ساعدنیوز
ساعدنیوز

بهناز جعفری، بازیگر مجرد و تهرانی سینما: به من برچسب زدند که تو ایدز داری!

  سه شنبه، 01 آبان 1403 ID  کد خبر 414258
بهناز جعفری، بازیگر مجرد و تهرانی سینما: به من برچسب زدند که تو ایدز داری!
ساعدنیوز: همان نقشی که من برایش سیمرغ گرفتم، نقش یک دختر ایدزی بود و بعدا متاسفانه باعث شد که فقط یک برچسب به من بخورد که این همان دختری است که ایدز داشت و برای ترمیم رفته بود.

به گزارش سرویس هنر و رسانه ساعدنیوز، بهناز جعفری در مصاحبه ای گفت»: بعد از سیمرغ، نه دستمزد من بالاتر رفت نه پیشنهادهای ویژه آنچنانی به من شد. همان‌طور انتخاب‌های کوچک داشتم و پیشنهادات خیلی خاص نقش اول به من داده نشد. ادامه مصاحبه با وی را در زیر می خوانید.

شروع کارتان با سینما بود؟
بله، فیلم روسری آبی.

چطور شد که انتخاب شدید؟
کلاس‌های خانم آدینه بود که خانم بنی‌اعتماد آمدند تا از بازیگران جوان انتخاب کنند. تست و عکس گرفتند و خانم آدینه هم تأیید کردند و رفتم برای ایفای یک نقش کوچک. اما انگار آن سیاست و شم کاری که بتوانم برای خودم برنامه‌ریزی درستی بکنم و هر نقشی را قبول نکنم در من وجود نداشت. بعد از آن «عشق طاهر» بود و «سینما‌سینما» که در آن نقش یک منشی صحنه را داشتم که خیلی فعال بود، اما اصلا دیده نشد.

شما برای نقش‌تان در «خانه‌ای روی آب» یک سیمرغ دارید. این را موفقیت نمی‌دانید؟
سالی که سیمرغ گرفتم فیلم‌هایی مثل من «من ترانه پانزده‌سال دارم» بود و کاندیداهای نقش دوم کسانی بودند که فکرش را نمی‌کردم، من بگیرم. الان که از سیمرغ فاصله گرفتم اصلا دوستش ندارم و هیچ تاثیری بر زندگی من نگذاشته است. خصوصا که این روزها می‌بینم به نقش‌ها و بازی‌هایی داده می‌شود که رو و سطح در آنها اهمیت پیدا کرده است. البته من الان هرچه بگویم ممکن است بگویند چون خودش نگرفته اینطور می‌گوید. اما من به‌عنوان معترض اینها را نمی‌گویم. سلیقه من این است. با این روند من هم دیگر به دل خودم نمی‌چسبد وقتی این کلمه را به کار می‌برم که نقش خاص، نقش پیچیده ولی تاثیرگذار، یک سکانس اما بازی کن و زنده‌اش کن. خارج از ایران این اتفاق می‌افتد. جایزه‌ها به چنین نقش‌هایی داده می‌شود. مثلا همان نقشی که من برایش سیمرغ گرفتم، نقش یک دختر ایدزی بود و بعدا متاسفانه باعث شد که فقط یک برچسب به من بخورد که این همان دختری است که ایدز داشت و برای ترمیم رفته بود. اما آن‌جا ما به ازای آن تقدیرشان را به موقع و خوب دریافت می‌کنند. بعد از سیمرغ، نه دستمزد من بالاتر رفت نه پیشنهادهای ویژه آنچنانی به من شد. همان‌طور انتخاب‌های کوچک داشتم و پیشنهادات خیلی خاص نقش اول به من داده نشد. انگار توانایی‌ها و بضاعت من در همان حد است. فقط خوشحالم که هنوز می‌گویند بهناز بازیگر با استعدادی است و می‌تواند نقش را در بیاورد. همین برای من قانع‌کننده است تا این‌که بخواهم سیمرغ بگیرم. هیچ‌کس یادش نمی‌ماند چند‌سال پیش چه کسی سیمرغ گرفت. البته اخیرا جوایز، بین‌المللی و شگفت‌انگیزتر شده و کمی جهانی‌تر که می‌شود یادمان می‌ماند که مثلا شهاب حسینی، لیلا حاتمی، آقای ناجی و نوید محمدزاده برگزیده شده‌اند.

