آیا احساس میکنید گم شدهاید یا انگار چیزی در زندگیتان کم است؟ شاید میخواهید در دنیایی که هستید، تفاوت بزرگی ایجاد کنید، اما نمیدانید چطور. بسیاری از ما در همین حال که زندگی را میگذرانیم، حس میکنیم باید ارتباط عمیقتر و راضیکنندهتری با دنیا داشته باشیم اما چون به آن نمیرسیم، احساس ناامیدی و ناتوانی میکنیم.
بزرگترین روزهای زندگی شما، یکی همان روزی است که در آن متولد شدهاید و دیگری آن روزی که بفهمید هدفتان از زندگی چیست. اما اگر ندانید هدفتان چیست و چرا اینجا هستید، ادامهی زندگی میتواند دشوار باشد. مقاله زیر را بخوانید تا ببینید چگونه هدف خود را پیدا کنیم.
هدف نقطهای است که قصد رسیدن به آن را داریم و در آن مسیر آگاهانه قدم برمیداریم. این نقطه یک خواسته دقیق و روشن و وضعیتی است که میخواهید در آینده داشته باشید و مدام ذهن شما را برای رسیدن به آن درگیر خود میکند. به عبارت دیگر همان خواستهایست که میخواهید به آن برسید. همان تصاویر خوبی که در ذهن، از خود و زندگی آینده خود ساختهاید. همان نتیجهای که در اثر برنامه ریزی، تلاش و پشتکار شما به دست میآید. رسیدن به اهداف یعنی واقعیت بخشیدن به رویاها.
با توجه به هدف مسیر کارها مشخص میشود و به زندگی معنا میدهد.
مثل آیینهای است که شخصیت انسان را نشان میدهد.
اهداف خوب میتوانند زندگی را پر از شادی و موفقیت نمایند.
افرادی که در زندگی خود اهداف مشخص دارند افرادی سالم، خوش اخلاق و خوش برخورد هستند.
به انسان اعتماد به نفس، انگیزه وعشق به زندگی میدهد.
انسان هدفمند پویا و فعال است و کمتر به دنبال افکار منفی است.
یکی از رموز موفقیت انسان هدفمندی در زندگی است.
هدفگذاری در زندگی است که انسانهای بزرگ را از دیگران متمایز میکند.
وقتی از افراد در مورد اهدافشان سئوال می کنیم، بیشتر آنها در مورد چیزهایی که نمی خواهند مواجه شوند، صحبت می کنند. مغز انسان چنان عمل می کند که یک هدف با الفاظ منفی را بیشتر جذب می کند و تاثیرات منفی بر جای می گذارد. ما والدینی را می بینیم که به فرزندان خود می گویند که چه کارهایی را انجام ندهند و سرانجام پی می برند که کودکان ظاهرا بیشتر مایلند درست عکس آنچه را که به آنها گفته میشود، انجام دهند.
ذهن ما بر اساس فاکتورهایی مانند زمان، عدد و نحوه رسیدن برنامه ریزی میشود و سیستم RAS مغز فقط روی مواردی تمرکز می کند که بارها و بارها تکرار شود. در فرآیند هدفگذاری همانند یک بازیکن گلف عمل کنید که توپ خود را از ورای همه موانعی مانند درختان، چاله ها و… به هدف می نشاند. شما باید در ابتدا نتایج را در ذهن خود تجسم کنید و به ابزارها و چگونگی آن توجهی نکنید زیرا ذهن ما علاقمند است در منطقه امن خود بماند و به محض آنکه یک هدف را مشخص می کنیم، احساس خطر می کند و بدنبال منصرف کردن شما می گردد.
مثلا اگر می خواهید 5 کیلو کاهش وزن داشته باشید، آیا بیشتر به روش دستیابی به وزن ایده آل را تصور می کنید و یا زمان رسیدن و احساس تندرسی را تصور می کنید؟ افرادی که ذهن خود ر ا مشغول روش های دستیابی به هدف می کنند، با انبوهی از کارها مواجه میشوند که در ظاهر غیر ممکن است اما افرادی که تنها به نتیجه فکر می کنند و در مسیر هدف قرار می گیرند، به ذهن خود چنین القاء می کنند که باید راه دستیابی به آنرا پیدا کند.
پیشنهاد می کنم تعداد آرزوها و اهداف خود ار بدون آنکه درباره آنها فکر کنید، روی کاغذ بیاورید و آنها را الفاظی مثبت بیان کنید. مثلا بجای اینکه بگویید: من مجبور هستم وزنم را کاهش دهم تا سرطان نگیرم، بگویید: من برای دستیابی به سلامتی وزن خودم را کاهش می دهم.
