افشاگری تازه درباره اقدام عجیب پدر رومینا

  یکشنبه، 11 خرداد 1399 ID  کد خبر 81978
افشاگری تازه درباره اقدام عجیب پدر رومینا
ساعد نیوز: «پدر داس به دست، به تعبیر خود غیرت را تمام کرده و دیگر ترسی از پلیس نداشت. یک ماه قبل وقتی ‏به دامادش که وکیل دادگستری است تلفن کرد، فهمید که پدر، ولی دم است و قصاص نمی‌شود.»

به گزارش سایت خبری ساعد نیوز به نقل از روزنامه شهروند، «پدر داس به دست، به تعبیر خود غیرت را تمام کرده و دیگر ترسی از پلیس نداشت. یک ماه قبل وقتی ‏به دامادش که وکیل دادگستری است تلفن کرد، فهمید که پدر، ولی دم است و قصاص نمی شود.» دختر ها طوفان را به چشم دیده بودند؛ ابر های سیاه و سفید را که سر به ‏سر هم داده و آسمان را صدای غرش برداشته بود. باد مثل قاصدی از میان ابر ها آمده بود پایین و خاک ‏را بلند کرده بود. درخت ها بی قرار روز عزا، سر ها را به هم نزدیک می کردند و دریای شمال، ‏خوابیده زیر پای قبرستان، موج روی موج می انداخت.

لباس سیاه زنان را همین باد و خاک به هم ‏پیچانده و مویه شان را به آسمان برگردانده بود. دختر ها غبار آن چاله سیاه را دیده بودند که بلند می شود. ‏‏ «خاک قبولش نمی کرد.» مرگ، اما راه خودش را می رفت، کار خودش را می کرد. طوفان چند دقیقه ‏ای، چون هاتفی بدخبر، با پُر شدن چاله، با تمام شدن دفن تن نحیف دختربچه زیر خاک نمدار روستای ‏سفیدسنگان، راهش را کشید و رفت و صدای مادر و خاله ها و دخترخاله ها در بهشت فاطمیه پیچید.

تا ‏به حال، صدای مویه زنان تُرک را شنیده ای که چطور لحظه های داغ را با هم قسمت می کنند؟ رعنا و ‏ملیحه و منصوره و زهرا و بقیه به رسم زنان ترک، ناخن به صورت کشیدند و صدای حزن، همه جا ‏را برداشت. «چند دقیقه پیش، کدام دختر روستا را خاک کردند؟» رعنا از خودش پرسید. «دختر من ‏بود؟» رومینا اشرفی، دختر رعنا بود. آن عصر عجیب بهار، او را خاک کردند. رومینا «آن روز» ‏خاک بر سر شد. ‏

زنان روستای پیر، نشسته در دل بخش لمیر، جایی میان تالش و آستارا، با ٥٩٧ نفر جمعیت، شنبه ‏سوم خرداد ١٣٩٩، آرام به خانه برگشتند و در راه های خاکیِ باریکِ لاغر، سکوت در میانه بود. مردم، ‏گروه مغشوش مردم، آنان که «رضا اشرفی»، پدر رومینا گفته بود به دلیل حرف و حدیث هایشان، دختر ‏چهارده ساله اش را کشته، آن روز ساکت سرشان را از شرم پایین انداخته بودند. آن شرم هنوز میان ‏ چشم های برخی مردان روستا پیداست و ترس، از میان قرص صورت زنانی که روز ها جز برای رفتن ‏سرِ زمین، همراه مردی از خانواده، از خانه بیرون نمی آیند.

زنان روستای سفیدسنگان می گویند حالا ‏در روستایشان یک قاتل پیدا شده و از آن روز فکر می کنند کشتن آسان است. محبوبه، زن همسایه از ‏روزی که شنیده رومینا را کشته اند، جز برای نان خریدن از خانه بیرون نیامده. روز ها جلوی آینه می ‏ایستد و جرأت نگاه کردن ندارد؛ فکر می کند سر که بالا کند، مردی دشنه در دست خواهد دید که به ‏قصد مرگ آمده است؛ هراس مردن به دست یک انسان. محبوبه بیست وسه ساله، امروز، تازه از مزار ‏دختربچه برگشته و سرِ راه، چند قرص نان گرفته به خانه ببرد. زنان روستا بوی نان می دهند؛ آغشته ‏به رنگ اندوه. برای محبوبه هم امروز پنجشنبه غمگینی است و صورت رومینا یک لحظه از جلوی ‏چشم هایش دور نمی شود.

