متن آهنگ مرثیه عاشقانه از رضا یزدانی
غروبا تو چشم مردم که دارن میرن به خونه یه ترانه هست که هیچوقت کسی اونو نمیخونه غروبا تو دل مردم پره از حرف نگفته قصه ی این همه دیو و این همه زیبای خفته گنبد سرد قصه،کبود تازیانهس وقت طلوع تازه تو ریتم این ترانه اس تو انجماد این شب چشماتو شعله ور کن که این چراغ مرده،منتظر زبانس نفس نفس صدام کن بزار که خوش صدا شم که بیصدا شکستن،آفت این زمانه اس ستاره رو خبر کن سایه رو در به در کن چشم تو چلچراغ،ضیافت شبانس غزل غزل رسیدم،به غربت نگاهت وقت سفر نگاه،تو بهترین بهانه اس محرم راز من باش مرثیه ساز من باش که با صدای سبزت،مرثیه عاشقانه اس نفس نفس صدام کن بزار که خوش صدا شم که بیصدا شکستن،آفت این زمانه اس ستاره رو خبر کن سایه رو در به در کن چشم تو چلچراغ،ضیافت شبانه اس نفس نفس صدام کن مرهم این هراسی،بی بی ناشناسی صدام کن آی صدام کن اسم تو محرمانه اس اسم تو محرمانه اس صدام کن،صدام کن،صدام کن نفس نفس صدام کن بزار که خوش صدا شم که بیصدا شکستن،آفت این زمانه اس ستاره رو خبر کن سایه رو در به در کن چشم تو چلچراغ،ضیافت شبانه اس نفس نفس صدام کن