همچنین بجای اینکه بگویید: من باید شغل خود را تغییر بدهم و پول بیشتری دربیاورم تا ورشکسته نشوم، بگویید من شغل مورد علاقه خود را انتخاب می کنم و اهداف خود می رسم.پرسش های زیر به شما کمک می کند یک مسیر درست را در ذهن خود ترسیم کنید و اهداف را بصورت شفاف و قابل لمس بیان کنید:
چه می خواهم؟
امیدوارم که همین الان چه چیزی را تغییر دهم؟
به چه نتیجه ای می خواهم برسم؟
چه چیزهایی را می خواهم تغییر دهم؟
چه نتایجی برایم مهم است؟
بیداری قهرمان درون
در مرحله دوم مشخص کنید کی، کجا و با چه کسی می خواهید به نتیجه مطلوب برسید؟ تعیین هدف، فقط نوشتن آن روی کاغذ نیست بلکه احساسات و شوق شماست که نشان می دهد تا چه میزان می توانید به آن برسید.
این تغییر بر من چه تاثیری خواهد داشت؟
در چه مکان و زمانی می خواهم به هدفم برسم؟
همراه با چه کسی می خواهم به اهدافم برسم؟ از چه کسانی باید کمک بگیرم؟
من در چه شرایطی می توانم از مهارت های جدیدم استفاده کنم؟
برای رسیدن به مهارت های گفته شده، به چه مدت زمان نیز دارم؟
در این بخش روش ان ال پی یک راهکار ارائه می کند تا با استفاده از آن به میزان واقعی بودن هدف خود پی ببرید. هنگامی که به هدف خود فکر می کنید، چه تصویری می بینید؟ چه چیزهایی را میشنوید و چه احساسی درون شما شکل می گیرد؟ آینده خود را تصور کنید، صدا، تصویر و حس خود را در مورد هدف و لحظه دستیابی به موفقیت بازسازی کنید. اگر این اهداف به شما انگیزه دهد و شوق زیادی را در شما زنده کند، می توانید مطمئن شوید که راه درستی را انتخاب کرده اید.
این تمرین را با تجسم چیزهای ساده شروع کنید. مثلا شخصی را که بخوبی میشناسید در نظر آورید و به صدای او گوش کنید و زمانی را بیاد بیاورید که با او احساس خوشی می کردید. همیشه کار را با آن چیزی آغاز کنید که به آسانی به مغزتان خطور می کند. بیاد داشته باشدی:
” هرچیزی که در جهان اطراف ما خلق شده است، از شکل گیری یک اندیشه در ذهن یک انسان مایه گرفته است.”
فرض کنید یک یخش خلاق در ذهن دارید. اگر یخواهید سئوالی از او در مورد نحوه رسیدن به اهداف داشته باشید، چه چیزی خواهد بود؟ چند دقیقه تمرکز کنید و سپس این بخش را در ذهن تجسم کنید و سئوالات زیر را از او بپرسید. سپس جواب ها را یادداشت کنید و با اهداف خود بسنیجید. این روش به ما کمک می کند تا از طریق ارتباط با ضمیر ناخوداگاه بتوانی خلاقیت های درونی خود را کشف کنیم:
چه منابعی باری دستیابی به هدف دارم؟
چگونه از توانایی های ذاتی خود استفاده کنم؟
چگونه بدانم که به هدف خود رسیده ام؟
چه راههایی می تواند مفید باشد؟
هرگز هدفی را انتخاب نکنید که وابستگی به دیگران داشته باشد. انسان های هدفمند، مسئولیت کارهای خود را بر عهده می گیرند و سعی نمی کنند تا به دیگران وابسته باشند. اگر برای فرزندان خود هدف انتخاب می کنید هم کاری کنید تا نقش اول آن را خودشان بر عهده بگیرند.
” فقط آن چیزی را کنترل کنید که از جانب شما قابل کنترل است و اجازه دهید سایر چیزها در مسیر خود حرکت کنند.”
برخی از افراد در ابتدای مسیر به عواقب آن فکر می کنند و ناچارا به وام گرفتن و شریک تجاری می گردند اما این اصل به شما می گوید تلاشتان برای دستیابی به هدف زمانی متوقف می شود که مسئولیت و قدرت شما متوقف شود. این سئوال را از خود بپرسید: تا چه اندازه مالک نتیجه مورد نظر هستم؟ یا به عبارت دیگر تا چه حد در موفقیت و عدم موفقیت آن دخالت دارم؟ در ادامه به پرسشهای مرحله چهارم خواهیم پرداخت:
برای دستیابی به این اهداف، چه کاری خواهم کرد؟
آیا قبلا به هدفی دست یافته ام که مشابه هدف فعل ام باشد؟
این شباهت ها کدامند؟ چه کمکی می تواند کند؟
آیا این امکان وجود دارد که چیزی مانع رسیدن به هدفم شود؟
به کمک چه افرادی نیاز دارم؟
با دستیابی به این هدف، توانایی انجام چه کارهایی را خواهم داشت؟
چگونه می توانم شخصا بر روی سرنوشت خودم اثر بگذارم؟
بر روی چه بخشی از این نتیجه کنترل اعمال می کنم؟
در این مرحله باید با خود صادق باشید. آیا با دستیابی به هدفتان، چیزی را که در حال حاضر در اختیار دارید را از دست خواهید داد؟ مثلا اگر بدنبال یک هدف شغلی بزرگ هستید، شاید بر روی روابط خانادگی شما تا مدتها تاثیر بگذارد و کمتر فرصت کنید به مسافرت و دورهمی ها بپردازید. کسب یک نتیجه، به معنای تغییر از یک حالت به حالت دیگر است. این حالات شامل چگونگی احساس شماست.