محبوبه، رومینا را چندبار در خانه شان دیده بود؛ وقت مشاطه گری رعنا، ‏مادرش. مادر رومینا قبل از آنکه شوهرش منع کند، در آرایشگاه روستا کار می کرد و بعد، گوشه خانه ‏اش را کرد جایی برای بند و ابرو. آرایشگاهی کوچک در دل خانه ای ناامن. محبوبه هم در همین خانه، ‏قتلگاه پسین دختربچه ای که فکر کرده بود باید زودتر شوهر کند و فرار با پسر را به قرار ترجیح داده ‏بود، رومینا را دید؛ با شوقی افزون برای زندگی.

آن زندگی حالا از دست رفته است و محبوبه مثل بقیه ‏زنان روستا فکر می کند این پایان منصفانه ای برای تمام شدن روز های یک دختربچه نیست و حق ‏همه زنان است که هر وقت خواستند ازدواج کنند؛ مثل خودش که در پانزده سالگی و برای فرار از ‏برادرها، در جای خالی پدر و مادر، با یکی از مردان سفیدسنگان ازدواج کرد و از اردبیل به روستا آمد.

‏او از بحث ها و اختلاف ها درباره «کودک همسری» خبر ندارد و نمی داند حکم قانون برای ازدواج ‏دختربچه ها چیست و چه باید باشد. آن روز که محبوبه شنید رومینا را پدرش در خواب کشته است، ‏برای سر زدن به همان برادر ها به اردبیل رفته بود. بازگشت به خاطرات پرخشونت گذشته. محبوبه می ‏گوید این طور مردن حق هیچ زنی نیست و فرار، دلیل مناسبی نیست برای کشتن یک نفر. «حتی ‏اگر فرار با پسری مثل بهمن باشد.»

به نظر محبوبه و بیشتر زنان روستای سفیدسنگان، پدر رومینا با ‏کشتن دخترش، به مردم و قانون بی احترامی کرده است. «خودش به جای قانون تصمیم گرفته. این ‏یعنی خیانت.» اگر مرد آزاد شود و برگردد، محبوبه او را نگاه خواهد کرد؟ «به هیچ وجه. سلام و ‏علیک چقدر بین روستایی ها مهم است؟ ما سلام هم دیگر به او نمی کنیم.»

محبوبه می داند پدر رومینا ‏بر اساس همین قانون، قصاص نمی شود و فکر می کند امیرمحمد، برادر شش ساله اش را که وقت ‏قتل، کنار او خوابیده و خون شاهرگ خواهر روی صورتش ریخته بود، نباید به پدر برگرداند. «وقتی ‏دخترش را کشته، پس فردا به پسرش رحم می کند؟ هرگز.» هرگز با «گ» غلیظی از دهان زن ترک ‏بیرون می آید. هرگز یعنی هیچ. رومینا دیگر «هیچ» وقت نان به دست به خانه برنمی گردد. ‏

قبرستان؛ هشتم خرداد

شالیزار های شمال در انتهای سبزی اند. تالش و روستاهایش را از همان زمان که محل رفت و آمد ‏نیرو های متفقین در جنگ جهانی دوم بود، به همین زمین ها و باغ های پربار می شناسند. حتی وقتی ‏سربازان روس، پل تاریخی چندین صدساله لمیر را خراب کردند تا پای رفتن نازی ها لنگ شود هم این ‏تکه از زمین شمال غرب ایران، صفای خودش را داشت. هنوز هم دارد؟ امروز نه. امروز، پنجشنبه، ‏هشتم خرداد ١٣٩٩، همه قصه مرگ دختربچه ای را شنیده اند که پدر عاملش بوده؛ قاتلش بوده و حالا ‏معلق میان خشم و اندوه، در زندان لاکان رشت حبس است.

