به گزارش پایگاه خبری تحلیلی ساعد نیوز به نقل از همشهری، دیوید ایرانی، یک کیف قاپ حرفه ای است اما اعترافاتش باور کردنی نیست و شاید برایتان خیلی عجیب باشد. او می گوید برای رهایی از عذاب وجدان، خمس و زکاتش را می پردازد و تاکنون چندین زندانی مالی را آزاد کرده تا به آرامش برسد.
خودت را معرفی کن؟
من داوودم و 30 سال سن دارم. همه مرا از کودکی دیوید صدا می زنند.
چرا دیوید؟
چون هم عاشق دیوید بکهام هستم و هم دونده خوب! یک جورایی ترکیب اسمم با دونده شده دیوید! البته این مسئله را که برای دیگران بازگو می کنم می خندند، نمی دانم چرا!؟
دیوید! توضیح بده که به چه جرمی دستگیر شده ای؟
سرقت، زورگیری و کیف قاپی.
از شیوه و شگردهایت برای سرقت بگو؟
یا با پای پیاده، یا سوار بر اسکیت، دوچرخه یا موتور می شوم. سپس می روم مقابل صرافی و طلافروشی ها. سوژه ام را از میان خریداران ارز یا طلا انتخاب می کنم. بعد که طرف از صرافی یا طلافروشی خارج شد به تعقیبش می پردازم و بالاخره در یک جای خلوت گیرش می اندازم. بعد می روم سمتش و ابتدا با زبان خوش می گویم هرچه خریده را به من بدهد اگر مقاومت نکند و تسلیم شود که هیچ اما اگر مقاومت کنم آن وقت تیزی چاقویم را نشانش می دهم و تهدید می کنم که اگر تسلیم نشود، با چاقو درست وسط جمجمه شان می زنم تا کارشان تمام شود.
و آن وقت طعمه هایت تسلیم می شوند؟
هیچ آدم عاقلی حاضر نیست با جانش معامله کند. آدم ها برای حفظ جانشان هرکاری انجام می دهند. طلا و دلار که چیزی نیست. دو دستی تقدیمم می کنند و من پس از سرقت فرار می کنم.
سرقت را تنهایی انجام می دهی یا همدستی هم داری؟
معمولا تنهایی انجام می دهم البته گاهی هم دوستم همراهم می آید.
چند وقت است که با این شیوه سرقت می کنی؟
بیشتر از یک سال است.
در این مدت فراری بودی؟
سعی می کردم ردی از خودم در سرقت ها به جا نگذارم. صورتم را می پوشاندم و حرفه ای عمل می کردم. جایی می رفتم که دوربین نباشد. خلاصه خیلی حواسم بود و شاید به همین دلیل بود که زمان زیادی طول کشید تا دستگیر شوم.
می دانی چطور لو رفتی؟
نه. یک نفر می گوید پلیس ردم را زده، یک نفر دیگر می گوید دختر موردعلاقه ام مرا لو داده است. راستش می خواستم با او ازدواج کنم اما بعد دیدم من آدم زندگی نیستم. فکر می کنم او وقتی دیده من حاضر به ازدواج نیستم مرا لو داده است.
با اموال مسروقه چه می کردی؟
خوشگذرانی، تفریح، زندگی، پرداخت بدهی. هرچه فکرش را بکنید. خرج زندگی این روزها بالاست. البته می دانم نگاه همه به سارقان بد است اما ما هم دل داریم و گاهی عذاب وجدان می گیریم از کار زشتی که انجام می دهیم. شاید برایتان عجیب باشد اما من خمس و زکاتم را می پردازم و با پول سرقتی، زندانیان زیادی را آزاد کردم. همین پارسال حدود 3 یا 4 زندانی مالی در تهران و شهرستان را آزاد کردم که شب عید کنار خانواده هایشان باشند. این کار به من آرامش می داد و باعث می شد عذاب وجدانم کمتر شود. نمی دانید چقدر برای من دعا کردند؛ شاید اصلا دعاهای آنها بود که در تمام این مدت توانست از دید پلیس مخفی بمانم! با خودم می گفتم آن فردی که رفته طلا و دلار بخرد حتما وضع مالی اش خوب است اما خب آدمیزاد بالاخره از اشتباهش پشیمان می شود و عذاب وجدان به سراغش می آید. من را اینجوری نگاه نکنید، یک زمانی برای خودم برو و بیایی داشتم. در تیم نوجوانان بازی می کردم و فکر می کردم روزی فوتبالیست معروفی می شوم و در تیم های مطرح اروپا بازی می کنم. هافبک تیم بودم و مربیانم همیشه از استعدادم در بازی فوتبال می گفتند. دست کمی از دیوید بکهام ندارم! ما را کنار هم بگذارند شاید حتی بازی من بهتر از او باشد!
فوتبالیست حرفه ای چرا باید تبدیل به دزد شود؟
یک اشتباه؛ یک حماقت. یک روز دوستانم مرا دعوت کردند و به من حشیش و گل دادند. نخواستم جلوی آنها کم بیاورم و مصرف کردم. بعد به خودم که آمدم دیدم معتاد شده ام و از تیم اخراجم کردند. خانواده ام خیلی تلاش کردند تا مرا ترک بدهند اما نشد. من در یک خانواده فرهنگی بزرگ شده ام. پدر و مادرم معلم هستند و خواهر و برادرهایم تحصلیکرده. اما خب من راه درستی را در پیش نگرفتم و عاقبتم به اینجا ختم شد.