یکی از عوامل مهم مقاومت ذهن در دستیابی به اهداف، عدم تصور خود در زمان رسیدن به هدف است. مثلا فردی که در دوره های ان ال پی شرکت کرده بود می گفت من آرزو دارم به فلان جایگاه شغلی برسم اما ترسی درونم هست که می گوید شاید دیگران تو را ترک کنند و پس از این هدف دیگر نتوانی در کنار دوستان خود باشی و…
می بینید؟ این بخشی از ترس های پنهان ما برای رسیدن به اهداف است. برای جلوگیری از این کار ابتدا خیال ذهن را از خطرات و ریسک های این هدف راحت کنید و با شرح جزئیات، تمامی اتفاقاتی که پس از رسیدن به هدف جدید تجربه خواهید کرد را تجسم کنید. در این حالت ذهن از حالت ابهام خارج می شود و با اضطراب کمتری می توانید پیش بروید.
آیا مطمئنم که واقعا همین هدف را می خواهم؟
اگر به این هدف برسم چه خواهد شد؟ (اهرم لذت)
اگر به هدفم نرسم چه اتفاقی می افتد؟ (اهرم رنج)
زندگی ام دستخوش چه تغییراتی خواهد شد؟
چرا باید این هدف را دنبال کنم؟ (رسالت فردی)
منظور من از محدود کردن اهداف این است که اصطلاحا “به دنبال یک خرگوش بدوید” و بر روی یک هدف متمرکز شوید. سیستم RAS ذهن خود را همانند یک ذره بین بر روی یک یا دو هدف مهم متمرکز کنید و به افکار منفی و ترس های اجازه ندهید تا شما را منصرف کنند. یکی از مشخصات ناخودآگاه این است که می توان با ایفای نقش مورد نظر، آنرا فریب داد.
مثلا اگر بتوانید خود ار بعنوان بهترین سخنران جهان در نظر بگیرید و مدتها نقش یک سخنران خوب را بازی کنید و به آموزش سخنوری و فن بیان بپردازید، دیر یا زود خواهید دید توانایی بروز استعدادهای درونی خود ار خواهید یافت و به راحتی می توانید دست به عمل بزنید.از اقدام کردن نهراسید زیرا در 5 مرحله قبل یاد گرفته اید بصورت فانتزی به اهدف نگاه نکنید و خود را برای روزهای سخت آماده کنید.
یافتن هدف در زندگی کاری نیست که بتوان در چند روز، هفته یا ماه انجام داد. این کار یک فرآیند طولانیمدت و حتی مادامالعمر است که در هر لحظه فقط میتوان یک قدم به سوی آن برداشت. از سوی دیگر، ممکن است متوجه شوید که هدف شما با گذشت زمان تغییر میکند. شاید در دوران جوانی دوست داشتید به حقوق حیوانات بپردازید، اما در حال حاضر دغدغهی شما مشکلاتی است که انسان با آنها دست و پنجه نرم میکند. ذکر این نکته ضروری است که شما میتوانید در زندگی بیش از یک هدف داشته باشید.
به خاطر داشته باشید که برخورداری از زندگی هدفمند و معنادار لزوماً به این معنی نیست که باید کاری را که انجام میدهید، تغییر دهید. بهعنوان مثال اگر موهای افراد را کوتاه میکنید، به این فکر کنید که هدفتان در زندگی کمک به دیگران برای زیباتر شدن است. یا اگر مدیر مدرسه هستید، هدف شما ایجاد یک محیط مناسب برای یادگیری کودکان است.
با این حال، در بعضی موارد لازم است کاری را که انجام میدهید متوقف کرده و در مورد مسیری که در آن قرار دارید، فکر کنید. آیا این مسیر شما را به هدفتان میرساند؟ اگر اینطور نیست، میتوانید مسیر خود را تغییر دهید. گاهی اوقات، مسیر رسیدن به هدف پرپیچ و خم و دارای فراز و نشیبهای فراوان است.