خانه جدید دختر کجاست؟ قبرستان. چه ‏قبرستان زیبایی. خانه آخرت اهالی شهر ها و روستا های شمال ایران، نشسته بر تپه های سبزی است که ‏هر روز صدای پرنده های شناس و ناشناس، آسمانش را پر می کند؛ خاصه در بهار. بهار امسال، اما ‏چه سایه سنگینی بر روستا انداخت. بر قبرستان هم. آنجا که گوشه اش، قبری کنده شده به قامت یک ‏تردبچه که حالا نامش ورد زبان مردم دنیاست. مادر، با چشم هایی بی سو، تنگ مثل روز های خرداد ‏امسال، چادر سپیدی را که دختر قبل از فرارش پوشیده و گفته بود چقدر زیباست، روی قبر انداخته و ‏گل های پرپر قرمز رویش را پوشانده است. پرنده ای ناشناس از روی شاخه می پرد و نسیم، چادر سیاه ‏زنان را می تکاند.

خاله ها همراه رعنا نشسته اند و سوزی دردمندانه از میان گلوی نازک شان بیرون می ‏ریزد. عزاداری در سکوت، با حیایی به رسم زنان روستا. دختران شان، آیسان، هانیه، فاطمه و مبینا هم ‏نشسته اند کنار مزار دخترخاله و آرام اشک می ریزند. اندوه از دست دادن هم بازی بچگی برای آدم ها ‏سخت است. این آدم را حالا در چهارده سالگی، رگ گردن زده اند و آن زیر، در دل خاک تپه ای ‏سرسبز خوابانده اند.

آیسان اشک هایش را با آستین پاک می کند؛ فراری کودکانه از زیر بار خشم. ‏رومینا یعنی صیقل داده شده؛ پاک و پاکیزه؛ جلا یافته و صاف. آیسان تا امروز به معنی اسم دخترخاله ‏فکر نکرده بود. او همسن رومیناست و حالا با چیدن شمع های کوچک سفید عزا روی خاک و پاشیدن ‏عطر روی آنها، یک بار دیگر بازی را آغاز کرده است. آیسان می گوید رومینا از بچگی تودار بود و ‏حتی وقتی بعد از آن فرار سه روزه، برگشت و به خانه آنان رفت به میهمانی، لب از لب باز نکرد؛ که ‏چرا آن پسر را دوست دارد، چرا رفته و چرا دلش نمی خواسته برگردد. فقط این را گفته بود که او ‏دوستم دارد و من را آزاد می گذارد. آرزوی آزادی، از چشم های مشکی دخترخاله های او هم حالا، جایی ‏میان جنگل و قبرستان و دریا پیداست.

آنچه به زبان نمی آید ریشه های محکمی دارد. آیسان چندبار ‏پیام های رومینا را دیده بود که برای خودش می فرستد؛ پیام های کوتاه صوتی در تلگرام. دختربچه ها ‏رازهایشان را پیش خودشان نگاه می دارند. گفتن از عشق های بچگانه سخت است. گوشِ شنیدن هم ‏نیست. دختران روستا، مثل بیشتر هم سن و سال های غیرشهری شان سکوت می کنند و بعد برای ‏خیلی شان، یک روز این بند ضخیم لاینقطع، از جایی سوراخ برمی دارد و فرار. مثل آن دختران ‏سفیدسنگان که از قدیم تا به حال، آن قدر بد می بینند و سخت می گذرانند و دشوار روز می گذرانند که با ‏اولین پسر آشنا در کوچه، فرار می کنند. دوستان و دخترخاله های رومینا می گویند مردان آن قدر به زنان ‏و دختران شان در خانه سخت می گیرند که راهی جز فرار برای آن ها نیست.

یکی از همکلاسی های رومینا ‏در کلاس هشتم تنها مدرسه روستا، یک ماه قبل از مردن رومینا با پسری فرار کرده بود. یکی از ‏دختران همسایه و یکی از دختران آشنایی دور هم همین طور. اما سرنوشت آنان پس از فرار مثل رومینا ‏نبود. یکی با سری پایین به خانه برگشت و روز ها کتک خورد، یکی را دیگر خانواده نپذیرفتند و یکی ‏رفت که رفت.

دختران سفیدسنگان را مثل برخی روستا های ایران زود شوهر می دهند و رویای پوشیدن ‏لباس عروس، از دبستان در سرشان ریشه می کند. وهم خوشبخت شدن با مردانی سختگیر. برای رومینا ‏هم قبل از اینکه با بهمن فرار کند، کم خواستگار نیامده بود. «یکی شان کارمند آموزش و پرورش بود ‏که چندبار آمد و رفت.