چه شد که به این گروه پیوستید و فکر می‌کردید برای نقشی کوتاه سیمرغ بگیرید؟
یک روز دستیار آقای فرمان‌آرا با من تماس گرفتند و من رفتم دفترشان برای بستن قرارداد و برگه‌ای به من دادند که فقط دیالوگ‌های مژگان در آن بود. یک نقش تک‌سکانسی که حتی نمی‌دانستم باید چه دستمزدی را برایش بگیرم. من هم «بوی کافور، عطر یاس» را دیده بودم و آقای فرمان‌آرا را به‌شدت دوست داشتم. حتی برای آن نقش که ایدز داشت رفته بودم آزمایشگاه و خودم هم آزمایش دادم یا به آدم‌های مختلف می‌گفتم تو اچ‌ای وی مثبت هستی تا ببینم واکنش‌شان چیست. بعد شنیدم که آقای فرمان‌آرا در پروازی کنار شبنم طلوعی نشسته بودند و سر و زبان او را که دیدند گفتند بد نیست این نقش را شبنم بازی کند. دستیارشان تماس گرفتند و گفتند ما یک جابه‌جایی داریم و شما فلان نقش را به جای مژگان بازی کنید. بسیار متعجب و ناراحت شدم و سریعا رفتم سر لوکیشن که خانه با شکوه آقای کیانیان در آن فیلم بود. میز شام چیده بودند و آقای کیانیان هم بود.
آقای فرمان‌آرا موسیقی بتهوون گذاشته بود. با توپ پر رفتم پیش‌شان و گفتم من باید این نقش را بازی کنم. پول نگاتیو چقدر می‌شود؟ من آن را می‌دهم و شما این سکانس را هم از من بگیرید و هم از بازیگر دیگرتان و بعد مقایسه کنید کدام بهتر است. ایشان خندیدند و خب من هم نمی‌دانستم چقدر وضع مالی‌شان خوب است (خنده). آن روز گذشت و من بالاخره توانستم از طریقی متوجه شوم که آقای عباس گنجوی در عروج‌فیلم کار مونتاژ را انجام می‌دهند. خودم را به آب و آتش زدم که باید بازی کنم. آفیش شدم به بیمارستان تا آن یک سکانس را از من بگیرند. اما آن لحظه یخ کرده بودم، تمرین کرده بودم اشک بریزم و حتی هنوز هم می‌گویم چرا دستانم را بالا آوردم و صورتم را پنهان کردم. یک برداشت گرفتند و گفتند خوب است و من هم فکر کردم الکی و اصطلاحا پلان ایتالیایی است. از آن روز چند روز یک بار حلیم به‌دست می‌رفتم عروج فیلم و می‌گفتم بگذارید سکانسم را ببینم. من هستم؟ و آنها اطمینان می‌دادند که خودت هستی. تا روز اختتامیه جشنواره در تالار وحدت که بدو بدو رفتم پالتو خریدم و خودم را به آن‌جا رساندم و ردیف‌های جلو نشستم. وقتی جایزه گرفتم از کاندیداهای دیگر خجالت می‌کشیدم و عذرخواهی می‌کردم... اصلا اعتمادبه‌نفس نداشتم (خنده).

از آن دوران چه چیزهایی به خاطر دارید که فکر می‌کنید کاش امروز هم وجود داشتند؟
ما از آن بچه‌هایی بودیم که شب می‌رفتیم توی صف سینما شهر فرنگ و عصر جدید ثبت نام می‌کردیم و صبح یک نفر می‌رفت آن‌جا و بعد چند نفر اضافه می‌شدند و با باتوم آنها را جا می‌زدند. فیلم «سلام سینما» را با فلاکت و بدبختی دیدیم. خود من چقدر به مادرم دروغ گفتم تا بروم «ناصرالدین‌شاه آکتور سینما» را ببینم (خنده). گالری می‌رفتیم... اما اخیرا رفتم موزه هنرهای معاصر یک گنجینه‌ای را باز کرده بودند و این همه بی‌اهمیتی برای آدم‌های مسئول به شدت دردناک بود. مثلا جلوی یکی از تابلوها آب از بالا چکه می‌کرد و باید فاصله‌ات را زیاد می‌کردی تا خیس نشوی. الان دیگر باورم نمی‌شود که مثلا کسی «جان شیفته» رومن رولان را خوانده باشد. برای «هملت» قطب‌الدین صادقی که آن زمان در سالن اصلی تئاتر شهر اجرا می‌شد، هر شب یک جوری بلیت گیر می‌آوردم و انتهای سالن می‌ایستادم به تماشا و 11شب هم تمام می‌شد. مادرم همیشه می‌گفت کلید را بگذار و برو همانجا که بودی... به شدت مخالف بود. گربه‌هایی که در آن سالن پیش از بازسازی‌اش رفت و آمد داشتند، دیگر بخشی از اجراها بودند. سالن‌ها هر کدام سبک خودش را داشت. مثلا یک سالنی برای کارهای دانشجویی بود، کارگاهی برای کارهای تجربی و سالن‌هایی هم برای کارهای حرفه‌ای. اما الان حتی اگر اسما این تفکیک وجود داشته باشد در عمل چندان رعایت نمی‌شود.

