری دارم
شرابی ناب از انگورهای عسکری دارم
من امشب عشق را تکرار در تکرار می خوانم
حسن جانم حسن جانم حسن جانم حسن جانم
وزیده از پگاه شهر پیغمبر نسیمی که
رسیده سال هایی قبل همراه شمیمی که
تمام شهر را پر کرد آن فیض عظیمی که
خبر داده است باز از جلوه دست کریمی که
همان خلق و همان خو در جمالش منجلی باشد
و مثل آن حسن آرام جان یک علی باشد
نگاهت چون مسیحایی ست که بر مرده ها جان است
که گاهی لرزه بر اندام مأموران زندان است
و یا ابریست که در آسمان هم حکم باران است
بگو این چشم انسان است یا از آن یزدان است
تو هم جسمی و هم جانی، تو هم ابری و بارانی
صفاتت گفت یزدانی، خدایی یا که انسانی؟
رکاب سامرا را گنبد زرد تو مروارید
حریمت کعبه آمال، قبرت قبله امید
گدایان! هرکجا هستید، امشب هرچه می خواهید
دخیل عشق بندید از همان جا بر در خورشید
اگر که سائل شهر مدینه مجتبی دارد
کسی چون عسکری را هم گدای سامرا دارد
میایی و برای مهدی ات دلداده می سازی
هزاران عاشق در دام عشق افتاده می سازی
ز اشک دیده چشم انتظاران جاده می سازی
برای امر غیبت شیعه را آماده می سازی
میان پرده اسرار خدا را بی صدا گفتی
برای شیعیانت «افضل الاعمال» را گفتی
تو آن معنای پروازی که بی تو هیچ بالی نیست
زلال جاری باران لطفت را زوالی نیست
به جز درد فراق مهدی ات آقا ملالی نیست
یقینا در کنار ماست امشب جاش خالی نیست
دعا کن تا که من هم جمکرانی باشم آقا جان
دعا کن تا ابد صاحب زمانی باشم آقاجان
اجازه می دهی امشب تو را ابن الرضا گویم؟
صفای مرقد شش گوشه ات را کربلا گویم
غریب سامرا از غربت یک آشنا گویم
برایت قصه یک مادر و یک کوچه را گویم
از آن ابری زیر ظلمتش پوشاند ماهش را
از آن مادر که در آن کوچه ها گم کرد راهش را
****
عسکرى پورنقى مظهر دادار آمد
گشت از کان کرم گوهر پاکى ظاهر
ز صدف آن دُر تابنده به بازار آمد
شد تولد ز سلیل آن مه تابنده حق
سامره از قدمش جنت الانهار آمد
بهر مولود حسن پورنقى از دل عرش
تهنیت باد ز خلاق، جهاندار آمد
با صفات احدى کرد تجلى به جهان
نور چشم على و احمد مختار آمد
نام نیکوش حسن، خوى حسن، روى حسن
باب مهدى زمان کاشف الاسرار آمد
حامى دین محمد (ص) متولد گردید
عسکرى فخر زمن سرور و سالار آمد
فخر ملک دوسرا جان و دل اهل ولا
خسرو هادى عشر رحمت غفار آمد
گشت از مقدم وى باغ ولایت خرم
چون که از گلشن دین آن گل بى خار آمد
خواست حق رحمت خود را برساند بر خلق
صورتى ساخت که با سیرت دادار آمد
نور او نور خدا بود به عالم تابید
روى او شمع هُدى بود شب تار آمد
خُلق غفارى از او خُوى رحیمى ظاهر
مظهر ذات خدا آن گل گلزار آمد
****
آمدی دریا شدی غرق خجالت شد سراب
دست هایت ماه را بیدار کرد از نازِ خواب
باز هم تا ناکجای عرش نورانی شد و
مهربان برداشت دستِ حق نقاب از آفتاب
آنچنان گسترده کردی ساحتِ تفسیر را
در دلت قران ورق خورد و شدی أُمّ ٱلکتاب
در مدینه بودی، اما همزمان پیچیده بود
لحظهٔ میلاد تو در سامرا بویِ گلاب
سجدهٔ شکر زمین پاکی به بار آورده بود
آیه آیه می رسید از عسکری انگورِ ناب
عشقِ گندمگونِ عالم! یا أباٱلمهدی (عج) سلام
مجتبایِ ثانیِ حق! حضرت ِ عالیجناب
یازده بار است باران از نگاهم می چکد
کاش می دادی همین امشب سلامم را جواب
در خیالم باز هم پر می کشم تا مرقدت
مرحمت کن باز اسمم را بیاور در حساب
یک حسن (ع) کنج بقیع و یک حسن (ع) در سامرا
هر چه حاجت داشتم آوردم و شد مستجاب!
****
ساقى از ره مى رسد ساغر بگير
مرغ دل را از قفس آزاد كن
با پرستوهاى عاشق پر بگير
پر بزن تا كوىِ يارِ مَه لقا
جا به بامِ خانه دلبر بگير
گر چو من بشكسته بالى غم مخور
با ولاى يار بال و پر بگير
جشن ميلاد امام عسگرى
آمده عيدى ز پيغمبر بگير
هر چه مى خواهد دلت از يُمن او
از يَدِ پر قدرت حيدر بگير
طالب عفوى اگر با يا حسن
دامن محبوبه داور بگير
شيعه مى نازد به نام عسگرى
يا اباالمهدى امام عسگرى
****
ابن نقی و وصی احمد آمد
ارکان علوم و سر سرمد آمد
از لطف خدا هشت ربیع الثانی
زیبا گل گلزار محمد آمد
****
ره باز کنید، دلبری آمده است
بر شیعه امام دیگری آمده است
در مطلع هشتم ربیع الثانی
میلاد امام عسگری آمده است
****
ای حسن نام و حسن ذات و صفات
جن و انس بر تو ملک عسکر مات
هر چه گویم به مدیح تو کم است
جز که خوانم مدیحت صلوات
****
تا نغمه شادی از دل باغ شنفت
گل بان فس بهار خندید و شکفت
میلاد امام عسکری را به همه
با یک صلوات تهنیت باید گفت
****
آیینه حسن ایزدی آمده است
گنجینه علم احمدی آمده است
یک غنچه ز گلزار امام هادی
با عطر گل محمدی آمده است
****
خورشید سپهر رهبری پیدا شد
احیا گر فقه جعفری پیدا شد
تبریک به مهدی که به عالم امشب
رخسار امام عسکری پیدا شد
****
گفتند شکوه حیدری را نگرید
آئینه حسن و دلبری را نگرید
گفتم کـه شکوه در کدام آینه اسـت؟
گفتند امام عسکری را نگرید
****
او نغمه لطف حق میان دو سرا
هم عطر پدر دارد و ا نفا س سحر
هم نور محمّد وعلی و هم زهرا
****