مادرش می گفت باید حداقل ١٦ سالش بشود. پدرش، ولی موافق ازدواج بود. ‏مدام از پدرم می پرسید رومینا را بدهد به او ببرد؟ پدرم می گفت نه، هنوز زود است.»، اما بیشتر دوستان ‏رومینا در همان دوازده یا سیزده سالگی شوهر کردند. شیفت دخترانه مدرسه پورحنیفه سال هاست که ‏مشتری پر و پا قرصی ندارد. پدر ها دختر ها را به زور یا دلخواه شوهر می دهند.

از تعداد دقیق فرار زنان از خانه در تالش و روستا های اطراف اطلاعات دقیق و درستی نیست، اما به گزارش ایرنا سال گذشته سرهنگ فلاح کریمی، رئیس پلیس پیشگیری گیلان گفت که در هشت ماهه سال ٩٧، ١٥٤ فرار از منزل و در هشت ماهه سال ٩٨ هم ١٢٤ فرار که از این تعداد یکصد نفر زن بوده اند، در سامانه این پلیس ثبت شده است.

ازدواج دختربچه ها در گیلان از آمار های سازمان ثبت احوال هم پیداست. همین پارسال بود که حسین هاشم زاده، معاون امور هویتی ثبت احوال گیلان اعلام کرد، از مجموعه ازدواج های ٩ ماه سال ١٣٩٨، ٢٩٥ ازدواج برای دختران زیر ١٥ سال و ٢٩٩ ازدواج برای پسران زیر ١٩ سال ثبت شده است.

جان احمد آقایی، معاون اجتماعی و پیشگیری از وقوع جرم دادگستری گیلان درباره این آمار گفته است: «همه این ازدواج ها درون خانواده ها و با توافق های خودمانی صورت گرفته است.» او به استاندار پیشنهاد کرده کمیته ای با عنوان بررسی کودک همسری در استان گیلان تشکیل و موضوع به صورت موردی بررسی شود.

یکی از همسایه ها را هم، زن بیست ساله ای که در عصر دلگیر روستا، کنار مادر پیرش با دامنی سفید نشسته و ‏مگس از سر می پراند، با شوهر دادن از خانه کم کردند. حالا سه بچه قد و نیم قد دورش را گرفته اند و ‏پشت میله های حیاط، با واهمه ای عمیق از حرف مردم، از همسایگی با خانواده اشرفی می گوید.

در ‏خانه ای چسبیده به قبرستان. رومینا چند متر آن طرف «خانه پدری»، در اتاق یک در دومتر خوابیده و ‏نرگس دلش برای او تنگ است. زن جوان، آزرده خاطر از حرف مردم می گوید دلش می خواهد از این ‏روستا برود و دیگر هرگز برنگردد. نرگس تشنه همنشینی با زنان روستاست و فکر می کند همین ‏محدودیت هاست که دختران روستا را فراری می دهد. «آن ها هم که نمی روند، توی خودشان از درد و ‏تن هایی می پوسند.»

از وقتی رومینا کشته شده، نرگس که تا سیکل بیشتر نخوانده، فکر می کند «این ‏بدبختی» تمامی ندارد. دریا که از پنجره خانه نرگس پیداست برای او منظره ای است زشت، شبیه جمع ‏شدن قطره های آب بی معنی و سبزی جنگل پشت حیاط خانه اش، صفایی ندارد. «کاش می توانستم ‏بروم شهر و راحت شوم. الان همین که شما دارید با من حرف می زنید، مطمئنم همسایه ها دارند از ‏پنجره ما را می پایند. اینجا حرف مردم، زنان را می کشد. رومینا را هم همین حرف ها کشت.» حرف ‏زنان و بعضی مردان روستا شبیه هم است.

حمید رزمی هم ۲۸ سال معلمی اش را مدیر مدرسه ‏روستای سفیدسنگان بوده. مدرسه شهید پورحنیفه ۷۶ دانش آموز دارد؛ ۳۲ دختر و مابقی پسر. او ‏چهره رومینا را خوب به یاد دارد، صورت دوست صمیمی اش، «میم» را هم. میم، دانش آموز کلاس ‏هشتم، نخستین کسی بود که ماجرای بهمن را از زبان رومینا شنید؛ چند روز بعد خبر به گوش پدر رومینا ‏رسید و فهمید رومینا پسری را دوست دارد. آن شب، شب کتک بود و ناسزا. رضا به رعنا گفت رومینا ‏را می زند تا دیگر از این حرف ها در مدرسه نزند، تا آبرویشان نرود. تا دختر ساکت بنشیند پشت ‏نیمکت های مدرسه.