با وجود این میزان از مخالفت، چه شد که خانواده اجازه دادند تئاتر کار کنید؟
پدرم حسابدار بازار بود و انسانی بسیار منعطف و لوتی اما مادرم که در فضای بیمارستان و پرستاری کار می‌کرد و با درد جامعه از نزدیک آشنا بود و به شدت با ورود من به این فضا مشکل داشت. خانم آدینه با او صحبت کردند و توضیح دادند که تئاتر مطربی نیست و بعد هم به تماشای نمایش «سلطان مار» نشست و اینگونه کم‌کم کنار آمد.

جداشدن پدر از خانواده چه تاثیراتی بر زندگی‌تان داشت؟
از آنجایی که مادرم زن خودساخته‌ای بود و در جامعه واقعا جنگیده و زندگی کرده بود، خیلی روی من تأثیر گذاشت. تا جایی که یادم می‌آید هیچوقت از هیچ یک از اعضای خانواده پول نگرفتم. رشته‌ام گرافیک بود و با طراحی‌های کوچک سعی می‌کردم درآمد داشته باشم و بعد هم که در بازیگری بی‌مهابا کار کردم تا هم خرجم در بیاید هم خودم را تثبیت کنم. جدایی خانواده برای بسیاری از آدم‌ها سازنده بوده تا این‌که بخواهند هر روز شاهد کلنجار رفتن پدر مادر باشند. الان که بعد از مدت‌ها با خانواده پدرم در رفت و آمد هستم، این حس مثبت را به خودم دارم که هیچوقت ناچار نشدم برای پول گرفتن به پدرم رجوع کنم و به این سوال همیشگی که این پول را برای چه می‌خواهی، پاسخ دهم و از طرفی دل‌نگرانی برای پر کردن حساب خالی همیشه با خودم بود. زندگی کنترل‌شده‌ای داشتم و مادرم به شدت نظارت داشت و فکر می‌کرد باید جور نبود پدر را هم بکشد و حتی وقتی می‌خواستم تئاتر ببینم، مادرم به شدت مخالف بود و تازه کم‌کم داشت می‌فهمید زمانه عوض شده و دید که من در خانه کتاب می‌خوانم و دیالوگ حفظ می‌کنم و از این بابت خوشحال بود.

تمرکز بی‌قیدوشرطتان بر حرفه‌ای که در آن هستید، چقدر شما را به اهدافی که در ابتدای مسیر داشتید نزدیک کرده است؟
راستش من به‌عنوان هدف و منبع درآمد به این حرفه نگاه نکردم و توسط نخستین معلمم خانم آدینه که این مسأله را برای من جدی کردند به این سمت سوق داده شدم و برای من که گرایش‌های دینی و اسلامی پیدا کرده بودم و گرافیک می‌خواندم، تاثیرگذار بود که تکلیفم را روشن کرده و موضعم را کمی تلطیف کنم. دانشگاه دو جا قبول شدم، گرافیک تربیت مدرس و نمایش دانشگاه آزاد که خیلی محتاطانه و بدون این‌که مادرم در جریان باشد ثبت‌نام کردم و اواسط ترم اول بود که فهمید و دنیا را به هم ریخت ولی من ماندم. الان که نگاه می‌کنم به بسیاری از چیزها نرسیدم اما تا حدودی سعی کرده‌ام که قابل قبول باشم. بابت چیزهایی که شخصا و با جان کندن و بدون استفاده از تجربه دیگران به آنها رسیدم، از خودم راضی‌ام.