34 دیدگاه
  دیدگاه ها
Lona
4 سال پیش

درسته که کار رومینا بد بود ولی کدوم پدری که سلامت روانی داره دختر 14سالشو میکشه اونم تو خواب با داس😓 از اون به بعد من همش حواسم هست کاری نکنم که بابام بخواد منو بکشه 😅😓
Lona
4 سال پیش

من شمشیر دارم میتونم قرض بدم😂
زهرا
4 سال پیش

نه پدر مقصر نیست بهمن خاوری باید اعدام بشه
بازدیدکننده
4 سال پیش

چرت نگو حکم پسر بازی قتل نیس ولی حکم قتل قصاصه
Fatemeh
4 سال پیش

تو قرآن نوشته شده خون با خون باید جواب داده بشه کجایه قرآن خدا نوشته شده که پدر و یا پدر بزرگ اگر فرزند یا نوه خودشونو بکشن نباید قصاص بشن چرا قانون های الکی در میارین
Fatemeh
4 سال پیش

پدرش باید قصاص بشه تابرای یه سری آ مایه دیگه که مثل این مرد بی فرهنگن درس بشه
افسانه
4 سال پیش

خدارحمتش کنه دختره کارش بدبود ولی حقش نبوداینطوری بمیره گناه داشت
بازدیدکننده
4 سال پیش

شما نظر ندی بهتره رومینا از دست باباش فرار کرده
سمیرا
4 سال پیش

مگه شما تو‌قرن قاجار زندگی میکنید ک اینجوری میگید واقعا متاسفم ک‌ادمای مثل شما ک‌فکرشون بستس تو این دنیا هنوزم هستن دارن زندگی میکنن دختر عاشق شده مگه گناه کردن مگه باید برای عاشق بودن مجرم بود
بینام
4 سال پیش

من فقط میخوام بدونم اگه رومیناپسر بود پدرش همین کارو باهاش میکرد انقدر غیرتی می شد؟ رومینا فقط بچگی کرده بود همین... اگه اشتباهی هم کرده از روی نادونی بوده
بازدیدکننده
4 سال پیش

پدرش کتکش میزد احمق واقا برات متاسفا
باران
4 سال پیش

👍👋👍👍
باران
4 سال پیش

نمی دونم
باران
4 سال پیش

واقعا چطور دلت میاد واقعا باید به پدرش لعنت بشه
ستاره
4 سال پیش

باور نمی کنم در جامعه کسانی هستند که به پدر رومیان حق بدهند باخود فکر می کنم حتما فک وفامیل پدر رومینا هستند وگرنه در جامعه این حد از رذالت و خشونت بعید است
محمد
4 سال پیش

لعنت خدا بر این پدر باکشتن دخترش غیرتشو نشون داده؟؟ حالا ببینم باعذاب وجدان چکار میکنه
مهدی
4 سال پیش

اگر اون دختر بچه توی اون خونه راحت بود فرار نمیکرد اون مرد پدر نیست انسان نیست توی همون روستا باید اعدام بشه تا درسی برای همه مردان روستایی باشد که فکر میکنند زن یا دخترشون برد است
ناشناس
4 سال پیش

باید پدرش قصاص بشه
ناشناس
4 سال پیش

شما میگین رومینا باعث سر افکندگی خانوادش شده پدر اگر اونو دوست داشت به خاطر اون از اون شهر میرفت
ناشناس
4 سال پیش

باید پدرشو قصاص کنند اونم با داس وقتی که خوابه
ناشناس
4 سال پیش

خیلی بی رحم هستید بعدشم لعنت خدا بر تو که به طفل معصوم این طور میگی اون فقط 14 سال داشته واز این چیزا که بلد نبوده زود قضاوت نکنید مثلا اسم خودتونو گذاشتید انسان
بازدیدکننده
4 سال پیش

حالا نمیشه با شمشیر بشه
A
4 سال پیش

شما خودت مشکل داری.. نظر هم میدی! فقط قصاص حق این آدم پست هست
سپیده
4 سال پیش

برعکس لعنت خدا به این دختر که همچین کاری کرد با خانوادش....
سپیده
4 سال پیش

کار رومینا بد بود و کاری که پدرش کرد حقش بود و پدرش هیچ گناهی ندارد....
ناشناس
4 سال پیش

لعنت براین نامردپست توکه دخترتونمیخواستی ازهمون اول میدادیش پرورشگاه تاآیندش اینقدرتلخ ونامیمون نشه چراکشتیش بی شرف داغ به دل عالمی گذاشتی ولی خودنامردت تشنه ی زندگی هستی اینقدرکه تحقیق هم کردی الهی بمیری
Black eagle
4 سال پیش

بایستی قصاص شود به همون شیوه که دخترشو کشته
بازدیدکننده
4 سال پیش

پدر منم وقتی کوچیکتر بودم خیلی بد اخلاق بدرفتار بود..ولی الان یکمی بهتر شده ..ولی با مادرم هنوز گاهی بدرفتاری میکنه..این رفتارهای مشابه ریشه در کودکی افراد داره..
ساده
4 سال پیش

عجب رمانی نوشتی نویسنده. کار این مرد واقعا گناه و منکره. اما قضاوت در مورد اون آقا ساده نیست. ما از کنار گود میبینیم. تصور کنین تو یه روستای کوچیک یه دختر بچه با اشتباهش یه خونواده رو سرافکنده کرده. این شرمساری فراموش شدنی نیست. در این جریان خیلی ها مقصرن. اون پسر احمق که چنین ماجراجویی به راه انداخته' ریش سفیدهای روستاکه پدر رو تحریک کردن'رسانه ها که مدام تو شبکه های مجازی تصاویر آنچنانی میذارن'نیروی انتظامی که به راحتی دخترک رو در اختیار خونواده گذاسته و حتی مادر رومینا که با شناخت همسرش سهل ا
بازدیدکننده
4 سال پیش