گرایش‌های مذهبی تان مربوط به چه دوره‌ای می‌شود؟
من یک دوره دو ساله می‌خواستم بروم رشته دیگری را همزمان با گرافیک بخوانم. انواع نمازها را می‌خواندم و روزه می‌گرفتم و جامعه الزهرای قم هم ثبت‌نام کرده بودم و از آن‌جا برای من نوار می‌فرستادند و هر شش ماه یک بار می‌رفتم حضوری امتحان می‌دادم که بیشتر روی قرآن و تربیت اسلامی متمرکز بودند. همچنین دوست داشتم به آدم‌هایی که ناتوانی جسمی دارند خدمت کنم و پرستارشان شوم. البته الان هم هنرمندان به‌گونه‌ای خدمتگزاران مردم هستند.

با این حال ظاهرتان هم متفاوت با الان بود؟
بله. هم چادر سرم بود، هم مقنعه چانه‌دار. اما همه این دوران را گذرانده‌اند.

برای دیدن حواشی بیشتر از دنیای سلبریتی ها اینجا کلیک کنید.


  دیدگاه ها
پربحث های هفته   
بهاره رهنما: آدمی که بعد 30 سال کار کردن نتونه رفاه مالی داشته باشه آدم بی دست و پاییه! ما راننده تاکسی‌ها و پاکبان‌ها بابت بی دست و پایی‌مان از شما معذرت می‌خواهیم خانم بهاره رهنما+فیلم (491 نظر) مریم امیرجلالی: داماد و دخترم توی کانادا هر دوتاشون کارمند بانک هستند و تا 5 کار می‌کنند که بعدش نای حرکت ندارند؛ ایران همه چیز سر جای خودشه کارمندا تا 2 کار می‌کنند+ویدیو (303 نظر) بهنوش طباطبایی: کشتن روباه و استفاده از پوست حیوان خیلی هم خوبه برای محیط زیست مفیده چطور گوشت از قصابی میخریم نمیگیم به قیمت کشته شدن حیوانه+فیلم (152 نظر) ارژنگ امیرفضلی در کانادا: آدم‌ها می‌گن بریم خارج عشق و حال کنیم اما وقتی میان اینجا میگن بریم همون ایران، من خودم بخوام نفسی از ته دل بکشم میرم ایران+فیلم (145 نظر) المیرا شریفی مقدم خطاب به شاهزاده امارات: زیاد حرف بزنی باید 2 تا جزیره دیگه رو هم پس بدی +عکس (142 نظر) هادی چوپان در برنامه علی ضیا: قهرمان جهان شدم صبحش رفتم سر ساختمون گچکاری؛ صاحبکارمون بنر یک در یک زده بود آقا قهرمان جهان شدی مبارکه!/ از شیراز تا تهران رو با اتوبوس می اومدم (124 نظر) رهبر معظم انقلاب: 14 ساله که بودم از پدرم اجازه می‌گرفتیم و با برادرم به ییلاق می‌رفتیم شب خسته برمی‌گشتیم و می‌خوابیدیم، پدرم ما را در خواب می‌بوسید چون دلتنگمان می‌شد+عکس (95 نظر) حرف های گنده تر از دهن مهشید حامدی زن ابی خواننده خطاب به محسن چاوشی: عرب پرست!/ مثل سگ افتخار می‌کند به کاباره و شهامتِ تهران ندارد! (88 نظر) محمدرضا شریفی نیا: رهبر معظم انقلاب در زمینه ادبیات متبحّر هستند خصوصا ادبیات روس؛ خیلی جالب بود که یک روحانی چقدر مسلط بر ادبیات کشورهای دیگه هستند+ویدیو (85 نظر) محمدرضا گلزار برای اولین بار با انتشار عکس مادر جوان و باکلاسش در اینستاگرام تولدش را تبریک گفت+عکس/ مادرشوهر جوان آیسان خانوم چه چهره مهربونی داره (84 نظر) رهبر معظم انقلاب: ساعت 5 صبح که کارم رو شروع می‌کنم، ده و نیم دلم میخواهد بخوابم +ویدیو/ شرح یک روز کاری پُربار از زبان رهبری (75 نظر) حضور بازیگران مشهور ایرانی در ورژن ایرانی افسانه جومونگ/ رضا عطاران در نقش موپالمو، امین حیایی در نقش یونگ بو، الناز شاکردوست در نقش سوسانو