چرت گفتم
بازدیدکننده
4 سال پیش

لعنت خدا به این پدر😔😔
مینا
4 سال پیش

بایدباداس قصاص بشه تاعدالت برقراربشه
باران
4 سال پیش

کار رومینا بد بوده ولی اون حاصل تربیت همون پدر بوده.پدر غیرتی خودشو بکشه بجای دخترش.یا تربیتی را از سر می‌گرفت وهیچ‌داغی به دل کسی نمیگذاشت
پربحث های هفته   
پربازدید شدن نمای بیرونیِ منزل شخصی رهبر معظم انقلاب+عکس/ نمایی سیمانی با آیفونی قدیمی و درب خانه ای ساده و بدون زرق و برق (508 نظر) سه پرس کباب سفارش پسر کوچک رهبر معظم انقلاب برای خانواده شش نفره‌شان+عکس/ فرزندانی که در ساده زیستی راه پدر را ادامه میدهند (167 نظر) پیام توئیتری علی دایی درباره حمایت از کاندیداهای ریاست جمهوری+عکس (36 نظر) نوزاد بانمک و خوشگل المیرا شریفی مقدم مجری خوش اخلاق صداوسیما سر سفره ساده عید/ پروفیل یک مادر مهربون+عکس (35 نظر) تدارکات ساده رهبر معظم انقلاب برای پذیرایی کردن از مهمانانش+عکس/از قند و چای گرفته تا بشقاب کوچک از شیرینی نارگیلی برای کسانی که قند دوست ندارند (34 نظر) خلاقیت بی نظیر راننده یزدی، با نوشته جالب پشت کامیون حماسه ساز شد/ آدم حَظ میکنه از این درک و فهم بالا... (19 نظر) تصویری از خانه ابدی همسر جوان نسرین مرادی، فریده سریال نون خ/ روحش شاد و یادش گرامی (18 نظر) خلاقیت پدر ایرانی در ثبت اولین عکس متفاوت از پسرش حماسه ساز+عکس/کل آتلیه های شهر زیر سوال رفت...🤣 (18 نظر) (عکس) انگشتر بسیار زیبای رهبر انقلاب با طرحی دلربا و چهره شاداب و پرانرژی ایشان در 85 سالگی / پیر ما اشرف مخلوقات است ... (10 نظر) نگاهی به کیک تولد متفاوت و به شکل سالاد الویه حامد آهنگی در مراسم سورپرایز تولدش+ویدیو/ چه ذوقی میکنه آقای خوش خنده😍 (9 نظر) هادی چوپان ریشش را زد و سبیل گذاشت ؛ قهرمان بدن سازی با سبیل دسته دارش قابل شناسایی نیست (8 نظر) سنگ تمام فاطمه گودرزی، توران سریال لحظه گرگ و میش در تبریک تولد عروسش با اشاره به چشمان دریا خانوم+عکس/ تعریف و تمجیدی عروس‌پسند😍 (7 نظر) نگاهی به کانتر آشپزخانه شلوغ و جمع و جور خانه مهران غفوریان در این پیام تبریکش+ویدیو/ یخچال هم قشنگ برا خودش آلبوم عکسه (7 نظر) نسبت فامیلی فاطمه گودرزی توران سریال لحظه گرگ و میش و حمید گودرزی نادر سریال دلدادگان/ گودرزی های سینمای ایران را بشناسید (6 نظر) نگاهی به ورودی خانه ویلایی پوریا پورسرخ در میزبانی از بازیگر معروف ترکیه ای+ویدیو/ میز بیلیارد با پرده هایی خوش رنگ و خاص 😍 (5 نظر)
پربازدیدترین ویدئوهای روز   
تیتر امروز   
اعلام اسامی 30 دانشجوی نمونۀ سال 1402
برنامه تازه اردوغان برای بقاء / ترکیه از روی عربستان کپی می‌کند
دغدغه‌ها و اولویت‌های پزشکیان و جلیلی برای «آموزش و پرورش»
جلیلی: دولت را با 1500 تحریم تحویل رئیسی دادند!
ماجرای جمله «به شما ناهار دادند؟» شهید رئیسی چه بود
واردات خودروهای ارزان قیمت با کیفیت در دستور کار دولت
مدافع پرسپولیس به تراکتور پاسخ مثبت داد / هایجک چهارم از اردوی سرخ پوشان توسط زنوزی
سرخط مهم‌ترین اخبار ایران و جهان / 11 تیر 1403
از واکنش متفاوت پسر بزرگ دهقان فداکار به توییت پزشکیان تا مراسم وداع با شهید حافظ صندوق در حواشی داغ امروز دوشنبه 11 تیر 1403
همسر سعید جلیلی چرا غایب است و این کاندیدا را همراهی نمی کند؟ / شغل او چیست؟ + عکس
با این سبزیجات سالم و مقوی به جنگ چاقی شکم بروید/ با این خوشمزه ها زود لاغر میشی!
فال روزانه امروز دوشنبه 11 تیر ماه 1403
فال شمع روزانه امروز دوشنبه 11 تیر خرداد 1403
فال قهوه با نشان روز دوشنبه 11 تیر ماه 1403
(تصاویر) سفر به عصر قاجار؛ اردکی که عاشق خواجۀ دربار شده بود!
منتخب روز   
(عکس) استایل کُت و شلواری محمود احمدی نژاد در خیابان/ ذکر گفتن آقای سیاست مدار در حال پیاده روی بازی های مادرانه مینا مختاری همسر بهرام رادان با پسر تُپُل و مُپلش/ چه شیطون شده جان کوچولو ویدئویی از خانه ابدی آیت الله آل هاشم و گریه های جگر سوز پدر روحانی شهید/ روحش شاد و یادش گرامی مجید واشقانی پرسپولیس را با خاک یکسان کرد/ افشاگری آقای بازیگر از تاکتیک پرسپولیس برای قهرمانی در حضور پورعلی گنجی افشاگری عادل فردوسی پور از گول مالیدن سر خواهر برادر کوچکترش/ از شما خیلی خیلی بعید بود!! شعری که استاد شهریار با خواندن آن اشک ریخت و تا آخر به صورت گریان ادامه داد/ طفل بودم دزدکی پیر و علیلم ساختند سکانس غَش آور از سریال 3 در 4 با هنرنمایی علی صادقی/ ایشون اول نمک بودن بعدا دست و پا در آوردن! زنی که قهرمان زلزله کاشمر شد! / این است زن شجاع ایرانی ... حضور حمید نوری در منزل حسین امیرعبداللهیان برای عرض تسلیت به خانواده ایشان و قدردانی از تلاشهای وزیر شهید برای آزادی وی+عکس