و جواد عزتی در نقش جومونگ+فیلم (70 نظر) حال و هوای کلاس درس در حضور سرزده رهبر معظم انقلاب در یک روستای محروم +عکس؛ از خنده های ریز یک دانش آموز تا نگاه های خیره دانش آموز دیگر (70 نظر) زهرا خواهر رضا داوودنژاد: روز اول مهر صبح با مادرم رفتم مدرسه و بعد از ظهرش دیگه مادرم رو ندیدم، به خاطر اینکه ایشون سکته قلبی کردند و از دنیا رفتند (60 نظر) همسر بیرانوند: علیرضا از غر زدن های من می ترسد/ بعد از 4 بار خواستگاری به علیرضا جواب مثبت دادم/ کافی است چیزی از اشتباه علیرضا بگویم تا فورا عصبانی شود (55 نظر)
پربازدیدترین ویدئوهای روز   
تیتر امروز   
10 دقیقه‌ای برای عصرونه کیک درست کن / طرز تهیه کیک ساده خانگی به صورت مرحله به مرحله و بسیار خوشمزه
آشپزشو؛ 10 دقیقه‌ای کتلت درست کن / آموزش گام به گام طرز تهیه کتلت سیب زمینی ساده و خانگی با طعمی بی نظیر
10 دقیقه‌ای پنکیک درست کن / آموزش طرز تهیه پنکیک خانگی
10 دقیقه‌ای فلافل درست کن / طرز تهیه فلافل ساده به روش خوزستانی با طعم بسیار عالی
آشپزشو؛ 5 دقیقه‌ای سالاد ماکارونی درست کن / طرز تهیه سالاد ماکارونی خوشمزه و مجلسی به روش رستورانی
در عرض 10 دقیقه مثل کافه‌ها چیز کیک درست کن / طرز تهیه گام به گام چیز کیک یخچالی با بیسکویت پتی بور با ساده ترین دستور
فال ابجد روزانه شنبه 5 آبان 1403
فال شمع روزانه امروز شنبه 5 آبان 1403
فال روزانه امروز شنبه 5 آبان ماه 1403
فال قهوه با نشان روز شنبه 5 آبان ماه 1403
رهبر معظم انقلاب: موهای دخترم را شانه کردم، بافتن موی سر را خیلی خوب بلدم اما با یک دست نمیشود؛ دودستی باید ببافند چون باید موها را سه قسمت کنند+عکس/ روایتی از پدرانگیِ شیرین رهبری
فال انبیاء روزانه شنبه 5 آبان 1403
فال حافظ با تفسیر امروز شنبه 5 آبان 1403 + فیلم
شوک خونین در فوتبال اروپا / قطع عضو بازیکن فوتبال در زمین بازی + فیلم
تعجب مقامات مصر از پزشکیان و تیم همراهش / اروپا چهره دیگری از شما نشان می‌دهد
منتخب روز   
رفتار خارج از عرف و بی‌احترامی اردوغان به پزشکیان در اجلاس بریکس+ویدئو (فیلم) کباب بازی مردم لبنان زیر بمباران وحشتناک اسرائیل / انصافاً این روحیه مردم لبنان قابل ستایشه ... عکس دیده نشده از معشوقه یهودی مظفرالدین شاه قاجار / ماشالا مَردیه برای خودش!😂 زوایای پیدا و پنهان سرطان‌های ارثی/آیا سرطان ارثی است؟ بازداشت مردی که به اسیدپاشی روی دوستش متهم است وحشتناک ترین قتل مرد جوان به دست بستگانش / صحنه‌سازی زن و شوهر جوان برای طبیعی جلوه دادن مرگ 4 محکوم پرونده مشروبات الکلی مسموم اعدام شدند مال باخته برای پیدا کردن دزد خودرواش اشتباهی مردی بیگناه را ربود! پذیرایی از مسعود پزشکیان در باند فرودگاه و پس از پیاده شدن از هواپیما با شیرینی های مخصوص و محلی در روسیه+عکس قتل دختر 9 ساله به دست دوست 13 ساله‌اش / جسد در تپه های شهرک مسعودیه پیدا شد! + اعترافات افشای رازهای تاریک قتل داریوش مهرجویی و همسرش/ چه کسانی پشت این جنایت بودند؟ فردی که در فرودگاه امام خمینی مرتکب قتل شد: می‌خواستم کارفرما را بترسانم!